فصل دوم (Chapter Two)

درست شروع کنیم (Beginning rightly)

 

بر طبق انجیل، شاگرد واقعی، ایماندار صادقی نسبت به خداوند عیسی مسیح است، که بر سخنان او پایدار است و در نتیجه از زنجیر گناه آزاد شده است. شاگرد کسی است که یاد می گیرد از تمام فرامین مسیح اطاعت کند، و مسیح را بیش از خانواده، راحتی، و دارایی هایش دوست دارد، و این محبّت را با روش زندگی اش نشان می دهد. شاگردان واقعی مسیح به یکدیگر محبّت دارند و این محبّت را به طور عملی نشان می دهند. آنها محصول می دهند.1 مسیح، چنین کسانی را میخواهد.

مسلماٌ آنهایی که شاگرد او نیستند، نمی توانند شاگردان برای او ایجاد کنند. بنابراین پیش از تلاش برای ایجاد شاگرد برای او، باید مطمئن شویم که خودمان شاگرد او هستیم. خادمانِ بسیاری هستند که اگر آنها را با تعریف شاگرد بر طبق انجیل بسنجیم، متوجه می شویم که قاصر خواهند آمد. هیچ امیدی نیست که چنین خادمانی، بتوانند شاگرد بسازند ودر واقع حتی تلاش هم نخواهند کرد.آنها به اندازه کافی نسبت به عیسی مسیح متعهد نیستند تا سختی های حاصل از ایجاد پیروانی واقعی برای او را تحمل کنند.

از این جا به بعد، من فرض می کنم که خادمانی که مطالب این کتاب را می خوانند، شاگردان عیسای خداوند، هستند که کاملاٌ نسبت به فرامین او متعهد هستند. اگر شما شاگرد حقیقی نیستید، ادامه مطالعه این کتاب برایتان مفهومی نخواهد داشت مگر اینکه برای شاگرد حقیقی بودن متعهد بشوید. بیش از این منتظر نمانید! زانو بزنید و توبه کنید! خداوند با فیض عجیب خود شما را خواهد بخشید و آفریدۀ جدیدی در مسیح خواهد ساخت.

تعریف دوبارۀ شاگردی (Redefining Discipleship)

اگر چه مسیح شاگردی را بطور واضح تعریف کرده است، بسیاری تعریف خودشان را جایگزین آن کرده اند. برای مثال کلمۀ شاگرد برای بعضی‌هاکلمۀ مبهمی است که میتواند به هر که ادعای مسیحی بودن میکند اطلاق شود. برای این افراد کلمۀ شاگرد فاقد معنی است که انجیل به آن داده است.

دیگران شاگردی را یک گام اختیاری ثانوی برای مومنینی که عازم بهشت هستند میدانند. آنها معتقدند که شخص ممکن است مومن به مسیح و لایق بهشت باشد، بدون اینکه شاگرد او شده باشد! و چون نادیده گرفتن شرایط سخت شاگردی مسیح که در کتاب مقدس آمده، بسیار مشکل است، برخی تعلیم میدهند که دو سطح در مسیحیت وجود دارد، مومنانی که به مسیح ایمان دارند، و آنانیکه شاگردان او هستند و علاوه بر آن نسبت به فرامین او متعهد هستند.این طرز فکر تعلیم میدهد که ایمانداران بسیارند اما شاگردان کم هستند، اما به هر حال هر دو به بهشت می روند.

چنین عقیده به طور کامل فرامین مسیح برای ایجاد شاگرد را خنثی می کند، و به همین دلیل ایجاد شاگرد را خنثی می کند. اگر شاگرد بودن به معنای ترک نَفس و سختی کشیدن اختیاری باشد، اکثر مردم شاگردی را انتخاب نخواهند کرد، به‌خصوص اگر فکر کنند که بدون شاگرد بودن به بهشت خواهند رفت.

در اینجا سؤالات مهمّی باید مطرح شوند: آیا بر اساس تعلیم کتاب مقدس، شخص می تواند ایماندار و عازم بهشت باشد بدون آنکه در ابتدا شاگرد مسیح شده باشد؟ آیا شاگرد بودن مساله ای اختیاری برای ایمانداران است؟ آیا دو سطح در مسیحیت یعنی ایمانداران غیر متعهد و شاگردان متعهد وجود دارد؟

پاسخ تمام این سؤالات خیر است. در هیچ جای کتاب مقدس سخنی از دو گروه، ایمانداران و شاگردان، عنوان نشده است. اگر کسی کتاب اعمال رسولان را بخواند، متوجه می‌شود که به طور مکرر رسولان یا شاگردان ذکر شده اند، و مسلماً منظور از آن سطح بالاتری از ایمانداران متعهد نیست. هر کسی که به مسیح ایمان می‌آورد شاگرد بود.2 در‌واقع «…در انطاکیه بود که برای نخستین بار پیروان عیسی مسیح را «مسیحی» لقب دادند». (اعمال رسولان 26:11 با تأکید بیشتر).

جالب است بدانیم که لغت یونانی (ماتِتِس) که به حواری یا شاگردترجمه شده،261 بار در عهد جدید یافت میشود، در حالیکه لغت یونانی (پیستُس) که به ایماندار ترجمه شده، تنها 9 بار آمده است. لغت یونانی (کریستیانوس) که به مسیحی ترجمه شده فقط 3 بار ذکر شده است. این حقایق به تنهائی کافی هستند تا هر محقق صادقی را قانع کنند که همۀ آنهایی که درکلیسای قرن اوّل به مسیح ایمان داشتند، شاگردان او بودند.

تفسیر مسیح (Jesus’ Commentary)

مسلماً از نظر مسیح، شاگرد بودن یک مرحلۀ ثانوی یا اختیاری برای ایمانداران نیست. سه شرط لازم از نظر او برای شاگرد بودن که در لوقا خواندیم، به منظور دعوت مؤمنین به رسیدن به سطح بالاتری از تعهد نیست. بلکه، سخنان او خطاب به هر کسی در میان جمعیت بود. شاگردی اولین گام در هر رابطه با خدا است. علاوه بر این، دریوحنا فصل 8 می خوانیم:

در این وقت، بسیاری از سرانِ قوم یهود، با شنیدن سخنان او ایمان آوردند که او همان مسیح است. عیسی به این عده فرمود: «اگر همانگونه که به شما گفتم زندگی کنید، شاگردان واقعی من خواهید بود. حقیقت را خواهید شناخت وحقیقت شما را آزاد خواهد ساخت» (یوحنا 30:8-32).

هیچ‌کس نمیتواند به طور خردمندانه این واقعیت را انکار کند که مسیح با نو ایمانان در بارۀ شاگردی صحبت میکرد. مسیح به کسانی که به تازگی ابراز ایمان کرده بودند، نگفت: «در نظر داشته باشید که در آینده شاید بخواهید گام دیگری برای تعهد بردارید، تا شاگرد من بشوید». خیر،مسیح با این افراد که تازه ایمان آورده بودند طوری صحبت کرد که گویا از آنها توقع داشت که در همان حین شاگرد او باشند، طوری که انگارکلمات ایماندار و شاگرد واژه‌های مترادف هستند. او به تازه ایمانان گفت که برای ثابت کردن اینکه آنها شاگردان او هستند، باید در کلام او پایدار بمانند که در نتیجه ایشان را از بند گناه آزاد خواهد کرد. (34:8-36 را ببینید).

مسیح می دانست که تنها اداعای ایمان، تضمین نمی کند که مردم واقعاً ایمان آورده اند. او می دانست که آنهایی که به درستی ایمان دارند که او پسر خداست، طوری عمل می کنند که نشان دهندۀ این واقعیت باشد، یعنی فوراً شاگرد او می‌شوند و آرزو خواهند داشت که با اطاعت او را خوشنود بسازند. چنین ایماندار/ شاگردانی، طبیعتاً به کلام او عمل می کنند و نسبت به آن وفادار خواهند بود. و زمانی که خواستۀ او را از طریق آموختن فرامینش در یافتند، به تدریج از بند گناه آزاد می شوند. به همین دلیل عیسی این تازه ایمانان را دعوت کرد تا خود را بیازمایند. گفتۀ او، «اگر شما شاگردان واقعی من باشید» نشان از این دارد که او معتقد بود که این امکان وجود داشت که آنها شاگردان واقعی نباشند، بلکه تنها ادعای آنرا داشته باشند. چنین افرادی صرفاً خود را فریب می دهند. مسلماً تنها در صورتی که از آزمایش مسیح سربلند بیرون بیایند، شاگرد او خواهند بود. (و از باقی مکالمه در یوحنا 37:8-59 به نظر می رسد که مسیح مطمئناً دلیل خوبی برای شک داشتن نسبت به خلوص نیّت آنها داشت.)3

این بخش کلیدی کتاب مقدس، یعنی متی18:28-20، خوداین نظریه را که شاگردان در سطح بالاتری از مؤمنین متعهد هستند، باطل میکند. مسیح در حکم بزرگ خود فرمان داد که شاگردان او تعمید بگیرند. البته، مدرک اعمال رسولان نشان می دهد که حواریون منتظر نبودند که تازه ایمانان «گام دوّمی که نمایانگر تعهد بینهایت آنان از مسیح است» بردارند، پیش از آنکه آنانرا تعمید بدهند. بلکه آنها همۀ کسانی را که تازه ایمان آورده بودند تقریباً بلافاصله بعد از ایمان آوردنشان، غسل تعمید دادند. آنها اعتقاد داشتند که تمام ایمانداران واقعی شاگردان مسیح هستند.

در این رابطه، آنهائی که معتقدند که شاگردان مؤمنین متعهد منحصر به فرد هستند، با علم الهیات خودشان در تناقض هستند. اکثر آنها هر کسی را که ادعا می کند به مسیح ایمان دارد تعمید میدهند و منتظر نمی مانند تا آنها به درجۀ «شاگردی» برسند. در حالی که اگر به آنچه موعظه می کنند واقعاً اعتقاد دارند، تنها باید کسانی را تعمید دهند که به درجۀ شاگردی رسیده اند که مسلماً تعداد کمی از کسانی که ادعای ایمان به مسیح را دارند به این درجه می رسند.

یک نکتۀ دیگر علیه این عقیدۀ شیطانی. اگر شاگردان و ایمانداران متفاوت هستند، چرا یوحنا نوشت که محبت نسبت به برادران نشانۀ واقعی تولد تازه در هر ایماندار است (اوّل یوحنا 14:3 را ببینید)، و مسیح گفت محبت شما به یکدیگر به جهان ثابت خواهد کرد که شما شاگردان من می باشید( یوحنا 35:13 )؟

منشأ این عقیدۀ نادرست ( The Origin of this False Doctrine)

اگر این ایده که مسیحیت دارای دو سطح، یعنی ایمانداران و شاگردان است، در کتاب مقدس وجود ندارد، پس چطور می توان از چنین عقیده ای دفاع کرد؟ پاسخ این است که از این عقیده تنها یک عقیدۀ نادرست دیگر دربارۀ نجات، دفاع می کند. بر اساس این عقیده، شرایط سخت شاگردی با این حقیقت که نجات از طریق فیض است سازگار نیست. بر طبق چنین منطقی، نتیجه گرفته می‌شود که شرایط لازم برای شاگردی مسیح، نمیتوانند شرایط نجات باشند. پس، شاگرد مسیح بودن برای ایمانداران نجات یافته با فیض که به بهشت خواهند رفت، یک گام اختیاری تعهد بیشتر است.

ایراد مُهلک این نظریه در این است که نوشته‌های زیادی در کتاب مقدس آن را نفی میکنند. برای مثال چه چیزی می تواند واضح تر از آنچه مسیح در انتهای موعظۀ سر کوه گفت باشد؟ او بعد از اینکه تمام فرامین خود را به مردم داد گفت:

گمان نکنید که هر که خود را مؤمن نشان دهد به بهشت خواهد رفت. ممکن است عدّه ای حتّی مرا «خداوند» خطاب کنند، امّا به حضور خدا راه نیابند. فقط آنانی می توانند به حضور خدا برسند که ارادۀ پدر آسمانی مرا بجا آورند (متی 21:7).

در این آیه و بسیاری گفته های دیگر، مسیح به وضوح، اطاعت و نجات را به هم پیوند می دهد. پس چطور می توانیم نوشته های زیادی مثل این را با نجات با فیض که در کتابمقدس تأکید شده است، تطبیق بدهیم؟ این کار تقریباً آسانی است. خداوند با فیض بیکران خود موقتاً به هر کسی فرصتی می هد که توبه کند، ایمان بیاورد، دوباره متولد شود و با زندگی از روی فرمانبرداری با روح القدس صاحب قدرت شود. پس نجات به فیض اوست، بدون فیض خداوند، هیچ کس نمی تواند رستگار شود، زیرا همه گناهکارند. گناهکاران در اصل شایستگی نجات را ندارند. پس فیض خدا لازم است تا رستگار شوند.

فیض خداوند، در رابطه با رستگاری ما، به صورت های مختلفی آشکار میشود. در مرگ مسیح بر صلیب ، زمانی که خداوند ما را از طریق انجیل دعوت می کند، ما را به سوی مسیح می کشاند، ما را متقاعد می کند که گناهکاریم، به ما فرصت توبه کردن می دهد، ما را مملو از روح القدس خود می کند و دوباره ما را خلق می کند، قدرت گناه را در زندگی ما از بین می برد، به ما قدرت می دهد در پاکی زندگی کنیم، زمانی که ما را به خاطر ارتکاب گناه تنبیه می کند، و غیره. همه طریقهای آشکاری فیض خداوند هستند. ما خود، هیچ یک از این نعمت ها را به دست نیاورده ایم. از ابتدا تا پایان توسط فیض نجات می یابیم.

اما،بر طبق کتاب مقدس، رستگاری نه تنها «با فیض»، بلکه «از طریق ایمان» بدست می‌آید: «بناراین، در اثر بخشش رایگان و مهربانی خدا و توسط ایمانتان به مسیح است که نجات یافته اید» (افسسیان 8:2 الف، با تأکید بیشتر). هر دو بخش لازم هستند، و به طور واضحی نا سازگار نیستند. اگر نجات مردم ضروری است، هر دوی این اجزاء یعنی فیض و ایمان باید حضور داشته باشند. خداوند فیض خود را گسترش می دهد و ما با ایمانمان پاسخ می دهیم. مسلماً ایمان راستین به فرمانبرداری از فرامین خدا منجر می شود. چنانچه یعقوب در رسالۀ خود نوشته است، ایمان بدون عمل مرده و بی‌فایده است و نمی تواند کسی را رستگار کند (یعقوب 14:2-26 را ببینید).4

واقعیت این است که رحمت یا فیض خداوند هیچ گاه اجازه گناه برای کسی صادر نمی کند. بلکه به مردم فرصتی موقت می دهد تا توبه کنند و دوباره متولد شوند. پس از مرگ، دیگر فرصتی برای توبه و تولد دوباره نیست، و بنابراین رحمت خدا دیگر موجود نیست. بنابراین رحمت نجات دهندۀ او می بایست موقتی باشد.

زنی که مسیح اورا با فیض از طریق ایمان نجات داد

(Woman Whom Jesus Saved by Grace Through Faith)

به عنوان تصویری کامل از رستگاری با رحمت از طریق ایمان می توان به داستان رویارویی عیسی با زنی که در حال زنا گرفته بودند اشاره کرد. عیسی مسیح به زن گفت « …من نیز تو را محکوم نمی کنم (این بخشش و رحمت است، زیرا این زن میبایست محکوم میشد). برو و دیگرگناه نکن.» (یوحنا 11:8، با تأکید بیشتر). در حالیکه باید کشته میشد، مسیح او را آزاد کرد. او را روانه کرد امّا به او هشدار داد: از حالا به بعد دیگر گناه نکن. این دقیقاً همان چیزی است که مسیح به تمام گناهکاران دنیا میگوید «من اکنون شما را محکوم نمی کنم. شما باید کشته شوید و تا ابد محکوم به دوزخ هستید، اما من به شما رحمت خود را نشان می دهم. اما رحمت من موقتی است، پس توبه کنید. همین حالا از گناه کردن دست بشوئید، پیش از آنکه رحمت من به پایان برسد و به عنوان گناهکاری محکوم، خود را در برابر تخت قضاوت من بیابید.

بیایید تصور کنیم زنی که زنا کرده بود همانطوری که مسیح به او آموخت توبه کرد. در این صورت او توسط ایمان و در اثر رحمت نجات یافت. او با رحمت نجات یافت، زیرا گناهکار بود و بدون رحمت خداوند هرگز نجات نمی یافت. این زن نمی توانست بگوید که توسط اعمال خود نجات یافته است. همچنین او از طریق ایمان نجات یافت زیرا به مسیح ایمان آورد، و در نتیجه آنچه را که مسیح به او گفت باور کرد، و به هشدار او توجه کرد، و پیش از آنکه دیر شود از گناه روی گرداند. هر کس که ایمانی راستین به مسیح داشته باشد توبه خواهد کرد، زیرا مسیح هشدار داد که آنهایی که توبه نکنند هلاک خواهند شد (لوقا 3:13 را ببینید). مسیح رسماً اعلام کرد که فقط آنانی می توانند وارد ملکوت سما بشوند که ارادۀ پدر آسمانی مرا بجا آورند (متی 21:7). اگر کسی به مسیح ایمان داشته باشد هشدارهای او را قبول و به آنها عمل می کند.

ولی تصور کنیم که زن زناکار از گناهش توبه نکرد. او در گناه ادامه داد و پس از مرگ در مقابل تخت قضاوت مسیح ایستاد. تصور کنید که او به مسیح بگوید، «ای مسیح، از ملاقاتت خیلی خوشحالم! به یاد می آورم زمانی که بر روی زمین نزدت آورده شدم چطور من را به خاطر گناهم مجازات نکردی. مطمئناً هنوز هم همانقدر بخشنده هستی. در آن زمان مرا محکوم نکردی، پس حتماً الآن هم محکوم نمیکنی

نظر شما چیست؟ آیا مسیح او را در بهشت میپذیرد؟ پاسخ این سؤال روشن است. پولس هشدار داد که، « …خود را فریب ندهید! شهوت رانان، بت پرستان و زانیاندر دنیای جدیدی که خدا سلطنت می کند، جایی نخواهند داشت.» (اوّل قرنتیان 9:6-10).

همۀ اینها برای گفتن این است که شرایطی که مسیح برای شاگردی خویش تعیین می کند، چیزی بیش از این نیست که به او ایمانی واقعی داشته باشیم، چرا که همین ایمان ما را به رستگاری می رساند. و هر که ایمانی رستگار کننده دارد، با رحمت خداوند و از طریق ایمان نجات یافته است. هیچ مطلبی در انجیل نیست که نشان دهد چون رستگاری از طریق رحمت حاصل می شود، شرایطی که مسیح برای شاگردی نام می برد در تناقص با شرایط او برای نائل شدن به رستگاری است. شاگردی مرحله ای اختیاری برای ایماندارانی که در راه بهشت هستند نیست؛ بلکه، نشان دهندۀ ایمان راستینی است که موجب رستگاری می شود.5

بدیگونه هر خادمی برای اینکه در نگاه خداوند مؤفق باشد، باید مراحل مختلف ایجاد شاگرد برای مسیح را با موعظه بر اساس پیام اصلی انجیل که دعوت مردم به ایمانی مطیعانه است، به درستی آغاز کند. زمانی که این تعلیم غلط راکه شاگردی مرحلۀ اختیاری تعهد برای ایمانداران است، ترویج میدهند، در‌واقع بر ضد فرمان مسیح برای ایجاد شاگرد عمل میکنند و پیام انجیل را به اشتباه اعلام میکنند. تنها شاگردان واقعی مسیح صاحب ایمان نجات دهنده و عازم بهشت هستند. درست همانگونه که مسیح وعده داد «گمان نکنید هر که خود را مؤمن نشان دهد، به بهشت خواهد رفت. ممکن است عده‌ای حتی خداوند خطاب کنند، اما به حضور خدا راه نیابند. فقط آنانی می‌توانند به حضور خدا برسند که ارادۀ پدر آسمانی مرا بجا آورند.» (متی 21:7).

انجیل جدیدکاذب (The New False Gospel)

به دلیل برداشت غلط از رحمت خداوند در رستگاری، پیام امروزی انجیل، اغلب فاقد اصولی از انجیل است که با پیغام رحمت خداوند ناسازگار است. پیغام کاذب، مسیحان دروغین میسازد و به همین دلیل است که درصد بالائی از «نوکیشان» امروزی چند هفته پس از «ایمان به مسیح» حتی در کلیسا نیز یافت نمیشوند. علاوه بر این، بسیاری که در کلیسا حاضر میشوند، اغلب قابل تمایز از آنانی که تولد تازه را ندارند، نیستند. ارزشها و حتی گناهانشان مطابق همسایگان محافظه کارشان است. زیرا آنها در واقع به عیسای خداوند ایمان ندارند و در واقع تولد تازه را نیافته اند.

یکی از این عناصرضروری که از پیغام امروزی انجیل حذف شده، دعوت به توبه است. بسیاری از خادمان احساس می کنند که اگر به مردم بگویند که دست از گناه کردن بردارند، (همانطور که مسیح به به زنی که در حین زنا دستگیر شده بود، گفت)، به این معناست که به آنها بگویند که رستگاری با فیض و رحمت خدا نیست بلکه توسط عمل حاصل می شود. اما این نمی تواند درست باشد، زیرا یحیای تعمید دهنده، مسیح، پطرُس و پولس رسول همه اعلام کردند که توبه ضرورتی مطلق برای رستگاری است. اگر دعوت به توبه به طریقی وجود رحمت خدا را نفی میکند، پس یحیای تعمید دهنده، مسیح، پطرُس و پولس همگی رحمت خداوند را در رستگاری نفی کرده اند. ولی آنها میدانستند که رحمت خداوند به مردم فرصت کوتاهی میدهد تا توبه کنند، نه اینکه به گناه کردن ادامه دهند.

برای مثال زمانی که یحیای تعمید دهنده آنچه را که لوقا «انجیل» مینامد، اعلام میکرد، پیام اصلی او توبه بود (لوقا 1:3-18 را ببینید). آنهائی که توبه نکنند به دوزخ خواهند رفت (متی 10:3-12 و لوقا 17:3 را ببینید).

عیسی مسیح از از ابتدای خدمت خود مردم را دعوت می کرد که توبه کنند (متی 17:4 را ببینید). او به مردم هشدار میداد که اگر توبه نکنند هلاک خواهند شد (لوقا 3:13 و5 را ببینید).

زمانی که مسیح دوازده شاگرد خود را فرستاد تا در شهرهای مختلف موعظه کنند، «پس ایشان رفته، همۀ مردم را به توبه از گناهان دعوت کردند.» (مرقس 12:6 با تأکید بیشتر).

مسیح پس از قیامِ خود به دوازده شاگردش گفت که پیام توبه را به همۀ جهان برسانند، زیرا توبه کلیدی است که درِ بخشش را باز میکند:

سپس فرمود: «بلی، از زمانهای دور، در کتابهای انبیاء نوشته شده بود که مسیح موعود باید رنج و زحمت ببیند، جانش را فدا کند و روز سوم زنده شود؛ و این است پیغام نجات بخشی که باید از اورشلیم به همۀ قومها برسد؛ همۀ کسانی که از گناهانشان توبه کنند و بسوی من باز گردند، آمرزیده خواهند شد.» (لوقا 46:24-47 با تأکید بیشتر).

شاگردان دستورات مسیح را اطاعت کردند. زمانی که پطرُس در روز پنطیکاست موعظه میکرد، شنوندگان مُلزم شده، پس از اینکه حقیقت را دربارۀ مردی که اخیراً به صلیب کشیده بودند، فهمیدند از پطرُس پرسیدند که چه باید بکنند. پاسخ او این بود که پیش از هر چیز دیگر توبه کنید (اعمال رسولان 38:2 را ببینید).

موعظۀ دوم پطرُس در ایوان سلیمان نیز همین پیغام را داشت. گناهان از بین نمی روند مگر با توبه:6

پس توبه کنید، از گناهانتان دست بکشید و به سوی خدا بازگردید تا گناهانتان پاک شود (اعمال رسولان19:3الف، با تأکید بیشتر).

زمانی که پولس نزد اَغریپاس شهادت داد، اظهار کرد که انجیل همیشه پیام توبه را در بر داشته است:

بنابراین، اعلیحضرتا، من از آن رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم. پس نخست به یهودیان در دمشق، اورشلیم و سرتاسر یهودیه و بعد به غیر یهودیان اعلام کردم که توبه نموده، به سوی خدا بازگشت کنند و با اعمال خود نشان دهند که واقعاً توبه کرده اند. (اعمال رسولان 19:26-20 با تأکید بیشتر).

در آتن، پولس به حضار هشدار داد که هر کسی باید در برابر مسیح مورد قضاوت قرار بگیرد، و کسانی که توبه نکرده اند برای این روز بزرگ آماده نخواهند بود:

اما خدا کارهایی را که در گذشته از روی نادانی از انسان سرزده، تحمل کرده است. ولی اکنون از همه می خواهد که بتهایشان را دور ریخته، فقط او را بپرستند. زیرا روزی را معین فرموده است که در آن مردم این دنیا را بوسیلۀ شخص مورد نظر خود با عدل و انصاف داوری کند. خدا با زنده کردن این شخص از مردگان، وی را به ما شناسانیده است (اعمال رسولان 30:17-31، با تأکید بیشتر).

پولس به هنگام بدرود از رهبران کلیسای افسس، از توبه به عنوان بخش اساسی پیام خود به همراه ایمان نام برد:

هرگز کوتاهی نکردم. به یهودیان و غیریهودیان نیز اعلام می کردم که لازم است از گناه دست بکشند و از راه ایمان به خداوند ما عیسی مسیح، بسوی خدا بازگردند (اعمال رسولان 20:20ب-21، با تأکید بیشتر).

این فهرست از آیات کتاب مقدس کافی است تا هر کسی را قانع کندکه تنها زمانی پیام حقیقی انجیل اعلام شده است که لزوم توبه اظهار شود. رابطه با خدا با توبه آغاز می شود. بدون توبه گناهان بخشوده نمی شوند.

تعریف دوبارۀ توبه (Repentance Redefined)

حتی در روشنایی این دلایل بر طبق کتاب مقدس که ثابت می کنند رستگاری و توبه به هم وابسته هستند، برخی از خادمین طریقی می یابند تا با پیچ و تاب دادن به معنای واضح این آیات، ضرورت توبه را انکار کنند و بدین وسیله پیام انجیل را با برداشت نادرستی که از رحمت خداوند دارند، سازگار کنند. به تعریف تازۀ آنها، توبه چیزی بیش از تغییر عقیدۀ شخصی نسبت به آنکه مسیح کیست، نمی تواند باشد، و به طور شگفت انگیزی چنین توبه ای هیچ تغییری در رفتار شخص ایجاد نمی کند.

پس واعظان اولیۀ عهد جدید به چه منظوری مردم را به توبه دعوت می کردند؟ آیا آنها تنها مردم را دعوت می کردند که عقیدۀ خود را نسبت به هویت مسیح تغییر دهند یا اینکه هدفشان این بود مردم رفتارشان را تغییر دهند؟

پولس معتقد بود که توبۀ واقعی محتاج تغییردر رفتار می باشد. ما قبلاً شهادت او رادر رابطه با چندین دهه خدمت خداوند خواندیم. او درحضور شاه اغریپاس اظهار کرد،

بنابراین اعلیحضرتا، من از آن رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم. پس نخست به یهودیان در دمشق، اورشلیم و سرتاسر یهودیه و بعد به غیر یهودیان اعلام کردم که توبه نموده، به سوی خدا بازگشت کنند و با اعمال خود نشان دهند که واقعاً توبه کرده اند. (اعمال رسولان19:26-20، با تأکید بیشتر).

یحیای تعمید دهنده، هم معتقد بود که توبه چیزی بیش از تغییر عقیده نسبت به حقایق علوم الهیات است. زمانی که شنوندگان الزام شده در نتیجۀ دعوت او به توبه آمدند و او سؤال کردند که چه باید بکنند، اوتعدادی از تغییرات خاصی را که باید در رفتارشان به وجود می آمد، برشمرد( لوقا 3:3 و 10-14 را ببینید). او همچنین ریاکاران فریسی و صدوقی ها را که به ظاهر توبه می کردند مورد تمسخر قرار داد و به آنها هشدار داد که اگر به حقیقت توبه نکنند اسیر آتش جهنم خواهند بود:

ای افعی زادگان، چه کسی به شما گفت که می توانید از غضب آیندۀ خدا بگریزید؟ پیش از آنکه شما را تعمید دهم، باید با کارهای شایسته، ثابت کنید که از گناهان خود توبه کرده اید…. و حال، تیشۀ داوری خدا بر ریشۀ درختان گذاشته شده است. هر درختی که ثمر نیاورد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد (متی 7:3-10، با تأکید بیشتر).

عیسی مسیح همان پیام توبۀ یحیی را موعظه کرد (متی 2:3 و 17:4 را ببینید). او زمانی اظهار کرد که مردم نینوا بر اثر موعظۀ یونس توبه کردند (لوقا 32:11 را ببینید). هر کسی که کتاب یونس را خوانده باشد می داند که مردم نینوا کاری بیش از تغییر عقیده انجام دادند. آنها اعمال خود را نیز تغییر دانند، و از گناه دست شستند. مسیح این را توبه نامید.

توبه بر اساس انجیل تغییر مشتاقانۀ رفتار است که در نتیجۀ ایمان حقیقی در قلب حاصل می شود. هنگامی که خادمی پیغام انجیل را برای مردم، بدون ذکر این نکته که برای توبۀ حقیقی تغییر اساسی رفتار لازم است، اعلام کند، در واقع بر خلاف ارادۀ مسیح برای شاگردانش عمل می کند. علاوه بر این، چنین کسی مخاطبین خود را فریب می‌دهد تا باور داشته باشند که بدون توبه نیز رستگار خواهند شد و نهایتاً آنها را به لعنت ابدی میفرستد. او علیه خداوند و برای شیطان فعالیت می کند، چه خود از این مسئله بی‌خبر باشد.

برای آنکه خادمی مطابق فرمان مسیح شاگرد ایجاد کند، باید راه را درست آغاز کند. وقتی که او پیغام انجیل را که مردم را به سوی توبه و داشتن ایمان مطیع می خواند، اعلام نمی دارد، محکوم به شکست است، حتی اگر از نظر مردم بسیار موفق باشد. او ممکن است اعضای کلیسای بسیار داشته باشد، اما او عمارت خود را با چوب وکاه و علف می سازد، و زمانی که اعمال او از آتش گذرانده شود، ارزش و اصالت آنها مشخص خواهد شد. آنها خواهند سوخت (اول قرنتیان 12:3-15 را ببینید).

دعوت مسیح به تعهد (Jesus’ Calls to Commitment)

مسیح نه تنها افراد نجات نیافته را به روی گرداندن از گناه فرا خواند، بلکه آنها را خواند تا فوراً نسبت به پیروی و فرمانبرداری از او متعهد باشند. او هیچ گاه شرایطی کمتر از این برای رستگاری و نجات ارائه نکرد، چیزی که امروزه غالباً انجام میشود. او هرگز کسی را با دادن وعدۀ آمرزیده شدن دعوت به «قبول» خودش نکرد، تا بعداً پیشنهاد تعهد به اطاعت را به آنها بدهد. بلکه انتظار مسیح این بود که گام اول تعهدی با تمام وجود باشد.

متأسفانه، آنانی که ادعا میکنند مسیحی هستند، اغلب دعوت مسیح را به چنین تعهدِ گرانقیمتی نادیده میگیرند. یا اگر هم خواستۀ مسیح اعلام شود باز هم به عنوان دعوت به سوی رابطه ای عمیق تر توصیف می شود که خطاب به نجات نایافتگان نیست بلکه خطاب به کسانی است که قبلاً رحمت خداوند را دریافت کرده اند. با این حال، بسیاری از این «ایمانداران» که ادعا میکنند دعوت مسیح برای داشتن تعهدی ارزشمند خطاب به آنان است نه به نجات نایافتگان، آن را آنگونه که خود تعبیر می کنند هم رعایت نمی کنند. در فکرشان آنها آزادی نااطاعتی دارند، پس هرگز اطاعت نمیکنند.

بیایید با هم، یکی از دعوت های مسیح به سوی رستگاری را بررسی کنیم. معمولاً اینگونه برداشت شده است که این دعوت ندایی است برای گامی عمیق تر خطاب به کسانی که قبلاً نجات یافته اند:

آنگاه [ مسیح ] شاگردان و مردم را صدا زد و فرمود: «اگر کسی از شما بخواهد پیرو من باشد، باید از آرزوها و آسایش خود چشم بپوشد و صلیب خود را بر دوش گیرد و مرا دنبال کند. هر که به خاطر من و به خاطر پیام نجات بخش انجیل، حاضر باشد جانش را فدا کند، آن را نجات خواهد داد. ولی هر که تلاش کند جانش را حفظ نماید آن را از دست خواهد داد. چه فایده که انسان تمام دنیا را ببرد ولی در عوض جانش را از دست بدهد؟ مگر چیزی با ارزش تر از جان او پیدا می

شود؟ و اگر کسی در این روزگار پر از گناه و بی ایمانی، از من و از سخنان من عار داشته باشد، من نیز هنگامی که با فرشتگان مقدس در شکوه و جلال پدرم باز گردم، از او عار خواهم داشت.» (مرقس 34:8-38)

آیا این دعوت به سوی رستگاری خطاب به بی ایمانان است یا دعوتی است برای داشتن رابطه ای متعهدانه تر خطاب به مؤمنین؟ اگرصادقانه بخوانیم پاسخ واضح می شود.

نخست توجه کنید جمعیتی که مسیح با آنها صحبت میکرد متشکل بود از «شاگردان و مردم» (آیۀ 34، با تآکید بیشتر). واضح است که «مردم» همان شاگردان نیستند. در واقع مسیح آنها را «صدا زده بود» تا آنچه را که میخواست بگوید بشنوند. مسیح می خواست همه، هم پیروان و هم جویندگان حقیقتی را که اودر حال تعلیم دادن آن بود، بفهمند. توجه کنید که او سخنان خود را اینگونه آغاز کرد، «اگر کسی» (آیۀ 34، با تأکید بیشتر). سخنان او برای هرکس و همه کس کاربرد دارد.

همچنانکه به خواندن ادامه می دهیم، واضح تر می شود که مخاطبین مسیح چه کسانی بودند. به طورخاص، سخنان او متوجه هر کسی بود که می‌خواست (1) «پیرو» او باشد، (2) «جان خود را نجات دهد»، (3) «روح خود را هدر ندهد»، و (4) از کسانی باشد که مسیح «هنگامی که با فرشتگان مقدس با جلال و شکوه پدرش باز می‌گردد» از او عار نداشته باشد. این چهار تعبیر همگی نشان می دهند که مسیح در مورد آنانیکه می خواستند به رستگاری برسند سخن می گفت. آیا می توانیم بگوییم که شخصی وجود دارد که در طریق بهشت است ولی نمیخواهد مسیح را «دنبال کند» و یا «جانش را نجات بدهد»؟ آیا قرار است تصور کنیم معتقدین راستینی وجود دارند که «جان خود را از دست خواهند داد»، یا که از مسیح و سخنانش عار دارند، و مسیح نیز از آنها زمان بازگشت عار خواهد داشت؟ مسلم است که، مسیح در این بخش از کتاب مقدس دربارۀ نائل شدن به رستگاری جاویدان سخن می گوید.

توجه کنید که چهار جملۀ آخر این متن جملۀ قبل را توضیح و بسط میدهد. هیچ جمله ای در این متن نباید بدون توجه به اینکه چطور دیگر جمله ها موضوع را روشن می کنند، تعبیر شود. بیایید سخنان مسیح را جمله به جمله همراه با آنچه در ذهن داریم بررسی کنیم.

جملۀ اول (Sentence # 1)

گر کسی از شما بخواهد پیرو من باشد، باید از آرزوها و آسایش خود چشم بپوشد و صلیب خود را بر دوش گیرد و مرا دنبال کند. (مرقس 34:8)

باز هم توجه کنید که سخنان عیسی مسیح خطاب به همۀ کسانی بود که می خواستند به دنبال او بروند، هر کسی که می خواهد پیرو او باشد. این تنها رابطه ای است که مسیح در وحلۀ اول ارائه میکندپیرو او بودن.

بسیاری از مردم می خواهند دوست او باشند بدون اینکه از او پیروی کنند، اما چنین چیزی امکان ندارد. عیسی مسیح هیچگاه کسی را دوست خود نمی‌داند مگر اینکه از او اطاعت کند. او گفت «و شما دوستان منید اگر آنچه می‌گویم اطاعت کنید.» (یوحنا 14:15)

افراد زیادی دوست دارند که برادر او باشند بدون اینکه از او پیروی کنند، اما، باز هم مسیح چنین اختیاری به آنها نداده است. او کسی را برادر خود نمی داند مگر اینکه وی از او اطاعت کند: «هر که از پدر آسمانی من اطاعت کند، برادرمن است.» (متی 50:12 با تأکید بیشتر)

بسیاری دوست دارند به مسیح در بهشت بپیوندند بدون اینکه پیرو او باشند، اما از نظر مسیح چنین چیزی غیر ممکن است. تنها کسانی که از او اطاعت کنند در طریق بهشت هستند: «گمان نکنید هر که خود را مؤمن نشان دهد، به بهشت خواهد رفت. ممکن است عده‌ای حتی مرا «خداوند» خطاب کنند، اما به حضور خدا راه نیابند. فقط آنانی می‌توانند به حضور خدا برسند که ارادۀ پدر آسمانی مرا بجا آورند.» (متی 21:7)

در جمله ای که تحت بررسی است، مسیح به کسانی که می خواستند او را پیروی کنند گفت در صورتی می توانند پیرو او باشند که از خویشتن چشم بپوشند. آنها باید خواهان کنار گذاردن خواسته های خود باشند و آنها را تابع خواست مسیح کنند. از خودگذری و فرمانبرداری، جوهرۀ اطاعت از مسیح است. معنای عبارت «صلیب خود را بردارید» همین است.

جملۀ دوم (Sentence # 2)

جمله دوم مسیح معنای جملۀ اول را حتی واضح تر می کند:

هر که بخاطر من و به خاطر پیام نجاتبخش انجیل، حاضر باشد جانش را فدا کند، آن را نجات خواهد داد. ولی هر که تلاش کند جانش را حفظ نماید آن را از دست خواهد داد. (مرقس 35:8)

باز هم توجه کنید که این جمله با «هر که» شروع می‌شود و با جملۀ قبلی ارتباط دارد، زیرا آنرا روشن میکند. در این جمله مسیح دو گروه از مردم را با هم مقایسه می کند، دو گروهی که در جمله یِ اول نیز به آنها اشاره شده است گروهی که از آرزوهای خود چشم پوشی خواهند کرد و صلیب خود را بر دوش گرفته از او پیروی خواهند کرد و کسانی که چنین کاری را ا نجام نخواهند داد. این مقایسه در اصل بین آنانی است که جان خود را در راه مسیح و پیام نجات بخش انجیل میباید از دست می دادند و آنانیکه این کار را نمی کردند. اگر در پی رابطۀ میان این دو باشیم، قاعدتاً در جملۀ اول کسی که از خودش و آرزوهایش چشم پوشی نمی کند برابر است با کسی که در جملۀ دوم می خواهد جان خود را نجات دهد ولی آن را از دست می دهد. و کسی که در جملۀ اول خواهان این بود که از خود چشم پوشی کند برابر با کسی است که در جملۀ دوم جان خود را از دست می دهد اما در نهایت آن را نجات خواهند داد.

مسیح دربارۀ از دست دادن یا نجات زندگی فیزیکی اشخاص صحبت نمی کرد. جملات بعدی این متن نشان می دهند که منظور مسیح از دست دادن و نجات یافتن جاویدان بود. سخن مشابهی از مسیح در یوحنا 25:12 ثبت شده است که میگوید «اگر در این دنیا به زندگی خود دل ببندید، آن را بر باد خواهید داد؛ ولی اگر از جان و زندگی خود بگذرید، به جلال و زندگی جاوید خواهید رسید.» (با تأکید بیشتر)

کسی که در جملۀ اول از خود نمی گذرد برابر با کسی است که در جملۀ دوم می خواهد زندگی خود را نجات دهد. بنابراین میتوانیم به طور منطقی نتیجه بگیریم که «حفظ کردن جان» برابر با «حفظ کردن برنامۀ شخصی» آن فرد میباشد. وقتی زندگی شخصی را که حاضر است «جانش را به خاطر پیام نجاتبخش انجیل فدا کند» رسیدگی میکنیم موضوع واضح تر میشود. او از خویشتن چشم میپوشد، صلیب خود را بر دوش می گیرد، برنامۀ شخصی خود را کنار می گذارد و با هدف پیشبرد مقصود مسیح پیام انجیل زندگی می کند. او کسی است که در نهایت «زندگی خود را نجات خواهد دادکسی که در پی خشنود کردن مسیح است نه خشنود کردن خویشتن، نهایتاً در بهشت خرسند خواهد بود، اما کسی که تنها خوشی خود را می خواهد، در جهنم به تیره بختی خواهد رسید و آزادی خود را به خاطر پیروی از برنامۀ زندگی خود از دست خواهد داد.

جملات سوم و چهارم (Sentences # 3&4)

جملات سوم و چهارم را بررسی می کنیم:

چه فایده که انسان تمام دنیا را ببرد ولی در عوض جانش را از دست بدهد؟ مگر چیزی با ارزشتر از جان او پیدا می شود؟ (مرقس 36:8-37)

در این دو جمله سخن از کسی است که حاضر به از خود گذشتگی نیست. او نیز کسی است که می خواهد جان خود را نجات دهد اما در نهایت آن را از دست خواهد داد. در اینجا ازاو به عنوان کسی سخن گفته شده است که میخواهد تمام آنچه دنیا عرضه میکند دنبال کند، ولی «جان خود را در ازای آن از دست خواهد دادمسیح با مقایسۀ کل ثروت دنیا و جان و زندگی انسان، حماقت چنین شخصی را آشکار میکند. مسلماً این دو قابل مقایسه نیستند. حتی اگر ممکن باشد که انسان همۀ دنیا را به دست آورد، اما، اگر نتیجۀ نهائی زندگی او این است که تا ابد در جهنم بماند، او بزرگترین خطا را مرتکب شده است.

ازاین دو جمله می توانیم متوجه شویم که چرا انسانها از خود نمی گذرند و پیرو مسیح نمی شوند. خواستۀ آنها برای ارضاء خود، از وسوسه های دنیا ناشی می شود. آنانی که از مسیح پیروی نمی کنند، در پی خوشیهای نادرست هستند و برخلاف پیروان راستین او، با خودپرستی از عشق به مسیح و اطاعت از او سرپیچی میکنند. آنانی که میخواهند کل دنیا را به دست آورند، به دنبال ثروت و قدرت و شهرت خواهند رفت، در حالی که پیروان واقعی مسیح در درجۀ اول در پی ملکوت مسیح و عدالت او هستند. هر ثروت، قدرت و شهرتی که توسط آنان کسب می شود، متواضعانه در راه جلال خداوند استفاده می شود.

جملۀ پنجم (Sentence # 5)

در نهایت به جملۀ پنجم در متن تحت مطالعه می رسیم. توجه کنید که چطور به جملات قبل از خودش توسط عبارت و اگر کسی، پیوند داده می شود:

و اگرکسی در این روزگار پر از گناه و بی ایمانی، از من سخنان من عار داشته باشد، من نیز هنگامی که با فرشتگان مقدس در شکوه و جلال پدرم باز گردم، از او عار خواهم داشت. (مرقس 38:8)

در اینجا باز هم صحبت از کسی است که حاضر به چشم پوشی از خود نیست و به دنبال برنامۀ زندگی خود و آنچه دنیا عرضه میکند در‌واقع زندگی و جان خود را از دست میدهد. ویژگی خاص او عار داشتن از مسیح و سخنانش است. این احساس او مسلماً از عدم ایمان او نشأت میگیرد. اگر او واقعاً ایمان دشته باشد که مسیح پسر خداست، یقیناً از او و سخنانش خجل نمیشد. اما او عضوی از نسل «پر از گناه و بی ایمان» است و مسیح هنگام بازگشت از او عار خواهد داشت. مسلماً منظور مسیح شخص نجات یافته نیست.

نتیجۀ این بحث چیست؟ مفهوم کلی این متن نمی تواند دعوت برای تعهد بیشتر ازکسانی باشد که قبلاً راهی بهشت هستند. این متن بوضوح آشکار کنندۀ مسیر رستگاری است توسط مقایسۀ آنهایی که براستی نجات یافته اند با آنانیکه نجات را ندارند. کسانی که حقیقتاً نجات یافته اند به عیسای خداوند ایمان دارند و در راه او از خود می گذارند، در حالی که افراد نجات نیافته چنین ایمان مطیعانه ای ندارند.

دعوت دیگری برای تعهد (Another Call to Commitment)

با اینکه میتوانیم دعوتهای بسیاری از مسیح را بررسی کنیم، دعوت دیگری از او را برای تعهد که کمتر از دعوت وی به سوی رستگاری نیست، ملاحظه خواهیم کرد:

ای تمام کسانی که زیر یوغ سنگین زحمت می کشید، نزد من آیید و من به شما آرامش خواهم داد. یوغ مرا به دوش بکشید و بگذارید من شما را تعلیم دهم، چون من مهربان و فروتن هستم، و به جانهای شما راحتی خواهم بخشید. زیرا باری که من بر دوش شما می گذارم، سبک است. (متی 28:11-30)

مبشرین بدرستی از این بخش کتاب مقدس برای دعوت به نجات استفاده میکنند. این آیات دقیقاً دعوت به رستگاری هستند. در اینجا مسیح به کسانی که «زیر یوغ سنگین» هستند آرامش عرضه میکند. منظور او آرامش جسمانی برای کسانی که باری بر دوش دارند نیست، بلکه او از آرامش روحی سخن میگوید. شخص نجات نیافته در زیر بار سنگین گناه و تقصیر و وحشت فشرده شده است و هنگامی که از موقعیت خود بیزار می‌شود، تبدیل به کسی میشود که مسیح خواستار نجات اوست.

اگر چنین افرادی خواهان به دست آوردن آرامشی که مسیح می گوید هستند، باید دو شرط را به جا آورند. آنها باید(1) نزد او بروند و (2) یوغ او را به دوش بکشند.

معلمان کاذب معمولاً معنای آشکار عبارت «بر دوش کشیدن یوغ مسیح» را پیچ و تاب میدهند. برخی ادعا میکنند که مسیح در بارۀ یوغی صحبت میکند که دور گردن خودش بوده است، به همین دلیل آنرا «یوغ من» مینامد. بنظر آنان مسیح از یوغ دو نفره صحبت می‌کرده است، که نصف آن بر گردن خودش است و نصف دیگر آن خالی است تا دور گردن ما قرار بگیرد. ولی باید متوجه باشیم که مسیح وعده می دهد که تمام سختی کار با اوست زیرا می گوید باری که او بر دوشمان می گذارد سبک و آسان است. بنا براین بنظر چنین معلمانی تنها وظیفۀ ما این است که توسط ایمانمان با مسیح در پیوند بمانیم و بگذاریم که او همۀ کارها را برای رستگاری و نجات ما انجام دهد، در حالی که ما از فیض و رحمت او لذت می بریم! به طور آشکار، فقط با اجبار بسیار میتوان چنین برداشتی را از متن بیرون کشید.

خیر، منظور مسیح زمانی که گفت زحمت کشان باید یوغ او را بر دوش گیرند این بود که تسلیم او شوند، او را صاحب خود بدانند و اجازه دهند که او زندگی آنها را هدایت کند. به همین دلیل است که مسیح گفت یوغ او را بر دوش گیرند و از او یاد بگیرند. افراد نجات نیافته مانند گاوهای نر وحشی هستند، راه خود را می روند و بر زندگی خود حکمرانی می کنند. زمانی که یوغ مسیح را بر دوش می گیرند، کنترل را به او می سپارند. و دلیل اینکه بار مسیح سبک و یوغ او آسان است این است که اوبه ما با روح خود که در قلبمان قرار دارد قدرت میدهد تا از او اطاعت کنیم.

بنابراین می بینیم که مسیح در این آیات با دعوت مردم برایِ سرسپردگی در برابر او و قبول او به عنوان خداوندشان دوباره آنها را به سوی نجات، که در اینجا به آرامش تشبیه شده، دعوت می کند.

خلاصه (In Summary)

آنچه تا کنون گفته شد همه برای این بود که بدانیم خادم مؤفق خادمی است که از فرامین مسیح برای شاگرد سازی اطاعت میکند، و میداند که توبه، تعهد و شاگردی انتخابات اختیاری برای ایماندارانِ در طریق بهشت نیست. بلکه اینها تنها نمایانگر معتبر ایمان درست هستند. بنابراین خادم مؤفق مژدۀ درست انجیل را برای افراد نجات نیافته اعلام میکند. او از آن‌ها دعوت می کند تا توبه کنند و پیرو مسیح بشوند، و به آنانیکه تعهد پیروی ندارند اطمینان نجات را نمیدهد.

1 این تعریف از آنچه قبلاٌ در متی 18:28-20، یوحنا 31:8-32، 25:13، 8:15 و لوقا25:14-33 خواندیم گرفته شده است.

2 شاگردان در اعمال رسولان 1:6، 2، 7؛ 1:9، 10، 19، 25، 26، 36، 38؛ 26:11، 29؛ 52:13؛ 20:14، 21، 22، 28؛ 10:15؛ 1:16؛ 23:18، 27؛ 1:19، 9، 30؛ 4:21، 16 ذکر شده اند. کلمۀ ایمانداران تنها در اعمال رسولان 14:5؛ 45:10 و 1:16 ذکر شده است. برای مثال در اعمال رسولان لوقا نوشته است «(پولس و برنابا) در آنجا نیز پیغام خدا را به مردم اعلام کردند و عده‌ای را شاگرد ساختند…» پس پولس و برنابا با اعلام پیغام انجیل شاگردان ساختند، یعنی مردم بلافاصله وقتی که ایمان آوردند شاگرد شدند، نه بعدها در زمانی که دلشان خواست.

3 این بخش از کتاب مقدس همچنین روشِ جدید ولی اشتباه را که به نو ایمانان دربارۀ رستگاریشان اطمینان می دهد، آشکار می کند. مسیح به ایمان آورندگان جدید به این دلیل که دعای کوتاهی برای قبول او و یا اقرار به ایمان به او کرده اند، اطمینان نداد که نجات یافته اند. بلکه از آنها خواست تا ملاحظه کنند که آیا ادعای آنها واقعی است. باید مثال او را دنبال کنیم.

4 علاوه بر این، بر خلاف آنهایی که مصرانه می گویند ما با ایمان نجات خواهیم یافت حتی اگر عمل نیک انجام ندهیم، یعقوب میگوید که ما صرفاً با ایمان نجات نخواهیم یافت «می بینید که انسان از طریق اعمالش و نه فقط ایمان نجات می یابد». ایمان واقعی هیچ‌گاه تنها نیست، بلکه همراه اعمال نیک است.

5 به یاد داشتن این نکته ضروری است که پولس اغلب اظهار می کرد که رستگاری از طریق رحمت خداوند و نه اعمالمان حاصل می شود، چرا که او در زمان خویش مدام در حال جنگ با افرادی بود که وابسطه به قوانین مذهبی بودند. پولس تلاش نمی کرد تا افرادی را که تعلیم می دادند قدوسیّت برای ورود به بهشت ضروری است اصلاح کند، زیرا خود نیز به این حقیقت اعتقاد داشت و آن را تأئید می کرد. بلکه او او می خواست یهودیانی را اصلاح کند که هیچ اعتقادی به وجود رحمت و بخشش خداوند برای رستگاری و نجات نداشتند، و دلیل اصلی مرگ مسیح را نمی دانستند. بسیاری از آنها باور نداشتند که کسی از قوم دیگری بتواند رستگار شود، زیرا آنها به ضرورت رحمت خدا برای رستگاری اعتقاد نداشتند. برخی گمان میکردند که ختنه، اصل و نسب، یا رعایت قوانین مذهبی (که البتّه این کار را هم انجام نمی دهند) رستگاری شخص را موجب می شود، بنابراین با این اعتقاد رحمت خداوند و لزوم مرگ مسیح را نقض می کردند.

6همچنین، زمانی که خداوند به پطرُس آشکار کرد که امّتهای دیگر میتوانند با ایمان به مسیح نجات یابند، او به اهالی منزل کرنیلیوس گفت، «حالا می فهمم که فقط یهودیان محبوب خدا نیستند! بلکه هر کس از هر نژاد و قومی که خدا را بپرستد و کارهایِ نیک بکند، مورد پسند او واقع میشود» (اعمال رسولان 34:10ب – 35 باتأکید بیشتر). پطرُس همچنین در اعمال رسولان 32:5 اظهار کردکه خداوند روح القدس را به «مطیعان خود عطا میکند». روح القدس در وجود همۀ مسیحیان راستین ساکن است (رومیان 9:8 و غلاطیان 6:4 را ببینید).