بیشتر مسیحیان می دانند که زمانی که مردم می میرند، یا به بهشت و یا به هاویه می روند. اما همه نمی دانند که بهشت مکان پایانی عادلان و هاویه مسکن پایانی گناهکاران نیست.
زمانی که پیروان مسیح می میرند روحشان فوراً به بهشت، جایی که خداوند زندگی می کند می رود (دوم قرنتیان 6:5-8؛ فلیپیان 21:1-23؛ اول تسالونیکیان 14:4 را ببینید).اما زمانی در آینده خداوند آسمان و زمین جدیدی خواهد آفرید و اورشلیم جدیدی از آسمان بر روی زمین خواهد آمد (دوم پطرُس 13:3؛ مکاشفه 1:21-2 را ببینید). عادلان برای همیشه در آنجا زندگی خواهند کرد.
زمانی که گناهکاران می میرند، فوراً به هاویه می روند، اما هاویه جایی است که آنها موقتاً در آن منتظر رستاخیز بدنشان خواهند بود. وقتی آن روز فرا برسد، آنها در مقابل جایگاه عدل خداوند قرار خواهند گرفت و بعد به دریاچه ای که با آتش و گوگرد می سوزد و در انجیل جهنم1 نامیده شده است، افکنده خواهند شد. تمام اینها را به طور مفصل تر از کتاب مقدس بررسی خواهیم نمود.
زمانی که گناهکاران می میرند (When the Unrighteous Die)
برای اینکه متوجه شویم پس از مرگ گنهکاران چه رخ می دهد باید کلمه ای عبری را در عهد عتیق و سه کلمۀ یونانی را در عهد جدید بررسی کنیم.
ابتدا کلمۀ عبری عهد عتیق، شِئول، را بررسی می کنیم.
این کلمه بیش از شصت بار در عهد عتیق آمده است. شئول واضحاً به زندگی پس از مرگ گنهکاران بر می گردد. مثلاً زمانی که قورح و پیروانش علیه موسی در بیابان شورش کردند، خداوند آنها را با باز کردن زمین که همۀ آنها و اموالشان را بلعید، مجازات کرد. کتاب مقدس می گوید آنها در گور (شئول) فرو رفتند:
و ایشان با هرچه به ایشان تعلق داشت، زنده به گور فرورفتند، و زمین بر ایشان به هم آمد كه از میان جماعت هلاك شدند (اعداد33:16؛ همراه با تاکید).
سپس در داستان بنی اسراییل خداوند به آنها هشدار داد که خشمش آتشی خواهد برافروخت که در شئول
می سوزد:
زیرا آتشی در غضب من افروخته شده و تا هاویة (شئول) پایینترین شعلهور شده است و زمین را با حاصلش میسوزاند و اساس كوهها را آتش خواهد زد (تثنيه 22:32، همراه با تاکید).
داوود اعلام کرد که:
شریران به هاویه(شئول) خواهند برگشت و جمیع امّتهایی كه خدا را فراموش میكنند (مزمور 17:9، همراه با تاکید).
و او بر علیه گناهکاران دعا کرد و در دعایش تقاضا کرد که،
موت بر ایشـان ناگهـان آیـد و زنـده به گـور (شئول) فـرو روند. زیرا شرارت در مسكنهای ایشان و در میان ایشان است (مزمور 15:55، همراه با تاکید).
سلیمان زمانی که مردان جوان را نسبت به حیله های فاحشه ها آگاه می کرد، گفت:
خانه او طریق هاویه (شئول) است و به حجرههای موت مُؤَدّی میباشد … و او نمیداند كه مردگان در آنجا هستند، و دعوت شدگانش در عمقهای هاویه (شئول) میباشند (امثال 7:27، 9:18، همراه با تاکید).
سلیمان مثل های دیگری نوشت که نشان می دهند عادلان به شئول نخواهند رفت:
طریق حیات برای عاقلان به سوی بالا است، تا از هاویه (شئول) اسفل دور شود (امثال 15:24، همراه با تاکید).
پس او را با چوب بزن، و جان او را از هاویه (شئول) نجات خواهی داد (امثال 14:23، همراه با تاکید).
نهایتاً اشعیا با پادشاه بابل که خود به شئول افکنده می شد، قبل از تعریف مسیح از هاویه، صحبت کرد:
هاویه (شئول) از زیر برای تو متحرّك است تا چون بیایی تو را استقبال نماید، و مردگان یعنی جمیع بزرگان زمین را برای تو بیدار میسازد، و جمیع پادشاهان امّتها را از كرسیهای ایشان برمیدارد. جمیع اینها تو را خطاب كرده، میگویند: «آیا تو نیز مثل ما ضعیف شدهای و مانند ما گردیدهای؟» جلال تو و صدای بربطهای تو به هاویه(شئول) فرود شده است. كِرمها زیر تو گسترانیده شده و مورها تو را میپوشانند. ای زهره دختر صبح چگونه از آسمان افتادهای؟ ای كه امّتها را ذلیل میساختی چگونه به زمین افكنده شدهای؟ و تو در دل خود میگفتی: «به آسمان صعود نموده، كرسی خود را بالای ستارگان خدا خواهم افراشت، و بر كوه اجتماع در اطراف شمال جلوس خواهمنمود. بالای بلندیهای ابرها صعود كرده، مثل حضرت اعلی خواهم شد.» لكن به هاویه (شئول) به اسفلهای حُفره فرود خواهی شد. آنانی كه تو را بینند بر تو چشم دوخته و در تو تأمّل نموده، خواهند گفت: «آیا این آن مرد است كه جهان را متزلزل و ممالك را مرتعش میساخت؟ كه ربع مسكون را ویران مینمود و شهرهایش را منهدم میساخت و اسیران خود را به خانههای ایشان رها نمیكرد؟» (اشعيا 9:14-17، همراه با تاکید).
این بخش از کتاب مقدس و بخش های دیگری باعث می شوند که باور کنیم شئول همیشه بوده است و هنوز هم محل عذاب است و درآن افراد گناهکار پس از مرگشان حبس می شوند. دلایل دیگری هم برا یاین مسئله وجود دارد.
حیدیس (Hades)
روشن است که، حیدیس، کلمۀ یونانیِ عهد جدید و شئول کلمۀ عبری عهد قدیم، هر دو به یک مکان اشاره دارند. برای اثبات این مطلب لازم ایت که مزمور 10:16 و اعمال رسولان 27:2 را با هم مقایسه کنیم:
زیرا که نَفس مرا در عالم اموات (شئول) نخواهی گذاشت و اجازه نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند (مزمور 10:16، همراه با تاکید).
زیرا جانم را در عالم اموات (حیدیس) ترك نخواهی كرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت كه فساد را ببیند (اعمال رسولان 27:2، همراه با تاکید).
به این ترتیب، جالب توجه است که تمام ده موردی که حیدیس در عهد جدید ذکر شده است، معنایی منفی
داشته اند و اغلب از آنها به عنوان جایگاه عذابی که گناهکاران پس از مرگ در آن حبس می شوند، صحبت شده است (متی 23:11؛ 18:16؛ لوقا 15:10؛ 23:16؛ اعمال رسولان 27:2؛ 31:2؛ مکاشفه 18:1؛ 8:6؛ 13:20-14 را ببینید). تمام اینها نشان می دهند که شئول/حیدیس منزلگاه گناهکاران و جایی برای عذاب2 بوده و هست.
آیا مسیح به شئول/حیدیس رفت؟
(?Did Jesus Go to Sheol/Hades)
بیایید آیه 10 از فصل شانزده مزامیر و نقل قول آن توسط پطرُس در اعمال رسولان 27:2 را بیشتر بررسی کنیم، دو آیه ای که نشان می دهند که شئول و حیدیس به یک مکان اشاره دارند. بر طبق موعظۀ پطرُس در روز پنطیکاست، داود در مزامیر10:16 راجع به خودش صحبت نمی کرد، بلکه به طور پیشگویانه از مسیح صحبت می کرد، زیرا جسم داود برخلاف جسم مسیح دچار پوسیدگی شد (اعمال رسولان 29:2-31 را ببینید). به این ترتیب ما متوجه می شویم که در حقیقت این مسیح بود که در مزامیر10:16 با پدر آسمانی خویش صحبت می کرد و باور و ایمان خود را اعلام می کرد. او ایمان داشت که پدرش هرگز جان او را در شئول نخواهد گذاشت و اجازه نخواهد داد که بدنش دچار فساد شود.
برخی، این سخن مسیح را به عنوان گواهی بر اینکه او در طول سه روز میان مرگ و قیامش به شئول/حیدیس رفت، تفسیر میکنند. اما چنین برداشتی در واقع درست نیست. باز هم به دقت توجه کنید که مسیح به پدر خود چه گفت:
زیرا که نَفس مرا در عالم اموات (شئول) نخواهی گذاشت و اجازت نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند (مزمور10:16، همراه با تاکید).
مسیح به پدر خود نگفت که: «من می دانم که چند روزی را در شئول/حیدیس، سپری خواهم کرد، اما مطمئن هستم که تو مرا در آنجا ترک نخواهی کرد.» بلکه گفت: «من ایمان دارم که پس از مرگ با من همانند گناهکاران رفتار نخواهد شد و روح من به شئول/حیدیس نخواهد رفت. من حتی لحظه ای را در آنجا صرف نخواهم کرد. خیر، ایمان دارم که برنامۀ تو برای من، قیام پس از سه روز است و تو حتی اجازه نخواهی داد که بدنم دچار فساد و پوسیدگی شود.»
این تفسیر کاملاً درست است. مسیح گفت، «اجازت نخواهی داد که قدوس تو فساد را ببیند،» و برداشت و تفسیر ما نمی تواند این باشد که در طول سه روز جسم مسیح به تدریج زوال یافت و در زمان قیامش دوباره به حال اول بازگشت. بلکه از این آیه در می یابیم که بدن مسیح در مدت زمان میان مرگ و قیامش به هیچ وجه دچار فساد نشد.
به همین شکل، اینکه می گوید جانش در شئول/حیدیس ترک نخواهد شد به این معنا نیست که او چند روز در آنجا بوده اما نهایتاً در آنجا نمانده است.3 بلکه بدین معناست که روح او مانند روح افراد گناهکار به شئول/حیدیس نرفت. روح او حتی یک دقیقه را هم در آنجا سپری نخواهد کرد، توجه کنید که مسیح همچنین گفت، «زیرا که نَفس مرا در عالم اموات( شئول) نخواهی گذاشت – نه اینکه – زیرا که نَفس مرا در عالم اموات( شئول) رها نخواهی کرد.»
روح مسیح در طول آن سه روز کجا بود؟
(?Where Was Jesus’ Soul During the Three Days)
به یاد داشته باشید که مسیح به حواریون خود گفت که این سه روز و شب را در دل زمین سپری خواهد کرد (متی 40:12 را ببینید). این گفته نمی تواند به این معنا باشد که جسم او در طول سه روز در قبر بوده است زیرا خیلی بعید به نظر می رسد که قبر در «دل زمین» باشد. بلکه منظور مسیح احتمالاً این بوده که روحش در ژرفای زمین بوده است. بنابراین می توانیم نتیجه بگیریم که روح/جان او در فاصلۀ میان مرگ و قیامش در آسمانها نبوده است. مسیح بر این مسئله تأکید کرد زمانی که پس از قیام خود به مریم گفت که روح/جان او هنوز به نزد پدر آسمانی اش صعود نکره است (یوحنا17:20 را ببینید).
به یاد داشته باشید که مسیح همچنین بر روی صلیب به دزد توبه کرده گفت که او در همان روز با او در بهشت خواهد بود (لوقا 43:23 را ببینید). با کنار هم گذاشتن این حقایق متوجه می شویم که روح/جان مسیح سه روز و شب را در دل زمین سپری کرد. حداقل بخشی از این مدت زمان را در جایی بود که «فردوس» نام داشت که مطمئناً به معنای جایی برای عذاب که شئول/حیدیس نام دارد، نمی تواند باشد!
همۀ اینها باعث می شوند که ما فکر کنیم در دل زمین غیر از شئول/حیدیس جایی به نام «فردوس» وجود دارد. این نظریه توسط داستانی حمایت می شود که مسیح از دو شخص مرده که یکی شریر و دیگری عادل بود، گفت. یکی از این دو ثروتمند بود و دیگری ایلعاذر نام داشت. بیایید داستان را با هم بخوانیم:
مرد ثروتمندی بود که همیشه لباسی ارغوانی و از کتان لطیف می پوشید و با خوشگذرانی فراوان زندگی می کرد. در جلوی در خانه او گدای زخم آلودی به نام ایلعاذر خوابیده بود، که آرزو می داشت با ریزه های سفره آن ثروتمند شکم خود را پر کند. حتی سگها می آمدند و زخمهای او را می لیسیدند. یک روز آن فقیر مرد و فرشتگان او را به آغوش ابراهیم بردند. آن ثروتمند هم مرد و به خاک سپرده شد. او که در دنیای مردگان (حیدیس) در عذاب بود، نگاهی به بالا کرد و از دور، ابراهیم را با ایلعاذر که در کنار او بود دید. فریاد زد: ای پدر من ابراهیم، به من رحم کن. ایلعاذر را بفرست تا سر انگشتش را به آب بزند و زبان مرا خنک کند چون من در این آتش عذاب می کشم. اما ابراهیم گفت: فرزندم، به خاطر بیاور که وقتی زنده بودی همه چیزهای خوب نصیب تو و همه بدیها نصیب ایلعاذر شد. حالا او در اینجا آسوده است و تو در عذاب. اما کار به اینجا تمام نمی شود شکاف عمیقی میان ما و شما قرار دارد. هر که از این طرف بخواهد به شما برسد نمی تواند از آن بگذرد و کسی هم نمی تواند از آن طرف پیش ما بیاید (لوقا 19:16-26، همراه با تاکید).
البته هم ایلعاذر و هم مرد ثروتمند زمانی که مردند دیگر در جسم خود نبودند اما به عنوان روح به جایِ مخصوص خود رفته بودند.
ایلعاذر در کجا بود؟
(?Where Was Lazarus)
توجه کنید که مرد ثروتمند به حیدیس رفت اما می توانست ایلعاذر را در جایی دیگر با ابراهیم ببیند. در حقیقت گفته شد که ایلاذر به «آغوش ابراهیم» رفت، که البته نام مکان نیست بلکه اشاره ای است به این مطلب که ایلعاذر در رفاه و آسودگی که از ابراهیم می گرفت، قرار داشت.
فاصلۀ میان ایلعاذر و مرد ثروتمند پس از مرگ چقدر بود؟
کتاب مقدس می گوید که مرد ثروتمند ایلعاذر را در جایی بسیار دور دید و گفته می شود که «شکافی ثابت و بزرگ» میانشان بود. بنابراین میزان فاصلۀ میان آنها را تنها می توان حدس زد. اما رسیدن به این نتیجه که فاصلۀ میانشان به بزرگی فاصلۀ میان دل زمین و آسمانها نبوده، منطقی به نظر می رسد. در غیر این صورت، دیده شدن ایلعاذر توسط مرد ثروتمند غیر ممکن بود (صرف نظر از کمک الهی) و همچنین نیازی به وجود شکافی ثابت و بزرگ میان دو مکان برای جلوگیری از ورود آن دو به جایگاه دیگری وجود نداشت. به علاوه، مرد ثروتمند ابراهیم را صدا زد و ابراهیم او را پاسخ داد. این مسئله ما را کمک می کند که متوجه شویم فاصلۀ میان آن دو نسبتاً کم بوده چرا که آنها از ورای شکاف بزرگ با هم صحبت می کردند.
از تمام این مطالب می توان دریافت که ایلعاذر در جایی که ما آن را آسمان می نامیم نبود بلکه در بخش مجزایی در درون زمین قرار داشت.4احتمالاً منظور مسیح هم از فردوسی که به آن دزد گفت همین مکان بوده است. عادلان عهد قدیم هم به همین فردوس درون دل زمین بعد از مرگشان رفتند.
سموئیل نبی هم ظاهراً پس از مرگ به همین مکان رفت. ما در اول سموئیل باب 28 می خوانیم که زمانی که خداوند به روح سموئیل که مرده بود اجازه داد که بر شائول ظاهر شود و با او صحبت کند، زن جادوگرِ عیندور سموئیل را اینگونه توصیف کرد: «یک روح را می بینم که از زمین بیرون می آید» (اول سموئيل 13:28 همرا با تاکید). سموئیل خود به شائول گفت، «چرا مرا احضار کردی و آرامشم را بر هم زدی؟» (اول سموئيل 15:28، همراه با تاکید). ظاهراً روح/جان سموئیل در فردوس درون زمین بوده است.
کتاب مقدس ظاهراً این حقیقت را تایید می کند که در زمان قیام مسیح، فردوس خالی شد و افراد عادلی که در زمان عهد قدیم مرده بودند همراه با مسیح به آسمانها برده شدند. انجیل می گوید که زمانی که مسیح از پایین ترین بخشهای زمین به آسمانها برده شد، «اسیران را به اسارت برد» (افسسیان 8:4-9؛ مزمور 18:68). به نظر من این اسیران کسانی بودند که در فردوس می زیستند. مسلماً مسیح مردم را از شئول/حیدیس5 آزاد نکرد!
مسیح در زندان برای ارواح موعظه کرد (Jesus Preached to Spirits in Prison)
کتاب مقدس همچنین به ما می گوید که مسیح در مدت زمان میان مرگ و رستاخیزش برای گروهی از مردم، ارواحی که از جسم جدا شده بودند، بیانیه ای ایراد کرد. در اول پطرُس باب 3 می خوانیم:
مثلا خود مسیح یک بار برای همیشه به خاطر گناه بشر مرد ، یعنی یک شخص بی گناه در راه گناهکاران مرد تا ما را به حضور خدا بیآورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد و در روح به نزد ارواح محبوس رفت و به آنها بشارت داد. اینها همان کسانی بودند که در آن وقت که نوح به ساختن کشتی مشغول بود و خدا با صبر و حوصله انتظار می کشید اطاعت نکردند. عده ای کم ، یعنی هشت نفر از آب گذشته جان سالم بدر بردند (اول پطرُس 18:3-20).
این بخش از کتاب مقدس مطمئناً سوالاتی را در ذهن ایجاد می کند که من برای آنها پاسخی ندارم. چرا مسیح باید چنان بیانیه ای را برای افرادِ نافرمانی که در طوفان نوح مردند، ایراد کند؟ مسیح به آنها چه گفت؟
به هر حال، این بخش از کتاب مقدس ظاهراً این حقیقت را حمایت می کند که مسیح تمام سه روز وسه شب میان مرگ و قیامش را در فردوس سپری نکرد.
جهنم (Gehenna)
امروز زمانی که جسم عادلان می میرد، روحشان فوراً به آسمانها می رود (دوم قرنتیان 6:5-8؛ فلیپیان 21:1-23؛ اول تسالونیکیان 14:4 را ببینید).
گناهکاران، اما، به شئول/حیدیس می روند و در آنجا عذاب می بینند و منتظر قیام بدنشان، داوری نهاییشان، و افکنده شدن به «دریاچه ای از آتش»، جایی که غیر از شئول/حیدیس است، خواهند بود.
این دریاچۀ آتش با کلمۀ یونانیِ گِهِنا که برخی مواقع به دوزخ یا جهنم ترجمه می شود، شرح داده می شود. این کلمه از انبوه زباله ای که بیرون از اورشلیم در درۀ هینام بود گرفته شده است، توده ای که کرم ها و حشرات در آن می لولیدند و قسمتی از آن دائماً در آتش سوزانده می شد.
زمانی که مسیح از گِهِنا صحبت کرد، از آن به عنوان مکانی که مردم به طور جسمانی در آن حبس می شدند، یاد کرد. مثلاً در انجیل متی گفت:
اگر دست راستت تو را گمراه می سازد آنرا ببر و دور انداز زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینکه با تمام بدن به جهنم (گِهِنا) بیفتی…. از کسانی که جسم را می کشند ولی قادر به کشتن جان نیستند نترسید. از کسی بترسید که قادر است جسم و جان، هر دو را در دوزخ (گِهِنا) تباه سازد (متی 30:5، 28:10؛ همراه با تاکید).
گِهِنا و حیدیس نمی توانند یک مکان باشند زیرا کتاب مقدس می گوید که گنهکاران به عنوان روح های بدون جسم به حیدیس فرستاده می شوند. تنها پس از هزار سال از سلطنت مسیح جسم گنهکاران قیام خواهد کرد و نزد خداوند داوری خواهند شد و پس از آن به دریاچۀ آتش یا گِهِنا افکنده خواهد شد (مکاشفه 5:20، 11-15 را ببینید). به علاوه، روزی خود حیدیس هم به دریاچۀ آتش افکنده خواهد شد (مکاشفه 14:20 را ببینید).، بنابراین حیدیس مکانی متفاوت از دریاچۀ آتش است.
تارتاروس (Tartaros)
چهارمین لغتی که در کتاب مقدس اغلب به دوزخ ترجمه شده است، لغت یونانیِ تارتاروس است. این کلمه تنها یک بار در عهد جدید دیده می شود:
شما می دانید که خدا فرشتگانی را که گناه کردند بدون تنبیه رها نکرد، بلکه آنان را به گودالهای تاریک دوزخ [تارتاروس] فرستاد تا در آنجا برای داوری نگاهداری شوند (دوم پطرُس 4:2).
تارتاروس به عنوان زندانی خاص برای فرشتگانی که گناه کرده اند، در نظر گرفته می شود؛ بنابراین، این مکان، شئول/حیدیس و یا گِهِنا نیست. یهودا نیز از فرشتگانی که حبس شده اند، نوشت:
خدا فرشتگانی را که زمانی پاک و مقدس بودند ولی خود را به گناه آلوده ساختند، در تاریکی مطلق محبوس فرموده تا روز داوری فرا رسد (یهودا 6).
دوزخ مکانی وحشتناک (The Horrors of Hell)
زمانی که شخصی توبه نکرده می میرد، دیگر درهای توبه به رویش بسته می شود. سرنوشت او تعیین شده است. انجیل می گوید، «همانطور که همه باید یکبار بمیرند و بعد از آن برای داوری در حضور خدا قرار گیرند» (عبرانیان 27:9).
دوزخ جاویدان است، و کسانی که در آنجا محبوس شده اند امیدی به فرار ندارند. مسیح زمانی که از محکومیت آیندۀ گناهکاران صحبت می کرد، گفت، «و آنان به کیفر ابدی خواهند رسید ولی نیکان به حیات جاودانی وارد خواهند شد» (متی 46:25، همراه با تاکید). مجازات گناهکاران در دوزخ به جاودانگیِ حیات جاودانیِ عادلان خواهد بود.
پولس هم به طور مشابه نوشت:
زیرا که این انصاف است نزد خدا که عذابکنندگان شما را عذاب دهد. و شما را که عذاب میکشید، با ما راحت بخشد در هنگامی که عیسی خداوند از آسمان با فرشتگان قوت خود ظهور خواهد نمود. در آتش مشتعل و انتقام خواهد کشید از آنانی که خدا را نمیشناسند و انجیل خداوند ما عیسی مسیح را اطاعت نمیکنند، که ایشان به قصاص هلاکت جاودانی خواهند رسید از حضور خداوند و جلال قوت او (دوم تسالونیکیان 6:1-9، همراه با تاکید).
دوزخ جایِ درد و رنجی غیرقابل توصیف است زیرا در آن مجازاتی خواهد بود که هرگز پایان نمی پذیرد. گناهکارانی که برای همیشه در آن محبوسند مجازات گناه خود را تحمل خواهند کرد و از خشم خداوند در آتشی که هرگز خاموش نمی شود رنج خواهند برد.
مسیح دوزخ را به عنوان «ظلمت بیرونی»، جایی که در آن «گریه ها خواهد بود و دندان ساییدن ها» و «جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش، خاموشی نپذیرد» (متی 13:22 و مرقس 44:9). ما باید مردم را از چنین مکانی آگاهی دهیم و به آنها از رستگاری و نجاتی بگوییم که تنها در مسیح وجود دارد!
فرقۀ خاصی تعلیم میدهد که برزخ جایی است که مومنان مدتی را در آن رنج خواهند برد تا از گناهانشان پاک شوند و لیاقت بهشت را پیدا کنند. اما این نظریه در هیچ جایی از انجیل وجود ندارد.
عادلان پس از مرگ (The Righteous After Death)
زمانی که مومنی می میرد، روحش بلافاصله به آسمانها می رود تا با خداوند باشد. پولس زمانی که از مرگ خود نوشت این حقیقت را روشن ساخت:
زیرا مقصود من از زندگی مسیح است و مردن نیز به سود من تمام می شود، اما اگر با زنده ماندن بتوانم کارارزنده ای انجام دهم، من نمی دانم کدام را انتخاب کنم. بین دو راهی گیر کرده ام، اشتیاق دارم که این زندگی را ترک کنم و با مسیح باشم که خیلی بهتر است (فلیپیان 21:1-23، همراه با تاکید).
توجه داشته باشید که پولس خواهان مردن بود و گفت که با مردن به مسیح خواهد پیوست. روح او وارد مرحلۀ ناآگاهی نخواهد شد تا در انتظار قیام خود بماند (متاسفانه برخی اینگونه فکر می کنند).
همچنین توجه کنید که پولس گفت مرگ به سود اوست. چنین سخنی تنها در صورتی درست است که او پس از مرگ به بهشت برود.
پولس همچنین در نامۀ دوم خود به قرنتیان اعلام کرد که روح بندۀ مومن پس از آنکه بدنش را ترک کرد «در خانه با خداوند» خواهد بود:
پس ما هیچ وقت مأیوس نمی شویم زیرا می دانیم که اقامت در این بدن به معنی دوری از حضور خداوند است … ترجیح می دهیم که این خانه زمینی را ترک کرده و با خداوند در خانه آسمانی زندگی نمائیم (دوم قرنتیان 6:5-8).
پولس در جای دیگری در باب همین مسئله نوشت:
ای برادران ، نمی خواهم در مورد آنانی که در گذشته اند بی اطلاع باشید ، مبادا مانند سایر مردم که هیچ امیدی به آینده ندارند غمگین باشید، زیرا اگر ما معتقدیم که عیسی مرد و دوباره زنده شد، همچنین ایمان داریم که خدا آنانی را که در ایمان به عیسی مرده اند همراه عیسی باز خواهد آورد (اول تسالونیکیان13:4-14).
اگر قرار است مسیح در بازگشت خود از آسمانها «آنهایی که در ایمان به عیسی مرده اند» را همراه خود بیاورد، پس آنها هم اکنون با او در آسمانها هستند.
پیش بینی بهشت (Heaven Foreseen)
بهشت به چه شکل است؟ ما در ذهن محدودمان نمی توانیم کاملاً متوجه جلالی که در آنجا در انتظارمان است، شویم و انجیل هم تنها دیدگاهی کلی از بهشت به ما می دهد. هیجان انگیزترین حقیقت دربارۀ بهشت برای مومنان این است که ما رودررو، منجی و خداوند خود، مسیح، و پدرمان را خواهیم دید. ما در «خانۀ پدرمان» زندگی خواهیم کرد:
در خانۀ پدر من منزل های بسیاری هست. اگر چنین نبود، به شما می گفتم. من می روم تا مکانی برای شما آماده سازم، پس از اینکه رفتم و مکانی برای شما آماده ساختم، دوباره میآیم و شما را پیش خود می برم تا جائیکه من هستم شما نیز باشید (یوحنا 2:14-3).
زمانی که به بهشت می رویم متوجه بسیاری از مسائلی که امروز برایمان قابل درک نیست، خواهیم شد. پولس نوشت:
آنچه را اکنون می بینیم مثل تصویر تیره و تار آئینه است ولی در آن زمان همه چیز را روبرو خواهیم دید. آنچه را اکنون می دانیم جزئی و نا کامل است ولی در آن زمان معرفت ما کامل خواهد شد (اول قرنتیان 13:12).
کتاب مکاشفه بهترین تصویر را از بهشت به ما می دهد. بهشت به عنوان جایی پر از فعالیت، زیباییِ فوق العاده، تنوعی نامحدود، لذتی غیرقابل وصف، مسلماً مکانی نخواهد بود که در آن مردم بر روی ابرها بنشینند و تمام روز موسیقی بنوازند!
یوحنا که یکبار تصویر بهشت به او نشان داده شده بود، ابتدا متوجه تخت خداوند شده بود، مرکز جهان:
روح خدا مرا فرا گرفت و دیدم که در آسمان تختی قرار داشت و بر روی آن تخت کسی نشسته بود، که مانند یشم و عقیق می درخشید، و در گرداگرد تخت رنگین کمانی بود به درخشندگی زمرد. در پیرامون این تخت بیست و چهار تخت دیگر بود و روی آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنها لباس سفید به تن و تاج زرین به سر داشتند. از آن تخت برق ساطع می شد و غرش و رعد شنیده می شد. در جلوی تخت هفت مشعل سوزان می سوخت. اینها هفت روح خدا هستند. و هم چنین در برابر تخت چیزی که مانند دریای شیشه یا بلور بود دیده می شد. در اطراف و در چهار گوشه تخت، چهار حیوان قرار داشت که بدن آنها از هر طرف پر از چشم بود. حیوان اول مانند شیر بود، دومی مانند گوساله، سومی صورتی مانند صورت انسان داشت و چهارمی مانند عقابی پر گشوده بود. هر یک از این چهار حیوان شش بال داشت و بدن آنها از هر طرف پر از چشم بود و شب و روز دائماً می گفتند : «قدوس، قدوس، قدوس، خداوند، خدای قادر مطلق که بود و هست و خواهد آمد» هر وقت این حیوانات آن تخت نشین را که تا ابد زنده است تجلیل و تکریم و تمجید می کنند آن بیست و چهار پیر در برابر تخت نشین که تا ابد زنده است سجده می کنند واو را می پرستند و تاج های خود را در جلوی تخت او می اندازند و فریاد می زنند: «ای خداوند و خدای ما، تو تنها شایسته ای که صاحب جلال و حرمت و قدرت باشی، زیرا تو همه چیز را آفریدی و به اراده تو آنها هستی و حیات یافتند» (مکاشفه 2:4-11).
یوحنا تلاش کرد که آنچه دیده است و هیچ شباهتی به چیزهای روی زمین ندارد را به بهترین نحو با واژه های زمینی توضیح دهد. واضح است که تا زمانی که خود بهشت را نبینیم، نمی توانیم همه چیزهایی که او دید را درک کنیم. اما سخنان او برای ما بسیار امید بخش است.
امیدبخش ترین متن ها دربارۀ بهشت در باب های 21 و 22 از مکاشفه یافت می شود، بخشی که در آن یوحنا اورشلیم جدید را شرح داد. اورشلیمی که که در حال حاضر در آسمان است اما پس از سلطنت هزار سالۀ مسیح به زمین خواهد آمد:
او مرا در روح به کوه بسیار بلندی برد و شهر مقدس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان، از نزد خدا به زیر می آمد. این شهر، با شکوه خدائی و مانند جواهری گرانبها می درخشید، آن مانند یشم بود و به روشنی بلور. دیوار بسیار بلندی با دوازده دروازه داشت که بر آنها دوازده فرشته بود… فرشته ای که با من سخن می گفت متری زرین در دست داشت تا شهر و دیوارش و دروازه هایش را با آن اندازه بگیرد. شهر به شکل مربع و پهنا و درازایش یکسان بود، اندازه آن با متری که در دست داشت دو هزار و چهارصد کیلومتر بود. درازا و پهنا و بلندیش برابر بود... دیوارش از یشم ساخته شده بود. خود شهر از زر ناب و مانند شیشه پاک و روشن بود… دوازده دروازۀ آن شهر عبارت از دوازده مروارید بود و هر دروازه از یک مروارید ساخته شده بود. خیابان های شهر از زر ناب و مانند شیشه پاک و شفاف بود. در شهر معبدی ندیدم زیرا معبدش خداوند، خدای قادر مطلق و بره بود. شهر نیازی به خورشید و ماه نداشت که بر آن بتابد زیرا شکوه خدا بر آن نور می داد و چراغ آن بره است... آنگاه رودخانۀ آب حیات را که مثل بلور برق می زد به من نشان داد. آن رودخانه از تخت خدا و بره سرچشمه گرفته و از وسط خیابان شهر می گذشت. در هر طرف رودخانه یک درخت حیات بود که سالی دوازده بار میوه می آورد، هر ماه یک بار از برگ این درختان برای درمان درد ملل استفاده می شد. دیگر چیزی که ملعون شده باشد در آن یافت نخواهد شد. تخت خدا و بره در آنجا خواهد بود و بندگانش او را عبادت خواهند نمود. همه او را روبرو خواهند دید و نام او را بر پیشانی های خود خواهند داشت. دیگر شبی نخواهد بود و آنان به نور چراغ و خورشید نیاز نخواهند داشت زیرا خداوند خدا نور ایشان خواهد بود و آنها تا به ابد فرمانروائی خواهند کرد (مکاشفه 10:21 تا 5:22).
همۀ پیروان مسیح تا زمانی که در ایمانشان پایدار بمانند می توانند در انتظار این آینده باشند. شکی نیست که ما چند روز اول را که در بهشت سپری خواهیم کرد، به یکدیگر خواهیم گفت، «آه! این است آنچه یوحنا تلاش می کرد در کتاب مکاشفه توضیح دهد!»
1 Gehenna
2 برخی تلاش می کنند که با آیات انگشت شماری از کتاب مقدس مانند پیدایش 35:37، ایوب 13:14، مزمور 48:89، جامعه 10:9 و اشعیا 9:38-10، نشان دهند که شئول جایی است که عادلان هم پس از مرگ به آن می روند. شواهدِ بر اساس کتاب مقدس برای این ادعا خیلی قانع کننده نیستند. اگر شئول جایی هم برای عادلان و هم برای گناهکاران باشد، پس باید از دو قسمت کاملا مجزا تشکیل شده باشد: بهشت و دوزخ و این استدلالی است که طرفداران این مدعا می کنند.
3 آنهایی که چنین تفسیری از آیه دارند، باید نسبت به دو نظریه متعهد باشند. یکی اینکه شئول/حیدیس مکانی است که هم گناهکاران و هم عادلان پس از مرگ به آن می روند و به دو بخش تقسیم شده است: بخشی برای عذاب و بخشی برای سعادت و خوشی که مسیح هم به همین قسمت رفت. نظریۀ دیگر این است که مسیح عذاب دوزخی ها را برای مدت سه روز و شب در آتش شئول/حیدیس تحمل کرد و از کیفر گناه ما به جای ما رنج برد. اثبات هر دو این نظریه ها بر اساس کتاب مقدس نه تنها بسیار دشوار است بلکه حتی لزومی برای اینکار وجود ندارد، در شرایطی که مسیح زمانی را در شئول/حیدیس سپری نکرده است. سخن او هم تنها همین معنا را دارد. در مورد نظریۀ دوم، مسیح عذاب دوزخی ها را به مدت سه روز و سه شب در فاصلۀ میان مرگ و قیامش تجربه نکرد، زیرا رستگاری ما از طریق رنجهایی که او بر صلیب کشید حاصل شد (کولسیان 22:1 را ببینید)، نه از طریق رنجهایِ او در شئول/حیدیس.
4 همچنین توجه کنید که هم مرد ثروتمند و هم ایلعاذر، گرچه از جسم خود جدا بودند اما هوشیار بودند و تمام قوه های خود مانند بینایی، لامسه و شنوایی را داشتند. آنها می توانستند درد و راحتی را حس کنند و تجربه های گذشته شان را به خاطر بیاورند. این مسئله نظریۀ «خواب روح» را نفی می کند، نظریه ای که بر طبق آن مردم پس از مرگ وارد مرحلۀ عدم هوشیاری می شوند و منتظر می مانند تا هوشیاری خود را زمان قیام جسمشان دوباره به دست آورند.
5 برخی تصور می کنند و شاید هم حق دارند، که اسیرانی که از آنها در افسسیان 8:4-9 صحبت رفته است، ما انسانها بوده ایم که اسیر گناه بوده ایم و از طریق قیام مسیح آزاد گشته ایم.
19