فصل هفدهم (Chapter Seventeen)

عطایای روح القدس (The Gifts of the Spirit)

 

انجیل پر است از مثالهایی از زنان و مردانی که ناگهان قدرت ماورایی از روح القدس دریافت کردند. در عهد جدید، این قدرت های ماوراء طبیعی، «عطایای روح» نامیده می شوند. آنها عطیه نامیده می شوند از این روی که اکتسابی نیستند. اما نباید فراموش کنیم که خداوند آنهایی را که مورد اعتمادش هستند ترفیع می دهد. مسیح گفت: «آنكه‌ در اندك‌ امين‌ باشد درامر بزرگ‌ نيز امين‌ بُوَد و آنكه‌ در قليل‌ خائن‌ بُوَد دركثير هم‌ خائن‌ باشد» (لوقا 10:16). بنابراین، عطایای روح القدس احتمالاً به کسانی داده خواهد شد که صداقت و امانتداری خود را در برابر خداوند ثابت کرده باشند. کاملاً در تسلیم روح القدس بودن، بسیار مهم است و خداوند چنین افرادی را برای دادن قدرت خارق العاده انتخاب می کند. از سویی دیگر، یکبار خداوند الاغی را برای پیشگویی انتخاب کرد، پس او هر کس را که بخواهد می تواند به کار برد. اگر او می خواست صبر کند تا ما کامل شویم، اصلاً هیچ کدام از ما را انتخاب نمی کرد!

در عهد جدید، عطایای روح القدس که 9 مورد هستند در اول قرنتیان 12 آمده است:

مثلا روح القدس به یکی بیان حکمت عطا میکند و به دیگری بیان معرفت به یکی ایمان میبخشد و به دیگری قدرت شفا دادن، به یکی قدرت اعجاز و به دیگری قدرت نبوت و به سومی عطیۀ تشخیص ارواح عطا میکند ، به یکی قدرت تکلم بزبانها و به دیگری قدرت ترجمه زبانها را میبخشد (اول قرنتیان 8:12-10).

دانستن اینکه هر عطیه را چطور باید تعریف کنیم، برای استفاده توسط خداوند ، ضروری نیست. رسولان، کاهنان، پادشاهان در عهد عتیق و همینطور خادمان اولین کلیساهای عهد جدید همه از عطایای روح استفاده کردند بدون اینکه بدانند چطور باید آنها را طبقه بندی و یا تعریف کنند. با این حال، از آنجایی که عطایای روح در عهد جدید برای ما طبقه بندی شده، باید چیزی وجود داشته باشد که خدا می خواهد ما بدانیم. در واقع، پولس نوشت، «و اما در بارۀ عطایای روح القدس: ای برادران ، من نمیخواهم در این خصوص بی اطلاع باشید» (اول قرنتیان 1:12).

دسته بندی نَه عطیه (The Nine Gifts Categorized)

نه عطیۀ روح به طور مفصل تر در سالهای اخیر به سه دسته تقسیم شده است: 1) عطایای سخن که انواع مختلف زبان، قدرت تعبیر زبانها و نبوت هستند، 2) عطایای مکاشفه که بیان معرفت، بیان حکمت و تشخیص ارواح هستند، 3) عطایای قدرت که قدرت اعجاز، ایمان و عطایای شفا هستند. سه مورد از این عطایا چیزی می گویند؛ سه مورد چیزی را آشکار می کنند و سه مورد هم کاری انجام می دهند. تمام این عطایا به جز انواع زبانها و قدرت تعبیر زبانها (که مربوط به عهد جدید هستند)، در عهد عتیق بازنمود یافتند.

عهد جدید هیچ دستورالعملی در رابطه با استفادۀ «عطایای قدرت» ارائه نمی دهد و تنها توضیح مختصری دربارۀ چگونگی استفاده از «عطایای مکاشفه» دارد. اما دربارۀ استفادۀ درست از «عطایای سخن» آموزه های مفصلی از پولس وجود دارد و احتمالاً دو دلیل برای این مسئله وجود دارد.

اول، عطایای سخن آنهایی هستند که در گردهمایی های کلیسا بسیار رخ می دهند در حالی که عطایای مکاشفه به ندرت و عطایای قدرت از همه کمتر رخ می دهند. در نتیجه ما به تعالیم بیشتری در رابطه با عطایایی که به دفعات بیشتری رخ می دهند، نیاز داریم.

دوم، عطایای سخن بیشترین همکاری را از جانب انسان ایجاب می کنند و بنابراین احتمال اینکه به غلط استفاده شوند زیاد است. بسیار آسانتر است که پیشگویی را تباه کنیم و یا چیزی به آن اضافه کنیم تا اینکه عطایای شفا را از بین ببریم.

زمانی که روح اراده می کند (As the Spirit Wills)

بسیار مهم است که بدانیم، عطایای روح زمانی داده می شوند که او اراده می کند، نه زمانی که شخص می خواهد. انجیل این مسئله را تقریباً روشن کرده است:

اما کلیۀ این عطایا کار یک روح واحد است و او آنها را بر طبق ارادۀ خود به هر کس عطا می فرماید (اول قرنتیان 11:12 همراه با تاکید).

و در ضمن ، خدا با آیات و و عجایب و انواع معجزات و عطایای روح القدس طبق ارادهً خود گواهی آنان را تصدیق فرمود (عبرانیان 4:2، همراه با تاکید).

ممکن است شخصی بارها در عطایای خاصی مورد استفاده قرار بگیرد، اما هیچ کس صاحب آنها نیست. اینکه شما یکبار برای انجام معجزه ای تدهین شده اید دلیلی نیست بر اینکه می توانید معجزه را هر زمانی که خواستید انجام دهید؛ تضمینی نیز بر این نیست که شما دوباره معجزه ای انجام خواهید داد.

در ادامه به طور خلاصه چند نمونۀ انجیلی از هر عطیه را بررسی خواهیم کرد. اما یادتان باشد که خداوند قدرت و رحمت خود را به روش های نامحدودی می تواند آشکار کند، بنابراین تعریف اینکه عطایا هر بار چطور عمل می کنند بسیار مشکل است. به علاوه، هیچ تعریفی برای این نه عطیه در کتاب مقدس وجود ندارد، تنها چیزی که داریم عنوان آنهاست. بنابراین، ما می توانیم به مثالهای انجیل نگاهی داشته باشیم و تلاش کنیم که بفهمیم هر کدام تحت چه عنوانی قرار می گیرند، و در نهایت با توجه به تفاوت های ظاهری آنها، تعریفشان کنیم. از آنجایی که روح القدس به روش های زیادی می تواند خود را از طریق عطایای ماورایی بازنمود کند، ارائۀ تعاریف خیلی صریح عاقلانه نیست. برخی از عطایا می توانند ترکیبی از چند عطیه باشند. پولس دربارۀ این خطوط نوشت:

عطایای روحانی گوناگون است اما همۀ آنها را یک روح میبخشد. خدمات ما گوناگون است اما تمام این خدمات برای یک خداوند است. فعالیتهای ما نیز مختلف است اما یک خدا است که در همه عمل میکند. در هر فرد، روح خدا به نوعی خاص برای خیریت تمام مردم تجلی می کند (اول قرنتیان 4:12-7، همراه با تاکید).

عطایای قدرت (The Power Gifts)

1) عطایای شفا: واضح است که عطیای شفا با افراد مریض که شفا می یابند، سر و کار دارند. آنها اغلب به عنوان موهبتی ناگهانی و ماورایی تعریف می شوند که برای شفای افرادی که از لحاظ جسمانی بیمارند، هستند و به نظر من دلیلی وجود ندارد که این مسئله را مورد تحقیق قرار دهیم. در فصل قبل، مثالی از عطیۀ شفا بررسی کردیم از عیسی زمانی که مردِ کنار استخر بیت حسدا را شفا داد، آشکار شد (یوحنا 2:5-17 را ببینید).

خداوند الیشع را برای شفای نعمان جذامی که اهل سوریه و بت پرست بود، استفاده کرد (دوم پادشاهان 1:5-14 راببینید). همانطوری که هنگام بررسی سخنان مسیح در لوقا27:4 دربارۀ شفا یافتن نعمان، متوجه شدیم، الیشع هر زمانی که می خواست قادر به شفا جذامی ها نبود. ناگهان به او به صورت ماورایی الهام شد که نعمان را به غوطه ور شدن در رود اردن هدایت کند و زمانی که نعمان سرانجام اطاعت کرد، شفا یافت.

خداوند پطرس را برای شفای مرد فلجی که کنار دروازۀ زیبا می نشست، از طریق عطۀ شفا، انتخاب کرد (اعمال رسولان 1:3-10). نه تنها این مرد شفا یافت، بلکه این نشانۀ ماورایی، بسیاری از مردم را به شنیدن انجیل از زبان پطرس جذب کرد و در آن روز در حدود پنج هزار نفر به کلیسا اضافه شدند. عطایای شفا بارها دو هدف را به انجام رساند، شفای بیماران و ترغیب مردم نجات نیافته به سوی مسیح.

زمانی که پطرس پیغام خود را به مردمی که در آن روز جمع شده بودند می رساند، گفت:

ای اسرائیلیان چرا از دیدن این امر تعجب میکنید؟ چرا به ما خیره شده اید؟ خیال میکنید که ما این شخص را با تقوی و نیروی خود شفا داده ایم ؟ (اعمال رسولان 12:3).

پطرس تصدیق کرد که به دلیل قدرت و یا تقدسش نبوده که خداوند او را برای شفای مرد مفلوج استفاده کرده است. یادتان باشد که پطرس تنها دو ماه قبل از این معجزه حتی انکار کرده بود که مسیح را می شناسد. این حقیقت در صفحات اول اعمال رسولان، که خداوند پطرس را چنین معجزه وار به کار برد، به ما اطمینان می دهد که خداوند زمانی که بخواهد ما را هم مورد استفاده قرار خواهد داد.

اینکه پطرس می دانست که مرد توسط «عطیۀ شفا»، بهبود یافته باشد، بسیار بعید به نظر می رسد. تنها چیزی که او می دانست این بود که همراه با یوحنا از کنار مرد مفلوجی رد می شدند که ناگهان احساس کرد برای شفای این مرد با ایمان مسح شده است. بنابراین در حالی که با دست راست او را گرفت و بلندش کرد، به او امر کرد که به نام عیسی راه رود. مرد مفلوج «جست و خیز کنان و حمد گویان به راه افتادپطرس این رویداد را اینگونه توضیح داد:

قدرت نام عیسی این شخص را که می بینید و می شناسید نیرو بخشیده است . بوسیلۀ ایمان به نام او این کار انجام شده است. آری ، در حضور جمیع شما ایمان به عیسی او را سالم و تندرست کرده است (اعمال رسولان 16:3).

ایمان خاصی لازم است که بازوی مرد مفلوجی را بگیریم و او را بلند کنیم و توقع داشته باشیم که راه برود! همراه با این عطیۀ خاص شفا، ایمانی لازم است که رخ دادن آن را مهیا کند.

برخی معتقدند که علت اینکه این عطیه به صورت جمع (عطایا) به کار می رود این است که انواع مختلفی از عطایا برای بیماری های متفاوت وجود دارد. آنهایی که بارها برای عطایای شفا مورد استفاده قرار گرفته اند متوجه شده اند که برخی بیماری ها از طریق خدمت آنها بیشتر از بیماری های دیگر شفا می یابند. مثلاً، فیلیپس مبشر، بیشتر افراد مفلوج و لنگ را شفا می داد (اعمال رسولان 7:8). یا مثلاً برخی از مبشران قرن گذشته هستند که بسته به اینکه کدام عطایای شفا بیشتر از طریق آنها آشکار شده باشد، موفقیت زیادی در شفا دادن نابینایی و ناشنوایی و بیماری های قلبی داشته اند.

2) عطیۀ ایمان و معجزه کردن: عطیۀ ایمان و عطیۀ معجزه کردن به نظر بسیار شبیه به هم هستند. در هر دو فردی که تدهین شده، ناگهان ایمانی را برای غیرممکن دریافت می کند. تفاوت میان این دو اغلب این صورت تعریف می شود: با عطیۀ ایمان به شخصِ مسح شده، ایمان داده می شود تا معجزه ای برای خودش دریافت کند در صورتی که با عطیۀ انجام معجزه، به شخص ایمان داده می شود که معجزه ای برای شخص دیگری انجام دهد.

گاهی از عطیۀ ایمان به عنوان «ایمان خاص» یاد می شود زیرا این عطیه در واقع نوعی ایمان ناگهانی ورای ایمان معمولی است. ایمان معمولی، از شنیدن وعدۀ خداوند می آید، اما ایمان خاص از دهشی ناگهانی توسط روح القدس است. آنهایی که این ایمان خاص را تجربه کرده اند، می گویند که چیزهایی که به نظرشان غیر ممکن بوده ناگهان ممکن می شود، و در واقع شک کردن برایشان غیر ممکن می شود. در مورد عطیۀ انجام معجزه هم همینطور است.

داستان شَدرَك‌ و ميشك‌ و عَبِدنَغو، دوستان دانیال، مثالی عالی هستند که نشان می دهند چطور شک کردن غیرممکن است. زمانی که آنها را به دلیل عدم تعظیم در مقابل بُت پادشاه، در تون آتش انداخته شدند، به همۀ آنها عطیۀ ایمان خاص داده شد. برای اینکه در شعله های داغ و گدازان زنده بمانیم، باید ایمانی بیش از ایمان معمولی داشته باشیم! بیایید نگاهی داشته باشیم به ایمانی که این سه مرد در برابر پادشاه از خود نشان دادند:

شَدرَك‌ و ميشك‌ و عَبِدنَغو در جواب‌ پادشاه‌ گفتند: «اي‌ نَبوكَدنَصَّر! درباره‌ اين‌ امر ما را باكي‌ نيست‌ كه‌ تو را جواب‌ دهيم‌. اگر چنين‌ است‌، خداي‌ ما كه‌ او را مي‌پرستيم ‌ قادر است‌ كه‌ ما را از تون‌ آتش‌ ملتهب‌ برهاند و او ما را از دست‌ تو اي‌ پادشاه‌ خواهد رهانيد. اگر نه (اگر ما را به درون آتش نیفکنی)، اي‌ پادشاه‌ تو را معلوم‌ باد كه‌ خدايان‌ تو را عبادت‌ نخواهيم‌ كرد و تمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌اي‌ سجده‌ نخواهيم‌ نمود (دانيال 16:3-18، همراه با تاکید).

توجه داشته باشید که عطیه حتی قبل از به آتش افکنده شدن آنها در حال عمل بود. در ذهن آنها شکی نبود که خداوند آنها را خواهد رهانید.

زمانی که ایلیا به مدت سه سال و نیم قحطی دوران پادشاه ظالم اخاب، که توسط کلاغها غذایش تهیه می شد، همان ایمان خاص را داشت (اول پادشاهان 1:17-6 را ببینید). ایمانی بیش از ایمان معمولی نیاز است که شخص اطمینان داشته باشد که خداوند پرندگان را برای رساندن غذای صبح و عصر به او استفاده خواهد کرد. اگرچه خداوند هیچ گاه وعده نداده است که کلاغها غذای روزانۀ ما را تامین خواهند کرد، اما می توانیم با ایمان معمولی که داریم مطمئن باشیم که خداوند نیازهای ما را برآورده خواهد کرد، زیرا او خود این وعده را داده است (متی 25:6-34 را ببینید).

معجزه بارها در طول خدمت موسی رخ داد. او زمانی که دریای سرخ را به دو نیم کرد (خروج 13:14-31 را ببینید). و زمانی که بلاهای مختلف در مصر شایع شدند، این عطیه را به کار برد.

عیسی هم زمانی که با چند ماهی و چند قرص نان 5000 نفر را غذا داد، در واقع معجزه کرد (متی 15:14-21 را ببینید).

اینکه پولس، علیما را که مانع خدمت او در جزیرۀ قبرس بود نابینا کرد (سبب نابینا شدن او شد)، هم معجزه ای بود که توسط او انجام پذیرفت (اعمال رسولان 4:13-12 را ببینید).

عطایای مکاشفه (The Revelation Gifts)

1) کلام معرفت و کلام حکمت: عطیۀ بیان معرفت اغلب به عنوان ابلاغ ناگهانی و ماورایی اطلاعاتی خاص، گذشته یا آینده، تعریف می شود. خداوندی که همۀ علم ها را دارد، برخی مواقع بخشی کوچک (شاید به همین دلیل کلام یا کلمه معرفت نامیده می شود) از آن علم را افشاء می کند. یک کلمه بخشی کوچک از جمله است و یک کلمه از دانش بخش کوچکی از دانش خواهد بود.

کلام حکمت بسیار شبیه به کلام معرفت است، اما اغلب به عنوان ابلاغ ماورایی و ناگهانی دانشی که از رخدادهای آینده خبر می دهد، تعریف می شود. مفهوم حکمت معمولاً شامل چیزی دربارۀ آینده است. اما این تعاریف تا حدی نظری هستند.

بیایید نگاهی بر مثالی از کلام حکمت که در عهد عتیق ثبت شده، بیندازیم. پس از آنکه الیشع، نعمان جذامی اهل سوریه را شفا داد، نعمان برای سپاسگذاری به او میزان زیادی پول داد. الیشع پول را نگرفت تا کسی فکر نکند که شفای نعمان به جای اینکه از طرف خداوند به او اعطا شده باشد، با پول خریده شده است. اما جیحزی غلام الیشع، با خود فکر کرد که فرصتی برای کسب ثروت به دست آورده است و به همین دلیل پنهانی مبلغی از پول مورد نظر نعمان را گرفت. پس از آنکه جحیزی وزنۀ نقره را که با فریبکاری به دست آورده بود پنهان کرد، نزد الیشع رفت. سپس می خوانیم،

و اِليشَع‌ وي‌ را گفت‌: «اي‌ جِيحَزي‌ از كجا مي‌آيي‌؟» گفت‌: «بنده‌ات‌ جايي‌ نرفته‌ بوداليشع‌ وي‌ را گفت‌: «آيا دل‌ من‌ همراه‌ تو نرفت‌ هنگامي‌ كه‌ آن‌ مرد از ارابة‌ خود به‌ استقبال‌ تو برگشت‌؟» (دوم پادشاهان 25:5-26).

خداوند که عمل زشت جیحزی را می دانست، به طور ماورایی به الیشع مسئله را الهام کرد. اما این داستان نشان می دهد که الیشع از عطیۀ کلام معرفت «برخوردار نبود»؛ یعنی همه چیز را دربارۀ همه و در همۀ زمانها نمی دانست. اگر او کلام معرفت داشت، جحیزی حتی تصور نمی کرد که بتواند گناه خود را پنهان کند. الیشع تنها زمانی که خداوند به او به طور ماورایی مسائل را آشکار می کرد، چیزها را می دانست. عطیه زمانی عمل می کرد که روح اراده می کرد.

مسیح هم زمانی که به زن سر چاه سامریه گفت که او پنج شوهر داشته، از بیان معرفت استفاده کرده بود

(یوحنا 17:4-18 را ببینید).

پطرس هم توسط همین عطیه متوجه شد که حنانیا و سفیره به جماعت حاضر در کلیسا دروغ گفتند و پولی که دادند کل پول حاصل از فروش زمین نبود (اعمال رسولان 1:5-11 را ببینید).

در مورد کلام حکمت، مظاهر زیادی در رسولان عهد قدیم از این عطیه می بینیم. توسط کلام حکت بود که رخدادهایی را در آینده پیش بینی می کردند. به مسیح هم این عطیه بارها اعطا شده بود. او ویران شدن اورشلیم، به صلیب کشیده شدن خودش، و حوادثی که قبل از آمدنش برای بار دوم رخ خواهند داد را پیش بینی کرده بود (لوقا 22:17-36 و 6:21-28 را ببینید).

یوحنای رسول هم زمانی که داوری دوران رنج و عذاب برایش آشکار شد از همین عطیه استفاده کرده بود.

2) عطیۀ تشخیص ارواح: این عطیه اغلب به عنوان توانایی ناگهانی و ماوراییِ دیدن و یا تشخیص دادن آنچه در عالم غیرمادی رخ می دهد، تعریف می شود.

رویایی که از طریق چشم و یا ذهن فردی مومن دیده می شود می تواند نوعی از تشخیص ارواح باشد. این عطیه مومن را قادر می سازد که فرشتگان، شیاطین، و حتی خود عیسی مسیح را ببیند، همانطوری که پولس بارها از طریق این عطیه با عالم غیر عادی ارتباط برقرار کرد (اعمال رسولان 9:18-10؛ 17:22-21؛ 11:23 را ببینید).

زمانی که الیشع و خادمش تحت تعقیب سپاهیان سوریه بودند، متوجه شدند که در شهر دوتان محاصره شده اند. زمانی که خادم الیشع برای بررسی اوضاع بیرون شهر رفت، متوجه شد که سربازان شهر را محاصره کرده اند و به همین دلیل اندکی نگران شد:

او گفت‌: «مترس‌ زيرا آناني‌ كه‌ با مايند از آناني‌ كه‌ با ايشانند بيشترندو اليشع‌ دعا كرده‌، گفت‌اي‌ خداوند چشمان‌ او را بگشا تا ببيندپس‌ خداوند چشمان‌ خادم‌ را گشود و او ديد كه‌ اينك‌ كوههاي‌ اطراف‌ اليشع‌ از سواران‌ و ارابه‌هاي‌ آتشين‌ پر است‌ (دوم پادشاهان 16:6-17).

آیا می دانستید که فرشتگان سوار بر اسب های غیرمادی و در ارابه های غیرمادی می رانند؟ شما اینها را روزی در بهشت خواهید دید اما به خادم الیشع قدرت دیدن آنها در روی زمین عطا شد.

از طریق این عطیه، فردی مومن می تواند روح شیطانی که کسی را پریشان می کند، و نوع آن را تشخیص دهد.

این عطیه نه تنها شامل دیدن عالم روحانی بلکه شامل هر نوع درک و دریافتی از این عالم می شود. شنیدن صدایی از عالم روحانی، مثلاً شنیدن صدای خداوند، نمونه ای از این عطیه است.

نهایتاً، این چنانچه برخی تصور می کنند، «عطیۀ تشخیص» نیست. آنهایی که ادعا می کنند این عطیه را دارند، برخی مواقع تصور می کنند که می توانند متوجه نیات دیگران شوند، اما عطیه ای که آنها دارند در واقع «عطیۀ انتقاد و داوری کردن دربارۀ دیگران» است. حقیقت این است که شما قبل از نجات یافتن این «عطیه» را داشتید، و حالا که نجات یافته اید، خداوند می خواهد که برای همیشه آن را از شما دور کند!

عطایای سخن (The Utterance Gifts)

1) عطیۀ نبوت: این عطیه توانایی ناگهانی و ماورایی صحبت کردن از طریق الهام الهی و به زبان شخص صحبت کننده است. می تواند همیشه با «بدین گونه خداوند می گوید،» شروع شود.

این عطیه، موعظه کردن و یا تعلیم دادن نیست. تعلیم و موعظۀ الهام شده شامل عنصر پیشگویی نیستند زیرا آنها توسط روح القدس تدهین شده اند، اما این دو در صریح ترین معنای خود، پیشگویی نیستند. بسیار رخ می دهد که واعظ یا مدرسی چیزهایی را از طریق الهام ناگهانی و بدون نقشۀ قبلی بگویند، اما این در واقع پیشگویی نیست، اگرچه به نظر من می توان آن را مبنی بر پیشگویی دانست.

عطیۀ نبوت به خودی خود برای تذهیب کردن، ترغیب کردن و تسلی دادن است:

اما از طرف دیگر آنکه نبوت میکند برای تقویت و تشویق و تسلی دیگران با آنها سخن میگوید (اول قرنتیان 3:14).

بنابراین عطیۀ نبوت ، به خودی خود شامل مکاشفه نمی شود. یعنی این عطیه چیزی را دربارۀ گذشته، حال و آینده آشکار نمی کند. اما چنانچه قبلاً هم گفتم، عطایای روح القدس در پیوستگی با یکدیگر عمل می کنند، و بیان معرفت و بیان حکمت می توانند از طریق نبوت انتقال داده شوند.

زمانی که می شنویم کسی در جمعی نبوت می کند و اتفاقات آینده را پیش بینی می کند، درواقع ما فقط پیشگویی را نمی شنویم بلکه کلام حکمت را از طریق عطیۀ نبوت می شنویم. نبوت معمولاً مانند خواندن کلام تشویق کنندۀ خداوند در انجیل شنیده می شود، مثلاٌ «در خداوند و در قدرت او محکم باشید» و «من هرگز شما را ترک نخواهم کرد

برخی معتقدند که پیشگویی های عهد جدید نباید مسائل «منفی» را در بر داشته باشند در غیر این صورت با مسئلۀ «تشویق و ترغیب و تسلی» تناسبی نخواهند داشت. اما این طرز فکردرست نیست. اینکه آنچه خداوند می خواهد به بندگانش بگوید را محدود کنیم و با وجود اینکه توبیخ و سرزنش لازم است، تنها شنیدن نکات مثبت را روا بدانیم به این معناست که خود را بالاتر از پروردگار می دانیم. سرزنش هم می تواند نوعی تشویق و ترغیب باشد. پیغام های خداوند به هفت کلیسا در آسیا، که در مکاشفۀ یوحنا ثبت است، شامل عنصر سرزنش است. آیا می تونیم آنها را کنار بگذاریم؟ من که اینطور فکر نمی کنم.

2) عطیۀ زبانهای مختلف و تعبیر زبانها: عطیۀ زبانهای مختلف توانایی ناگهانی و ماورایی صحبت به زبانی است که برای شخص ناآشناست. این عطیه معمولاً همراه است با عطیۀ تعبیر زبانها، که توانایی ناگهانی و ماورایی است برای برگرداندن هر آنچه در زبان ناشناخته گفته شده است.

این عطیه،در واقع تعبیر زبانها نام دارد نه ترجمۀ زبانها. بنابراین نباید انتظار ترجمۀ لغت به لغت از پیام ها به زبانهای مختلف داشته باشیم. به همین دلیل ممکن است «پیامی» کوتاه و تعبیری بلند و یا بالعکس داشته باشیم.

عطیۀ تعبیر زبانها بسیار شبیه به عطیۀ نبوت است زیرا به خودی خود شامل هیچ مکاشفه ای نمی شود و معمولاً برای تشویق و ترغیب و تسلی به کار می رود. تقریباً می توان گفت بر طبق اول قرنتیان 5:14، صحبت به زبانها به علاوۀ توانایی تعبیر آنها برابر با نبوت است:

اگر همۀ شما به زبان ها سخن گوئید خوشحالم، ولی ترجیح میدهم که همۀ شما نبوت کنید زیرا اهمیت کسی که نبوت میکند از کسی که بزبانها سخن میگوید بیشتر است ، مگر این که کسی بتواند سخن او را ترجمه نماید تا کلیسا تقویت شود.

چنانچه قبلاً هم گفتم، در انجیل هیچ دستورالعملی مبنی بر چگونگی استفاده از عطایای قدرت وجود ندارد، مطالب اندکی دربارۀ چگونگی استفاده از عطایای مکاشفه ثبت شده و آموزه های زیادی دربارۀ چگونگی استفاده از عطایای سخن وجود دارد. از آنجایی که سردرگمی زیادی در کلیسای قرنتیان در رابطه با استفاده از عطایای سخن وجود داشت، پولس تقریباً تمام فصل چهارده اول قرنتیان را به این مسئله اختصاص داد.

مهمترین مشکل، در مورد استفادۀ درست از صحبت به زبانهای دیگر است، زیرا همانطوری که در فصل مربوط به تعمید شدن در روح القدس متوجه شدیم، هر مومنی که در روح القدس تعمید می شود توانایی دعا کردن به زبانها را در هر زمانی که بخواهد، دارد. قرنتیان در برنامه های کلیسا بارها به زبانهای دیگر صحبت می کردند، اما بیشتر آنها نامنظم بود.

استفاده های مختلف زبانهای دیگر

(The Different Uses of Other Tongues)

بسیار مهم است که تفاوت میان استفادۀ عمومی و خصوصی زبانهای ناآشنا را متوجه شویم. اگرچه هر مومنی که در روح القدس تعمید شده باشد می تواند هر زمانی به زبانها سخن بگوید، اما این بدان معنا نیست که خداوند او را در عطیۀ عمومی زبانهای مختلف به کار خواهد برد. استفادۀ اصلی صحبت به زبانها در زندگی عبادتی خصوصی هر مومنی رخ می دهد. اما قرنتیان گرد هم جمع می شدند و ناگهان شروع به صحبت به زبانها می کردند بدون اینکه کسی حرفهایشان را تعبیر کند و البته چنین روشی هیچ کس را کمک یا تشویق نمی کرد (اول قرنتیان 6:14-12، 16-19، 23، 26-28 را ببینید).

یک راه برای متمایز کردن استفادۀ عمومی و خصوصی از زبانها این است که اولی را صحبت به زبانها و دومی را دعا کردن به زبانها بنامیم. پولس هر دو مورد را در فصل چهارده از اولین نامه اش به قرنتیان ذکر می کند. تفاوتها چه هستند؟

زمانی که به زبانها دعا می کنیم، روحمان در برابر خداوند مشغول دعا می شود (اول قرنتیان2:14، 14 را ببینید). اما اینکه کسی ناگهان با عطیۀ زبانهای مختلف مسح شود، پیامی از طرف خداوند برای جماعت داخل کلیسا است (اول قرنتیان 15:14 را ببینید) و اگر کسی آن را تعبیر کند، مردم معنای آن را می فهمند.

بر طبق کتاب مقدس، زمانی که اراده کنیم، می توانیم به زبانها دعا کنیم (اول قرنتیان 15:14 را ببینید)، اما عطیۀ زبانهای مختلف تنها زمانی عمل می کند که روح القدس اراده کند.

عطیۀ انواع مختلف زبانها معمولاً همراه عطیۀ تعبیر زبانها است. اما استفادۀ خصوصی از دعا کردن به زبانها معمولاً تعبیر نمی شود. پولس گفت زمانی که به به زبانها دعا می کند، عقل او بی ثمر است (اول قرنتیان 14:14 را ببینید).

زمانی که فردی به زبانها دعا می کند تنها خودش را تقویت می کند (اول قرنتیان 4:14 را ببینید)، اما زمانی که عطیۀ زبانهای مختلف به همراه عطیۀ تعبیر زبانها آشکار می شود، کل جماعت حاضر در کلیسا تقویت می شوند (اول قرنتیان 4:14-5 را ببینید).

هر مومنی باید هر روز به عنوان بخشی از رابطۀ روزانۀ خود با خداوند، به زبانها دعا کند. یکی از مسائل مهم دربارۀ دعا به زبانها این است که، در آن استفاده از عقل لازم نیست. یعنی شما می توانید حتی زمانی که مشغول کار دیگری هستید، به زبانها دعا کنید. پولس به قرنتیان گفت، «خدا را شکر که من بیش از همۀ شما به زبان ها سخن میگویم» (اول قرنتیان 18:14، همراه با تاکید). احتمالاً او زمان زیادی را صرف صحبت به زبانها کرده است تا تمام افراد کلیسای قرنتیان را شکست دهد!

پولس همچنین نوشت که زمانی که به زبانها دعا می کنیم، برخی مواقع «خداوند را سپاسگذاری می کنیم» (اول قرنتیان 16:14-17). برای من سه بار پیش آمد که کسی زبانی را که من به آن دعا می کردم متوجه شد. هر سه مرتبه من به زبان ژاپنی صحبت می کردم. یک بار به زبان ژاپنی به خداوند گفتم، «تو بسیار خوب هستی» بار دیگر گفتم، «بسیار از تو سپاسگذارم» و دیگر بار گفتم، «زود بیا، زود بیا؛ من منتظرت هستم» آیا جالب نیست؟ من هرگز ژاپنی یاد نگرفته ام، اما حداقل سه مرتبه از خداوند به زبان ژاپنی سپاسگذاری کرده ام!

آموزه های پولس برای صحبت به زبانها

(Paul’s Instructions for Speaking in Tongues)

آموزه های پولس برای کلیسای قرنتیان بسیار خاص بود. در هر گرد همایی تعداد کسانی که اجازه داشتند در جمع به زبانها صحبت کنند دو یا سه نفر بود. آنها نمی توانستند همه با هم صحبت کنند، اما باید صبر می کردند و به نوبت صحبت می کردند (اول قرنتیان 27:14).

منظور پولس این نبود که لزوماً سه «پیغام به زبانها» مجاز است، بلکه از نظر او در برنامه های کلیسا بیش از سه نفر نباید به زبانها صحبت می کردند. برخی تصور می کنند که اگر بیش از سه نفر معمولاً به زبانها صحبت می کردند، هر کدام از آنها می توانست تسلیم روح القدس شود و «پیامی به زبانها» دهد که روح می خواست در کلیسا مطرح شود. اگر اینطور نباشد، آموزه های پولس روح القدس را با محدود کردن تعداد پیام ها در گردهمایی ها، محدود می کند. اگر روح القدس هرگز بیش از سه عطیۀ صحبت به زبانها را به مردم حاضر در جمع نمی دهد، نیازی نیست که پولس چنین آموزه هایی به مردم بدهد.

همین مسئله در مورد تعبیر زبانها هم صدق می کند. برخی تصور می کنند که شاید بیش از یک نفر در جمع قادر باشد که تسلیم روح القدس شود و «پیام ها به زبانهای دیگر» را تعبیر کند. این افراد «مترجم» نام دارند (اول قرنتیان 28:14 را ببینید)، چرا که مدام از عطیۀ تعبیر زبانها استفاده می کنند. اگر این طرز فکر درست باشد، شاید این همان چیزی است که پولس در آموزه هایش زمانی که می گوید «كسي‌ ترجمه‌ كند» (اول قرنتیان 27:14) به آن اشاره می کند. شاید منظور او این نبود که تنها یک نفر باید همۀ پیامها به زبانهای دیگر را تعبیر کند؛ بلکه شاید علیه «تعبیر های رقابتی» همان پیغام هشدار می داد. اگر یک مترجم پیامی که به زبانی دیگر گفته شده را تعبیر کند، مترجمی دیگر نباید آن را تعبیر کند حتی اگر فکر می کند که تعبیر بهتری خواهد داشت.

به طور کلی، همه چیز باید «به درستی و به شیوه ای مناسب» در گردهمایی های کلیسا انجام شود، این گردهمایی ها نباید ترکیبی از صحبت های همزمان، گیج کننده و رقابتی باشد. به علاوه، مومنان باید حواسشان به افراد غیر معتقدی که در جمع حضور دارند باشد، همانطوری که پولس نوشت:

پس‌ اگر تمام‌ كليسا در جايي‌ جمع‌ شوند و همه‌ به‌ زبانها حرف‌ زنند و اُميّان‌ يا بي‌ايمانان‌ داخل‌ شوند، آيا نمي‌گويند كه‌ ديوانه‌ ايد؟ (1اول قرنتیان 23:14).

مشکل در قرنتس دقیقاً همین بود، همه به طور همزمان به زبانها صحبت می کردند و اغلب هیچ تعبیری در کار نبود.

آموزه هایی دربارۀ عطایای مکاشفه

(Some Instructions Concerning Revelation Gifts)

پولس دربارۀ «عطایای مکاشفه» و بازنمود آنها از طریق نبی ها، چند آموزه ارائه داد:

آن دو یا سه نفری که قرار است نبوت کنند صحبت نمایند. و دیگران در بارۀ گفتار ایشان قضاوت کنند، اما اگر مکاشفه ای به یکی از حاضران مجلس برسد آن کسی که مشغول سخن گفتن است ساکت شود. به این ترتیب شما میتوانید یکی بعد از دیگری برای تعلیم و تقویت همه نبوت کنید، زیرا عطیۀ نبوت باید تحت اختیار گویندۀ آن باشد، چون خدا، خدای هرج و مرج نیست بلکه خدای نظم و آرامش است. چنانکه در تمام کلیساهای مقدسین مرسوم است (اول قرنتیان 29:14-33).

افرادی در قرنتس بودند که عطیۀ تعبیر زبانها را داشتند و به عنوان «مترجم» شناخته شده بودند، بنابراین کسانی هم بودند که عطیۀ نبوت و مکاشفه داشتند و مردم آنهارا به عنوان «نبی» می شناختند. این نبی ها در سطح انبیای عهد عتیق و یا حتی در سطح اغابوس در عهد جدید نبودند (اعمال رسولان 28:11، 10:21 را ببینید). خدمت آنها محدود به اعضای کلیسای محلیشان بود.

از آنجایی که ممکن بود بیش از سه نفر از چنین نبی ها در گردهمایی های کلیسا حضور داشته باشند، باز هم پولس محدودیت هایی ایجاد کرد، به خصوص خدمت نبوت را به «دو یا سه نفر» محدود کرد. این مسئله نشان می دهد زمانی که روح القدس عطایای الهی به مردم می دهد، بیش از یک نفر ممکن است این عطایا را دریافت کنند. اگر این طور نباشد، آموزه های پولس مبنی بر تعداد نبی هایی که باید صحبت کنند، به محدودیت روح القدس منجرخواهد شد که در نتیجه اعضای بدن از برکات آن برخوردار نخواهند شد.

اگر بیش از سه نبی در جمع حاضر باشند، حتی اگر اجازۀ صحبت کردن نداشته باشند می توانند با نظر دادن دربارۀ آنچه گفته می شود کمک کنند. اینگونه توانایی آنها برای تشخیص آنچه روح می گوید مشخص می شود و معلوم می شود که آنها هم می توانستند در همان عطیه ای که مورد استفادۀ نبی های دیگر قرار گرفت، تسلیم روح القدس بشوند. در غیر این صورت می توانستند با اطمینان از اینکه پیشگویی ها و مکاشفه ها در توافق هستند با مکاشفۀ که خداوند خود داده است (مانند کتاب مقدس)، آنها را به طور کلی مورد قضاوت قرار دهند، کاری که هر مومن بالغی می تواند انجام دهد.

پولس گفت که این نبی ها یکی پس از دیگری می‌توانند نبوت کنند (اول قرنتیان 31:14 را ببینید) و اینکه «عطیۀ نبوت باید تحت اختیار گویندۀ آن باشد» (اول قرنتیان 32:14) نشان می دهد نبی ها باید از قطع کردن حرف یکدیگر پرهیز کنند، حتی زمانی که مکاشفه ای از روح القدس به آنها اعطا می شود تا با حضار کلیسا در میان بگذارند. این مسئله نشان می دهد که روح القدس ممکن است به طور همزمان عطایا را به چندین نبی بدهد، اما همۀ نبی ها باید زمانی که مکاشفه ای را دریافت می کند خود را کنترل کند.

این مسئله دربارۀ عطیۀ سخن هم که در شخص مومن ممکن است آشکار شود هم صدق می کند. اگر کسی پیامی به زبانی دیگر و مکاشفه ای از خداوند دریافت کند، می تواند آن را تا زمانی که فرصت مناسب پیش نیامده نگه دارد. بسیار اشتباه است که صحبت و تعالیم کسی را به خاطر گفتن مکاشفه ای که به ما داده شده، قطع کنیم.

زمانی که پولس گفت، «شما میتوانید یکی بعد از دیگری نبوت کنید» (1اول قرنتیان 31:14)، در مورد کسانی که نبوت را دریافت کرده بودند، صحبت می کرد. متاسفانه برخی سخنان پولس را خارج از فحوای کلام در نظر گرفته می گویند، هر مومنی می تواند در همۀ گرهمایی های کلیسا نبوت کند. عطیۀ نبوت زمانی داده می شود که روح اراده کند.

امروز، مانند همیشه کلیسا به کمک، قدرت، حضور و عطایای روح القدس نیاز دارد. پولس به قرنتیان تعلیم داد که «همیشه در پی محبت باشید و در عین حال مشتاق کسب عطایای روح القدس و مخصوصأ عطیۀ نبوت باشید» (اول قرنتیان 1:14). این نشان می دهد که سطح خواستۀ ما با آشکار شدن عطایای روح ارتباط دارد، در غیر این صورت پولس چنین دستورالعمل هایی نمی داد. خادم شاگرد ساز، که می خواهد توسط خداوند و برای جلال او مورد استفاده قرار بگیرد، در واقع با شور و شوق خواهان عطایای معنوی است و به شاگردان خود نیز تعلیم می دهد که چنین کنند.

181

فصل پانزدهم (Chapter Fifteen)

شفای الهی (Divine Healing)

گرچه مسئلۀ شفای الهی بسیار بحث برانگیز است، اما مسئلۀ مبهم و نامفهومی در کتاب مقدس نیست. در واقع یک دهم از نوشته‌های چهار انجیل دربارۀ شفا دادن بیماران توسط مسیح است. در عهد عتیق، اناجیل، و رساله های عهد جدید وعده‌هایی راجع به شفای الهی وجود دارد. آنهایی که بیمارند در آیات کتاب مقدس که بر پایۀ ایمان بنا شده‌اند، تسلی خاطر عظیمی می توانند به دست آورند.

من با نگاهی کلی به جهان دریافته‌ام که هر جا کلیسایش پر از مومنان متعهد (حواریون راستین) است، شفای الهی رایج تر است. هر جا هم مردم بدون اشتیاق در کلیساها حضور می یابند، شفای الهی به ندرت رخ می دهد.1 این اتفاقات نباید ما را متعجب کند، چرا که مسیح به ما گفت یکی از نشانه‌هایی که همراه مومنان خواهد بود این است که هر گاه دست‌ها را بر مریضان گذارند، آنها شفا یابند (مرقس 18:16 را ببینید). اگر بخواهیم کلیساها را با نشانه‌هایی که به گفتۀ مسیح همراه مومنان است، ارزیابی کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که بیشتر کلیساها اصلاً مومنی ندارند:

پس‌ بديشان‌ گفت‌: «در تمام‌ عالم‌ برويد و جميع‌ خلايق‌ را به‌ انجيل‌ موعظه‌ كنيد. هر كه‌ ايمان‌ آورده‌، تعميد يابد نجات‌ يابد و امّا هر كه‌ ايمان‌ نياورد بر او حكم‌ خواهد شد. و اين‌ آيات‌ همراه‌ ايمانداران‌ خواهد بود كه‌ به‌ نام‌ من‌ ديوها را بيرون‌ كنند و به‌ زبانهاي‌ تازه‌ حرف‌ زنند؛ و مارها را بردارند و اگر زهر قاتلي‌ بخورند، ضرري‌ بديشان‌ نرساند و هرگاه‌ دستها بر مريضان‌ گذارند، شفا خواهند يافت‌» (مرقس15:16-18).

خادم شاگردساز، با تقلید از خدمت بی نقص مسیح، حتماً مواهب خود را برای ترویج دادن شفای الهی در محیط تحت نفوذ خود به کار می گیرد. او می داند که شفای الهی ملکوت خداوند را حداقل به دو روش پیشرفت می دهد. اول، معجزات شفا تبلیغی عالی برای انجیل هستند، و حتی کودکی که انجیل و یا کتاب اعمال رسولان را می خواند، متوجه آنها می شود (اما ظاهراً بسیاری از خادمان با درجات بالا قادر به فهم آنها نیستند). دوم، حواریون سالم با بیماری شخصی خود مانعی برای خدمت ندارند.

خادم شاگرد ساز باید نسبت به اعضای بدن مسیح که نیاز به شفا دارند اما در دریافت آن مشکل داشته‌اند، حساس باشد. آنها اغلب به آموزش های لطیف تر و تشویق های ملایم تر نیاز دارند به خصوص اگر مخالف با پیام شفابخش رشد یافته باشند. خادم شاگردساز با گزینه ای روبرو می شود: او می تواند از تدریس عمومی موضوع شفای الهی خودداری کند و در نتیجه نه کسی اذیت می شود و نه کسی شفا می یابد، و یا می تواند موضوع را با عشق توضیح دهد، خطر کند و عده‌ای را دلخور کند و عده‌ای را کمک کند که شفا یابند. من شخصاً دومین گزینه را انتخاب می کنم چرا که باور دارم، به این صورت می توانم از الگوی مسیح پیروی کنم.

شفا بر روی صلیب (Healing on the Cross)

برای آغاز مطالعۀ شفای الهی، فصل پنجاه و سه از اشعیا، که عموماً به عنوان نبوتی مسیحایی شناخته شده است، بسیار مناسب است. اشعیا از طریق روح القدس به طور برجسته‌ای از مرگ فداکارانۀ مسیح و کاری که بر روی صلیب انجام خواهد داد، سخن گفت:

لكن‌ او غم‌هاي‌ ما را بر خود گرفت‌ و دردهاي‌ ما را بر خويش‌ حمل‌ نمود. و ما او را از جانب‌ خدا زحمت‌ كشيده‌ و مضروب‌ و مبتلا گمان‌ برديم‌. و حال‌ آنكه‌ به‌ سبب‌ تقصيرهاي‌ ما مجروح‌ و به‌ سبب‌ گناهان‌ ما كوفته‌ گرديد. و تأديب‌ سلامتي‌ ما بر وي‌ آمد و از زخمهاي‌ او ما شفا يافتيم‌. جميع‌ ما مثل‌ گوسفندان‌ گمراه‌ شده‌ بوديم‌ و هريكي‌ از ما به‌ راه‌ خود برگشته‌ بود و خداوند گناه‌ جميع‌ ما را بر وي‌ نهاد (اشعیا 4:53-6).

اشعیا با الهام روح القدس، اعلام کرد که عیسی غم و درد های ما را تحمل کرد. ترجمه ای بهتر از نسخۀ عبریِ اصلی نشان می دهد که عیسی ناخوشی ها و دردهای ما را تحمل کرد، همانطوری که بسیاری از نسخ قابل اعتماد در بخش مرجع خود این مفهوم را نشان می دهند. کلمۀ عبری که در اشعیا 4:53 به غم ترجمه شده، کلمۀ چُولی است که در تثنیه 15:7؛ 61:28؛ اول پادشاهان 17:17؛ دوم پادشاهان 2:1، 8:8 و دوم تواريخ 12:16؛ 5:21 هم یافت می شود. در همۀ این موارد، کلمۀ چولی به بیماری یا ناخوشی ترجمه شده است.

کلمه‌ای که به درد ترجمه شده، کلمۀ عبریِ ماکُوب است و در ایوب 22:14 و ایوب 19:33 یافت می شود. در هر دو مورد این کلمه به درد ترجمه شده است.

به این ترتیب، اشعیا4:53 بهتر است اینگونه ترجمه شود: «لیکن او بیماری‌های ما را بر خود گرفت و دردهای ما را تحمل کرداین حقیقت با نقل قول مستقیم متی از اشعیا4:53 در انجیلش تایید می شود: «او ضعف‌های ما را برداشت و مرض های ما را از ما دور ساخت» (متی 17:8).

برخی که می دانند نمی شود از این حقایق فرار کرد تلاش می کنند ما را متقاعد کنند که منظور اشعیا «ناخوشی روحی» و «بیماری روحی» بوده است. اما نقل قول متی از اشعیا4:53 شکی باقی نمی گذارد که منظور اشعیا بیماری و ناخوشی جسمی بوده است. بیایید این آیات را با هم بخوانیم:

همینکه غروب شد بسیاری از دیوانگان را نزد او آوردند و او با گفتن یک کلمه دیوها را بیرون می کرد و تمام بیماران را شفا می داد. تا پیشگوئی اشعیاء نبی تحقق یابد که گفته بود: «او ضعف های ما را برداشت و مرض های ما را از ما دور ساخت» (متی 16:8-17، همراه با تاکید).

متی به روشنی اظهار داشت که شفاهای جسمانی توسط مسیح تحقق پیشگویی اشعیا در 4:53 بود. بنابراین شکی نیست که اشعیا 4:53 به تحمل کردن دردها و بیماری های جسمانی ما توسط مسیح اشاره دارد.2 درست همانطور که کتاب مقدس می گوید، مسیح گناهان ما را به دوش خواهد گرفت (اشعیا 11:53 را ببینید)، و نیز می گوید او دردها و بیماری‌های ما را بر دوش خواهد گرفت. این خبری است که هر بیماری را شاد می شکند. مسیح با فداکاری بدون جبرانش، رستگاری و شفای ما را میسر کرده است.

یک سوال (A Question Asked)

برخی می پرسند که اگر این مطالب درست است چرا هر کسی شفا نمی یابد؟ پاسخ این سوال به بهترین نحو با سوالی دیگر مشخص می شود: چرا همۀ مردم تولد دوباره نمی یابند؟ همه تولد دوباره نمی یابند زیرا آنها یا انجیل را نشنیده اند و یا آن را باور نکرده اند و بنابراین هر فردی باید شفای خود را با ایمان خود تناسب دهد. بسیاری از مردم هنوز این حقیقت فوق العاده که مسیح بیماری‌های ما را از بین می برد نشنیده اند؛ آنهایی هم که شنیده‌اند، آن را نپذیرفته اند. نگرش پدر، خداوند، دربارۀ بیماری به وضوح توسط خدمت پسر گرامی اش، آشکار می شود:

یقین بدانید که پسر نمی تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه می بیند پدر انجام میدهد. هر چه پدر می‌کند پسر هم می‌کند (یوحنا 19:5).

ما در کتاب عبرانیان می خوانیم که مسیح «فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود او (پدرش) است» ( عبرانیان 3:1). تردیدی وجود ندارد که نگرش مسیح و پدر نسبت به بیماری یکسان است.

نگرش مسیح چه بود؟ او یکبار هم کسی را که برای شفا نزدش رفته بود، ناامید نکرد. هیچ گاه به بیماری که آرزو داشت شفا یابد نگفت که «خواست خداوند نیست که شفا پیدا کنی و به همین دلیل بیمار خواهی مانداو همیشه بیمارانی را که نزدش آمدند شفا داد و بعد از آنکه آنها شفا می یافتند به آنها می‌گفت که این ایمانشان بوده که آنها را شفا داده است. به علاوه انجیل می گوید که خداوند هیچ گاه تغییر نمی‌کند (ملاکی 6:3 را ببینید) و عیسی مسیح «امروز همان است که دیروز بوده و تا ابد هم خواهد بود» ( عبرانیان 8:13).

شفای اعلام شده (Healing Proclaimed)

متاسفانه رستگاری امروز به اندکی بیش از بخشودن گناهان کاهش یافته است. اما لغات یونانی که اغلب به «نجات یافته» و «رستگاری» برگردانده می شوند، نه تنها معنای بخشش بلکه معنای رهایی و شفا را نیز در بر دارند.3 بیایید مردی راکه در انجیل رستگاری را به تمام معنا تجربه کرد، بررسی کنیم. او زمانی که پولس در شهرش انجیل را موعظه می‌کرد توسط ایمان خود شفا یافت.

به محض اینکه رسولان از این موضوع آگاه شدند به سوی شهرهای لیکائونیه یعنی لستره و دربه و نواحی مجاور فرار کردند و در آنجا به بشارت نجات ادامه دادند. در شهر لستره مرد مفلوجی نشسته بود که لنگ مادرزاد بود و هرگز با پاهای خود راه نرفته بود. او به سخنان پولس گوش میداد. پولس به صورت او خیره شد و چون دید ایمان آن را دارد که شفا یابد، با صدای بلند به او گفت : «بلند شو و راست روی پاهای خود بایستاو جست زد و به راه افتاد (اعمال رسولان 6:14-10).

توجه کنید که اگرچه پولس «انجیل» را موعظه می کرد، مرد چیزی شنید که ایمانی را در قلب او به وجود آورد که شفای جسمانی یافت. بعید نیست که او چیزی دربارۀ خدمت شفای مسیح شنیده باشد و اینکه چطور مسیح هر که را که با ایمان درخواست شفا داشت، شفا می داد. شاید پولس هم پیشگویی اشعیا را دربارۀ اینکه مسیح ناخوشی ها و بیماری های ما را شفا می دهد، عنوان می کرده است. ما نمی دانیم اما از آنجایی که «ایمان از شنیدن پیام پدید می آید» (رومیان 17:10)، مرد فلج احتمالاً چیزی شنیده بود که ایمان ناگهان به قلب او وارد شده و موجب شفای او شده بود. شاید پولس چیزی به او گفته بوده که او را متقاعد کرده بود که خداوند نمی خوهد او فلج بماند.

پولس مطمئناً ایمان داشته است که خداوند می خواهد که این مرد شفا یابد، در غیر این صورت نه سخنان او مرد را متقاعد می کرد و نه او به مرد می گفت که بلند شو و بایست. چه پیش می آمد اگر پولس مطالبی را که واعظان امروزی می گویند، می گفت؟ مثلا فرض کنید که پولس می گفت: «خواست خداوند نیست که همه شفا بیابنداین مرد ایمانی که منجر به شفایش شود به دست نمی آورد و شاید دلیل اینکه امروز تعداد زیادی شفا نمی یابند، همین باشد. واعظانی که باید مردم را هدایت کنند که ایمانی برای شفا به دست آورند، ایمان آنها را از بین می برند.

باز هم توجه کنید که این مرد توسط ایمان خود شفا یافت. اگر ایمان نداشت، فلج می ماند، با وجود اینکه خواست خداوند شفای او بود. به علاوه در میان آن جمعیت احتمالاً بیماران دیگری نیز بودند اما چیزی بر اساس اینکه کسی دیگر هم شفا یافته باشد، ثبت نشده است. اگر در آن میان بیماران دیگری نیز بودند ، چرا شفا نیافتند؟ به همان دلیل که بسیاری از افراد نجات نایافته در آن روز تولد دوباره نیافته بودند زیرا به پیام پولس ایمان نیاورده بودند.

اینکه برخی هرگز شفا نمی یابد، نمی تواند دلیلی باشد بر اینکه خداوند نمیخواهد که مردم شفا یابند. مثل آن است که بگوییم چون عده‌ای هرگز تولد دوباره نمی یابند، پس خواست خداوند نیست که همه تولد دوباره بیابند. هر کسی باید انجیل را برای خودش باور داشته باشد اگر قرار است که نجات یابد و اگر قرار است شفا یابد.

شواهد بیشتری که خواست خداوند برای شفای انسانها را ثابت می کنند

(Further Proof of God’s Will to Heal)

بر اساس عهد قدیم شفای جسمانی جزئی از عهد بنی اسراییل با خداوند بود. تنها چند روز بعد از خروج، خداوند این وعده را به بنی اسراییل داد:

اگر قولِ یهوه،‌ خداي‌ خود را بشنوي‌، و آنچه‌ را در نظر او راست‌ است‌ بجا آوري‌، و احكام‌ او را بشنوي‌، و تمامي‌ فرايض‌ او را نگاه‌ داري‌، همانا هيچ‌ يك‌ از همة‌ مرضهايي‌ را كه‌ بر مصريان‌ آورده‌ام‌ بر تو نياورم‌، زيرا كه‌ من‌ يهوه‌، شفا دهندۀ تو هستم‌» (خروج26:15).

هر شخص با صداقتی تصدیق خواهد کرد که شفا بخشی از عهد خداوند با بنی اسراییل بود به این شرط که مردم فرمانبرداری کنند. (ضمناً پولس در اول قرنتیان 27:11-31 تصریح کرد که شفای جسمانی بر اساس عهد عتیق منوط به فرمانبرداری ما است.)

خداوند همچنین به بنی اسرایل وعده داد:

خداوند، خداي‌ خود را عبادت‌ نماييد تا نان‌ و آب‌ تو را بركت‌ دهد و بيماري‌ را از ميان‌ تو دور خواهم‌ كرد، و در زمينت‌ سقط‌ كننده‌ و نازا نخواهد بود و شمارة‌ روزهايت‌ را تمام‌ خواهم كرد (خروج 25:23-26، همراه با تاکید).

از همه‌ قومها مبارك‌تر خواهي‌ شد، و در ميان‌ شما و بهايم‌ شما، نر يا ماده‌، نازاد نخواهد بود. و خداوند هر بيماري‌ را از تو دور خواهد كرد، و هيچكدام‌ از مرضهاي‌ بد مصر را كه‌ مي‌داني‌، برتو عارض‌ نخواهد گردانيد، بلكه‌ برتمامي‌ دشمنانت‌ آنها را خواهد آورد (تثنيه 14:7-15، همراه با تاکید).

اگر شفای جسمانی در عهد عتیق هم وجود داشت، عجیب است که در عهد جدید وجود نداشته باشد، در حقیقت اگر عهد جدید چنانچه کتاب مقدس می گوید،بهتر از عهد عتیق است:

اما در حقیقت خدمتی که به عیسی عطا شد از خدمت لاویان به مراتب بهتر است، همانطور که پیمانی که او میان خدا وانسان ایجاد کرده بهتر است، زیرا این پیمان بر وعده‌های بهتری استوار است (عبرانیان 6:8، همراه با تاکید).

شواهد بیشتر (Yet Further Proof)

انجیل شامل آیات بسیاری است که شواهد بی چون و چرایی دارند از اینکه ارادۀ خداوند این است که همه شفا یابند. سه مورد از بهترین این آیات را در زیر می بینیم:

اي‌ جان‌ من‌ خداوند را متبارك بخوان‌! و هرچه‌ در درون‌ من‌ است‌ نام‌ قدّوس‌ او را متبارك‌ خواند. اي‌ جان من‌ خداوند را متبارك‌ بخوان‌ و جميع‌ احسان‌هاي‌ او را فراموش‌ مكن‌! كه‌ تمام‌ گناهانت‌ را مي‌آمرزد و همه مرض‌هاي‌ تو را شفا مي‌بخشد؛ (مزامير 1:103-3 همراه با تاکید).

مسیحیان چطور می توانند اظهارات داوود را مبنی بر اینکه ارادۀ خداوند آمرزیدن تمام گناهان ما است، انکار کنند؟ هرچند داوود همچنین باور داشت که خواست خداوند شفا دادن همۀ بیماری های ما است.

اي‌ پسر من‌، به‌ سخنان‌ من‌ توجه‌ نما و گوش‌ خود را به‌ كلمات‌ من‌ فرا گير. آنها از نظر تو دور نشود. آنها را در اندرون‌ دل‌ خود نگاه‌ دار. زيرا هر كه‌ آنها را بيابد براي‌ او حيات‌ است‌، و براي‌ تمامي‌ جسد او شفا مي‌باشد (امثال 20:4-22، همراه با تاکید).

و اگر کسی از شما بیمار است باید از مشایخ کلیسا بخواهد تا برای او دعا کنند و به نام خداوند بدن او را با روغن تدهین نمایند. دعائی که از روی ایمان باشد بیمار را نجات خواهد بخشید. خداوند او را از بستر بیماری بلند خواهد کرد و اگر مرتکب گناهی شده باشد بخشیده خواهد شد (یعقوب 14:5-15، همراه با تاکید).

توجه کنید که این وعدۀ آخر به همۀ بیماران مربوط است. و باز هم توجه کنید که نه مشایخ و روغن بلکه «دعای از روی ایمان» آنها را شفا می دهد.

آیا منظور از ایمان در اینجا، ایمان مشایخ است یا ایمان فرد بیمار؟ ایمان هر دو مد نظر است. ایمان فرد بیمار با فراخواندن مشایخ کلیسا ابراز می شود. بی ایمانی این شخص می تواند دعاهای مشایخ را بی اثر کند. دعایی که یعقوب نوشت مثالی خوب از «دعای یکدلی» است که مسیح از آن در متی 19:18 یاد کرد. هر دو طرف در این دعا باید «یک دل» باشند. اگر یکی باور کند و دیگری باور نکند، آنها با هم یکدل و موافق نیستند.

همچنین می دانیم که در بسیاری از قسمت های انجیل بیماری به شیطان نسبت داده شده است (ایوب 7:2؛ لوقا 16:13؛ اعمال رسولان 38:10؛ اول قرنتیان 5:5 را ببینید). بنابراین می توان گفت که موضع خداوند دربارۀ جسم فرزندانش بر خلاف موضع شیطان است (متی 11:7 را ببینید)، و من هرگز پدری را ندیده ام که آرزوی مریضی فرزندانش را داشته باشد.

هر شفایی که توسط مسیح در زمان خدمت دنیایی اش انجام شد، و هر شفایی که در کتاب اعمال رسولان ثبت شده است، باید این اطمینان را به ما بدهد که خداوند می خواهد ما سلامت باشیم. مسیح بارها کسانی را که از او شفا می‌خواستند، شفا داد و به آنها گفت که ایمانشان معجزه آفریده است. این مسئله نشان می دهد که مسیح تنها افراد خاصی را که خود می‌خواست شفا نمی داد. هر بیماری می‌توانست با ایمان نزد او رود و شفا یابد. او می خواست همه را شفا دهد اما ایمان هم ضرورتی از جانب آنها بود.

پاسخ به برخی اعتراضات رایج

(Answers to Some Common Objections)

شاید یکی از رایج ترین اعتراضات به این مسئله، اعتراضی است که نه از کلام خداوند، بلکه برآمده از تجربیات مردم است. این اعتراض معمولاً اینگونه مطرح می شود: «من زن مسیحی فوق العاده ای را می شناختم که دعا می کرد بیماری سرطانش شفا یابد، اما فوت کرد. همین نشان می دهد که خواست خداوند شفای همه نیست

ما نباید ارادۀ خداوند را بر حسب چیزی غیر از کلام خودش تعیین کنیم. مثلاً، اگر به گذشته بازگردیم و بنی اسراییلی را بنگریم که به مدت چهل سال در بیابان سرگردان بودند در حالی که سرزمین پر از شیر و عسل آن طرف رود اردن در انتظارشان بود، ممکن است به این نتیجه برسیم که خداوند نمی خواست که آنها به سرزمین موعود برسند. اما اگر انجیل را بشناسید، می دانید که اینطور نیست. مسلماً خواست خداوند بود که بنی اسراییل وارد سرزمین موعود شوند اما آنها به دلیل بی ایمانی خود نتوانسند وارد آن شوند (عبرانیان 19:3 را ببینید).

مردمی که اکنون در دوزخ هستند چه؟ خواست خداوند این بود که همه در بهشت باشند، اما آنها نه توبه کردند و نه به خداوندمان عیسی ایمان آوردند. بنابراین، ما نمی توانیم خواست و ارادۀ خداوند را با نگاه به مردم مریض تشخیص دهیم. اینکه فردی مسیحی دعا می کند که شفا یابد اما پاسخی نمی گیرد دلیلی نیست بر اینکه خداوند نمی خواهد همه را شفا دهد. اگر این فرد شروط خداوند را انجام داده بود، شفا می یافت و اگر شفا نمی یافت می توان گفت که خداوند دروغ گفته است. زمانی که شفا نمی یابیم و خداوند را سرزنش می کنیم که شفا دادن ما خواست او نیست، هیچ تفاوتی با بنی اسراییل نداریم که در بیابان مردند و ادعا می‌کردند که خواست خداوند نبود که ما وارد سرزمین موعود شویم. بهتر است که غرور خود را کنار بگذاریم و قبول کنیم که مقصر ما هستیم.

همانطور که در فصل قبل دربارۀ ایمان گفتم، بسیاری از مسیحیان راستین، دعاهای خود را با عبارت «اگر ارادۀ تو بر این باشد» که عبارتی است که دعا را تباه می کند، پایان می دهند. این عبارت نشان می دهد که آنها با ایمان دعا نمی کند زیرا از ارادۀ خداوند مطمئن نیستند. ارادۀ خداوند دربارۀ شفا بسیار روشن و واضح است، چنانچه قبلاً متوجه شدیم. اگر بدانیم که خداوند می خواهد ما شفا یابیم نیازی نیست که در دعاهایمان برای شفا بگوییم «اگر ارادۀ تو بر این استمثل اینکه به خداوند بگوییم «خداوندا می دانم که وعده دادی که مرا شفا خواهی داد، اما اگر دروغ گفته ای، از تو می خواهم که اگر واقعاً خواست تو شفای من است، من را شفا بده

این مسئله نیز درست است که خداوند ممکن است افراد نافرمان را به این وسیله که اجازه دهد بیماری تن آنها را رنجور کند، تنبیه کند، حتی تا جایی که آنها مرگی زودرس داشته باشند. چنین معتقدانی بهتر است قبل از شفا یافتن توبه کنند (اول قرنتیان27:11-32 را ببینید). برخی دیگر هم با بی توجهی نسبت به بدن خود، بیمار می شوند. مسیحیان باید آنقدر باهوش باشند که رژیم غذایی سالمی داشته باشد، به اعتدال بخورند، به طور منظم ورزش کنند، و در مواقع لزوم استراحت کنند.

دومین اعتراض معمول (A Second Common Objection)

اغلب گفته می شود، «پولس ناخوشی در بدن داشت اما خداوند او را شفا نداداما این گمان که ناخوشی پولس بیماری بود، نظریۀ اشتباه الهیاتی است چرا که پولس دقیقاً به ما گفت که این ناخوشی چه بود؛ قاصدی از شیطان:

برای این که بخاطر مکاشفات فوق العاده ای که دیده ام مغرور نشوم ناخوشی جسمانیء دردناکی به من داده شد که مانند قاصدی از طرف شیطان مرا بکوبد تا زیاد مغرور نشوم. سه با از خداوند درخواست کردم که آن را از من دور سازد، اما او در جواب به من گفت فیض من برای تو کافیست، زیرا قدرت من در ضعف تو کامل میگردد پس چقدر بیشتر با مسرت به ضعف و ناتوانی خود فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح مرا فرا گیرد (دوم قرنتیان 7:12-9، همراه با تاکید).

کلمه ای که در اینجا به قاصد ترجمه شده، کلمۀ یونانی «آگِلوس» است که بیش از 160 بار در عهد جدید به فرشته یا فرشتگان ترجمه شده است. ناخوشی یا بیماری پولس فرشته‌ای از جانب شیطان بود تا او را آشفته کند.

توجه کنید که در اینجا هیچ اشاره‌ای به دعا کردن پولس برای شفا یا علامتی که عدم قبول دعای او توسط خدا را نشان دهد، وجود ندارد. سه مرتبه پولس از خداوند خواست که این قاصد را از او دور کند، وخداوند پاسخ داد که فیض من برای تو کافیست.

چه کسی این ناخوشی را به پولس داد؟ برخی می گویند شیطان، در حالی که این ناخوشی «فرشته ای از طرف شیطان» نامیده شده است. برخی دیگر می گویند خداوند آن را به پولس داده بود زیرا این ناخوشی به او داده شد که مغرور نشود. خود پولس گفت: «تا زیاد مغرور نشوم

نسخۀ انگلیسی کینگ جیمز این آیات را اندکی متفاوت ترجمه کرده است. به جای اینکه بگوید، «تا زیاد مغرور نشوم،» می گوید «مبادا که بیش از حد افراشته شوماین تفاوت مهم است زیرا خداوند مخالف سرافراز شدن ما نیست. در حقیقت او به ما وعده داده است که اگر فروتنی پیشه کنیم ما را برافراز می کند. بنابراین احتمالاً خداوند می خواست سرافراز کند و شیطان مانع سرافرازی پولس شد، با گماشتن قاصدی که هر زمان پولس سفر می کند برای او مشکلی به وجود بیاورد. اما خداوند گفت که که از حوادث برای جلال و شکوه خود استفاده می کند زیرا قدرت او در زندگی پولس به دلیل ضعف او (پولس) آشکار می گردد.

اینکه بگوییم پولس بیمار بود و خداوند او را شفا نداد، تحریفی بزرگ است از آنچه انجیل واقعاً می گوید. در متنی که دربارۀ ناخوشی او است، پولس اصلاً حرفی از بیماری نزد و هیچ چیزی که نشان دهندۀ رد دعاهای او برای شفای بیماری فرضی اش توسط خداوند باشد وجود ندارد. هر شخص صادقی که فهرست رنج های پولس را در دوم قرنتیان 23:11-30 بخواند، خواهد دید که بیماری جزء آنها نیست.

توضیحی بیشتر بر همین موضوع (An Elaboration on the Same Theme)

برخی به توضیح من دربارۀ ناخوشی پولس اعتراض می کنند و میگویند: آیا خود پولس به غلاطیان نگفت که اولین باری که انجیل را برای آنها موعظه می کرد مریض بود؟ آیا منظور او همین ناخوشی اش نبود؟

در اینجا آنچه پولس برای گالاتیان نوشت می بینیم:

شما می دانید به علت ناخوشی جسمی من بود که برای اولین بار در آنجا به شما بشارت دادم و اگر چه ناخوشی من آزمایش سختی برای شما بود، مرا خوار نشمردید و از من رویگردان نشدید. بر عکس، طوری از من پذیرائی کردید که گوئی فرشته خدا یا حتی مسیح عیسی بودم (غلاطیان 13:4-14).

کلمۀ یونانی که در غلاطیان 13:4 به ناخوشی ترجمه شده است، اَستنیا است که معنای تحت اللفظی آن «ضعف» است. او می توانست به دلیل بیماری ضعیف شده باشد اما اجباراً اینگونه نیست.

مثلاً پولس نوشت، «ضعف خدا از قدرت انسان قوی تر است» (اول قرنتیان 25:1، همراه با تاکید). کلمه‌ای که در این مثال به ضعف ترجمه شده است هم، همان اَستنیا است. معنایی نداشت اگر مترجمان آن را به «مریضی خداوند از قدرت انسان قوی تر است» ترجمه کرده بودند. (متی 41:26 و اول پطرس 7:3 که کلمۀ استنیا در آنها به ضعف ترجمه شده و ترجمۀ آن به مریضی غیر ممکن است، را نیز ببینید).

زمانی که پولس برای اولین بار غلاطیه رفت، چنانچه در کتاب مقدس ثبت است، بیمار نبود. اما در کتاب مقدس نوشته شده است که او سنگسار شده بود و رهایش کرده بودند که بمیرد اما یا از مرگ قیام کرد و یا به طور معجزه آسایی جان سالم به در برد (اعمال رسولان 5:14-7 و19-20 را ببینید). مسلماً بدن پولس، بعد از سنگسار شدن، به دلیلی زخم ها و کوفتگی ها در شرایط بسیار بدی بوده است.

پولس در غلاطیه بیمار نبود که برای مخاطبینش آزمایشی باشد بلکه بدن او به دلیل اینکه اخیراً سنگسار شده بود ضعیف بود. به احتمال زیاد زمانی که اونامه اش را به غلاطیان نوشت هنوز هم آثار شکنجه در بدن او وجود داشت زیرا او رسالۀ خود را با این کلمات تمام کرد:

دیگر هیچ کس مزاحم من نشود، زیرا داغهائی بربدن خود دارم که نشان می دهند من غلام مسیح هستم (غلاطیان 17:6).

اعتراضی دیگر: «من به خاطر شکوه و جلال خداوند رنج می برم»

(Another Objection: “I’ m Suffering for the Glory of God”)

این اعتراض به عنوان پایه‌ای بر این مدعا که آنها از بیماری خود برای شکوه خداوند رنج می برند، توسط کسانی که آیه‌ای از داستان زنده شدن ایلعازر برداشته اند، مطرح می شود. مسیح دربارۀ ایلعازر گفت:

این بیماری به مرگ او منجر نخواهد شد بلکه وسیله‌ای برای جلا ل خدا است تا پسر خدا نیز از این راه جلال یابد (یوحنا 4:11).

منظور مسیح این نبود که خداوند در نتیجۀ بیماری ایلعازر جلال می یابد، بلکه منظور او این بود که خداوند جلال می یابد زمانی که ایلعازر شفا بیابد و زنده شود. به عبارتی دیگر، نتیجۀ نهایی بیماری او مرگ نخواهد بود بلکه خداوند جلال خواهد یافت. خداوند در بیماری جلال نمی یابد؛ بلکه در شفا است که او جلال می یابد. (متی 8:9؛ 31:15؛ لوقا 16:7؛ 13:13 و 15:17 را ببینید که در آنها شفا سبب جلال و شکوه خداوند می شود.)

دیگر: «پولس گفت که تروفیمسِ بیمار را درمیلیتس جا گذاشت»

(“Another Objection: “Paul Said He Left Trophimus Sick at Miletum)

زمانی که این جمله را نوشتم در شهری در آلمان بودم. وقتی از شهر محل زندگیم در ایالات متحده عظیمت کردم، چندین بیمار را ترک کردم. من بیمارستان های پر از بیمار را ترک کردم. اما این بدان معنا نیست که خداوند نمی خواهد آنها شفا پیدا کنند. اینکه پولس مردی مریض را در شهری که از آن دیدار کرده بود جا گذاشت، دلیلی بر این نیست که خدا نمی خواست آن مرد شفا یابد. در مورد تعداد بسیاری از مردم که نجات نیافته بودند و پولس آنها را نیز ترک کرد، چه؟ آیا می توان گفت که خواست خداوند نجات آنها نبود؟ مسلم است که نه.

اعتراضی دیگر: «من درست مانند ایوب هستم

(”!Another Objection: “I’m Just Like Job)

جلال بر خداوند! اگر پایان داستان ایوب را خوانده باشید، می دانید که او شفا یافت. خواست خداوند این نبود که او بیمار بماند، و در مورد شما هم خواست خداوند این نیست. داستان ایوب دوباره تایید می کند که خواست خداوند همیشه شفا است.

اعتراضی دیگر: توصیۀ پولس به تیموتائوس دربارۀ معدۀ او

(Another Objection: Paul’s Advice to Timothy About His Stomach)

می دانیم که پولس به تیموتائوس گفت که به خاطر معده‌اش و اینکه اغلب مرض احوال است، کمی شراب بخورد (اول تیموتائوس 23:5).

در واقع پولس به تیموتائوس گفت که خوردن آب را متوقف کند و کمی شراب به خاطر بیماری مکرر معده‌اش بنوشد. این نشان می دهد که مشکلی در آب وجود داشته است. روشن است که اگر آب آلوده بنوشیم باید نوشیدن آن را متوقف کنیم و چیزِ دیگری بنوشیم و در غیر این صورت در معدۀ خود مشکل خواهیم داشت.

اعتراضی دیگر: «مسیح شفا می داد تا تنها الهیت خود را نشان دهد»

(Another Objection: “Jess Only Healed to Prove His Deity)

برخی می خواهند که ما باور کنیم که تنها دلیل اینکه مسیح شفا می داد این بود که او می خواست الهیت خود را ثابت کند. حالا که همه خدا بودن او شناخته شده است دیگر شفا نمی دهد.

این طرز فکر کاملاً غلط است. درست است که معجزات مسیح الهیت او را اثبات کرد، اما این تنها دلیل شفا دادن او در خدمت دنیوی اش نبود. او چندین بار کسانی را که شفا داده بود از گفتن آنچه بر آنها گذشته بود به دیگران، باز داشت (متی 4:8؛ 6:9 و 30؛ 13:12-16؛ مرقس 43:5، 36:7، 26:8 را ببینید). اگر مسیح تنها به دلیل اثبات الهیت خویش شفا می داد، به مردمی که شفا یافته بودند می گفت که به همه بگویند چه بر آنها گذشته است.

پس نیت و انگیزۀ مسیح برای شفا چه بود؟ کتاب مقدس به دفعات می گوید که او شفا می داد زیرا «دلش به حال آنها می سوخت» (متی 35:9-36؛ 14:14؛ 34:20؛ مرقس 41:1؛ 19:5؛ لوقا 13:7را ببینید). دلیل اینکه مسیح مردم را شفا می داد این بود که او مردم را دوست داشت و وجود او پر از شفقت بود. آیا شفقت او بعد از خدمت دنیوی اش کمتر شده است؟ آیا عشق او به مردم کم شده است؟ مسلماً خیر!

اعتراضی دیگر: «خداوند به دلایلی می خواهد که من مریض باشم

(”.Another Objection: “God Wants Me to be Sick for Some Reason)

چنین چیزی بر اساس تمام آیات کتاب مقدس که بررسی کردیم غیرممکن است. اگر در نافرمانی اصرار ورزیده باشید، این احتمال وجود دارد که خداوند اجازه دهد که بیمار شوید تا اسباب توبه را برای شما فراهم آورد. اما باز هم خواست او این نیست که بیمار بمانید. او می خواهد که شما توبه کنید و شفا یابید.

به علاوه، اگر خداوند می خواهد که شما بیمار باشید، پس چرا به دکتر مراجعه می کنید و دارو مصرف می کنید؟ آیا تلاش می کنید که از «ارادۀ خداوند» خلاص شوید؟

اعتراض آخر: «اگر هرگز از بیماری رنج نبریم، چطور می توانیم بمیریم؟»

(”?A Final Objection: “If We Never Suffer Disease, How Will We Die)

می دانیم که انجیل به ما می گوید که بدن ما تباه شدنی است (دوم قرنتیان 16:4 را ببینید). ما به هیچ وجه نمی توانیم جلوی سفید شدن موهایمان و پیری بدنمان را بگیریم. در نهایت قوۀ بینایی و شنوایی ما مانند روزهای جوانیمان نیست. نمی توانیم تند بدویم. قلبمان خیلی قوی نیست. آرام آرام پیر و فرسوده می شویم.

اما این بدان معنا نیست که باید به دلیل بیماری و یا ناخوشی بمیریم. بدن های ما می تواند به راحتی از پا در بیایند و وقتی چنین چیزی رخ دهد، و خداوند ما را به خانه مان، بهشت، بخواند، روحمان بدنمان را ترک می کند. بسیاری از مومنان اینگونه مرده اند. چرا این در مورد شما صادق نباشد؟

1 در برخی از کلیساها در آمریکای شمالی، خادم ها برای تعلیم این موضوع به خاطر مواجهه با سرسختی زیادِ به اصطلاح مومنان، با مشکلات زیادی سر و کار دارند. مسیح هم با این سرسختی ها و بی ایمانی ها مواجه شد و خدمت شفا را متوقف کرد (مرقس 1:6-6 را ببینید).

2 برخی با چنگ زدن به هر چیزی برای توجیه کردن بی ایمانیشان، تلاش می کنند که ما را متقاعد کنند که مسیح، اشعیا 4:53 را با شفا دادن بیماران در آن شب در کفرناحوم کاملاً تحقق بخشید. اما اشعیا گفت که مسیح بیماریهای ما را به خود گرفت، و همچنین گفت که به سبب گناهان ما مسیح کوفته گردید (اشعیا4:53و5 را مقایسه کنید). مسیح بیماری کسانی را شفا داد که به خاطر گناهانشان کوفته شده بود. بنابراین، متی تنها می خواست نشان دهد که خدمت شفای عیسی در کفرناحوم سحه می گذارد بر اینکه او همان مسیحی است که در اشعیا 53 از او سخن رفته است، همانی که گناهان و بیماری‌های ما را از بین خواهد برد.

3 برای مثال مسیح به زنی که از خونریزی درونی شفا یافته بود گفت، «اي‌ دختر، ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است‌‌» (مرقس34:5). کلمۀ یونانی (سوزو) که در این آیه و ده بار دیگر در عهد جدید به «شفا دادن» برگردانده شده، بیش از هشتاد بار به «نجات یافتن» یا «نجات یافته» برگردانده شده است.مثلاً همین کلمه است که در افسسیان 5:2 به «نجات یافته» ترجمه شده است: «از راه فیض خداست که شما نجات یافته ایدبنابراین می بینیم که شفای جسمانی در معنای کلمه یونانی که اغلب به «نجات یافته» ترجمه می شود، وجود دارد.

181

فصل پانزدهم (Chapter Fifteen)

شفای الهی (Divine Healing)

گرچه مسئلۀ شفای الهی بسیار بحث برانگیز است، اما مسئلۀ مبهم و نامفهومی در کتاب مقدس نیست. در واقع یک دهم از نوشته‌های چهار انجیل دربارۀ شفا دادن بیماران توسط مسیح است. در عهد عتیق، اناجیل، و رساله های عهد جدید وعده‌هایی راجع به شفای الهی وجود دارد. آنهایی که بیمارند در آیات کتاب مقدس که بر پایۀ ایمان بنا شده‌اند، تسلی خاطر عظیمی می توانند به دست آورند.

من با نگاهی کلی به جهان دریافته‌ام که هر جا کلیسایش پر از مومنان متعهد (حواریون راستین) است، شفای الهی رایج تر است. هر جا هم مردم بدون اشتیاق در کلیساها حضور می یابند، شفای الهی به ندرت رخ می دهد.1 این اتفاقات نباید ما را متعجب کند، چرا که مسیح به ما گفت یکی از نشانه‌هایی که همراه مومنان خواهد بود این است که هر گاه دست‌ها را بر مریضان گذارند، آنها شفا یابند (مرقس 18:16 را ببینید). اگر بخواهیم کلیساها را با نشانه‌هایی که به گفتۀ مسیح همراه مومنان است، ارزیابی کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که بیشتر کلیساها اصلاً مومنی ندارند:

پس‌ بديشان‌ گفت‌: «در تمام‌ عالم‌ برويد و جميع‌ خلايق‌ را به‌ انجيل‌ موعظه‌ كنيد. هر كه‌ ايمان‌ آورده‌، تعميد يابد نجات‌ يابد و امّا هر كه‌ ايمان‌ نياورد بر او حكم‌ خواهد شد. و اين‌ آيات‌ همراه‌ ايمانداران‌ خواهد بود كه‌ به‌ نام‌ من‌ ديوها را بيرون‌ كنند و به‌ زبانهاي‌ تازه‌ حرف‌ زنند؛ و مارها را بردارند و اگر زهر قاتلي‌ بخورند، ضرري‌ بديشان‌ نرساند و هرگاه‌ دستها بر مريضان‌ گذارند، شفا خواهند يافت‌» (مرقس15:16-18).

خادم شاگردساز، با تقلید از خدمت بی نقص مسیح، حتماً مواهب خود را برای ترویج دادن شفای الهی در محیط تحت نفوذ خود به کار می گیرد. او می داند که شفای الهی ملکوت خداوند را حداقل به دو روش پیشرفت می دهد. اول، معجزات شفا تبلیغی عالی برای انجیل هستند، و حتی کودکی که انجیل و یا کتاب اعمال رسولان را می خواند، متوجه آنها می شود (اما ظاهراً بسیاری از خادمان با درجات بالا قادر به فهم آنها نیستند). دوم، حواریون سالم با بیماری شخصی خود مانعی برای خدمت ندارند.

خادم شاگرد ساز باید نسبت به اعضای بدن مسیح که نیاز به شفا دارند اما در دریافت آن مشکل داشته‌اند، حساس باشد. آنها اغلب به آموزش های لطیف تر و تشویق های ملایم تر نیاز دارند به خصوص اگر مخالف با پیام شفابخش رشد یافته باشند. خادم شاگردساز با گزینه ای روبرو می شود: او می تواند از تدریس عمومی موضوع شفای الهی خودداری کند و در نتیجه نه کسی اذیت می شود و نه کسی شفا می یابد، و یا می تواند موضوع را با عشق توضیح دهد، خطر کند و عده‌ای را دلخور کند و عده‌ای را کمک کند که شفا یابند. من شخصاً دومین گزینه را انتخاب می کنم چرا که باور دارم، به این صورت می توانم از الگوی مسیح پیروی کنم.

شفا بر روی صلیب (Healing on the Cross)

برای آغاز مطالعۀ شفای الهی، فصل پنجاه و سه از اشعیا، که عموماً به عنوان نبوتی مسیحایی شناخته شده است، بسیار مناسب است. اشعیا از طریق روح القدس به طور برجسته‌ای از مرگ فداکارانۀ مسیح و کاری که بر روی صلیب انجام خواهد داد، سخن گفت:

لكن‌ او غم‌هاي‌ ما را بر خود گرفت‌ و دردهاي‌ ما را بر خويش‌ حمل‌ نمود. و ما او را از جانب‌ خدا زحمت‌ كشيده‌ و مضروب‌ و مبتلا گمان‌ برديم‌. و حال‌ آنكه‌ به‌ سبب‌ تقصيرهاي‌ ما مجروح‌ و به‌ سبب‌ گناهان‌ ما كوفته‌ گرديد. و تأديب‌ سلامتي‌ ما بر وي‌ آمد و از زخمهاي‌ او ما شفا يافتيم‌. جميع‌ ما مثل‌ گوسفندان‌ گمراه‌ شده‌ بوديم‌ و هريكي‌ از ما به‌ راه‌ خود برگشته‌ بود و خداوند گناه‌ جميع‌ ما را بر وي‌ نهاد (اشعیا 4:53-6).

اشعیا با الهام روح القدس، اعلام کرد که عیسی غم و درد های ما را تحمل کرد. ترجمه ای بهتر از نسخۀ عبریِ اصلی نشان می دهد که عیسی ناخوشی ها و دردهای ما را تحمل کرد، همانطوری که بسیاری از نسخ قابل اعتماد در بخش مرجع خود این مفهوم را نشان می دهند. کلمۀ عبری که در اشعیا 4:53 به غم ترجمه شده، کلمۀ چُولی است که در تثنیه 15:7؛ 61:28؛ اول پادشاهان 17:17؛ دوم پادشاهان 2:1، 8:8 و دوم تواريخ 12:16؛ 5:21 هم یافت می شود. در همۀ این موارد، کلمۀ چولی به بیماری یا ناخوشی ترجمه شده است.

کلمه‌ای که به درد ترجمه شده، کلمۀ عبریِ ماکُوب است و در ایوب 22:14 و ایوب 19:33 یافت می شود. در هر دو مورد این کلمه به درد ترجمه شده است.

به این ترتیب، اشعیا4:53 بهتر است اینگونه ترجمه شود: «لیکن او بیماری‌های ما را بر خود گرفت و دردهای ما را تحمل کرداین حقیقت با نقل قول مستقیم متی از اشعیا4:53 در انجیلش تایید می شود: «او ضعف‌های ما را برداشت و مرض های ما را از ما دور ساخت» (متی 17:8).

برخی که می دانند نمی شود از این حقایق فرار کرد تلاش می کنند ما را متقاعد کنند که منظور اشعیا «ناخوشی روحی» و «بیماری روحی» بوده است. اما نقل قول متی از اشعیا4:53 شکی باقی نمی گذارد که منظور اشعیا بیماری و ناخوشی جسمی بوده است. بیایید این آیات را با هم بخوانیم:

همینکه غروب شد بسیاری از دیوانگان را نزد او آوردند و او با گفتن یک کلمه دیوها را بیرون می کرد و تمام بیماران را شفا می داد. تا پیشگوئی اشعیاء نبی تحقق یابد که گفته بود: «او ضعف های ما را برداشت و مرض های ما را از ما دور ساخت» (متی 16:8-17، همراه با تاکید).

متی به روشنی اظهار داشت که شفاهای جسمانی توسط مسیح تحقق پیشگویی اشعیا در 4:53 بود. بنابراین شکی نیست که اشعیا 4:53 به تحمل کردن دردها و بیماری های جسمانی ما توسط مسیح اشاره دارد.2 درست همانطور که کتاب مقدس می گوید، مسیح گناهان ما را به دوش خواهد گرفت (اشعیا 11:53 را ببینید)، و نیز می گوید او دردها و بیماری‌های ما را بر دوش خواهد گرفت. این خبری است که هر بیماری را شاد می شکند. مسیح با فداکاری بدون جبرانش، رستگاری و شفای ما را میسر کرده است.

یک سوال (A Question Asked)

برخی می پرسند که اگر این مطالب درست است چرا هر کسی شفا نمی یابد؟ پاسخ این سوال به بهترین نحو با سوالی دیگر مشخص می شود: چرا همۀ مردم تولد دوباره نمی یابند؟ همه تولد دوباره نمی یابند زیرا آنها یا انجیل را نشنیده اند و یا آن را باور نکرده اند و بنابراین هر فردی باید شفای خود را با ایمان خود تناسب دهد. بسیاری از مردم هنوز این حقیقت فوق العاده که مسیح بیماری‌های ما را از بین می برد نشنیده اند؛ آنهایی هم که شنیده‌اند، آن را نپذیرفته اند. نگرش پدر، خداوند، دربارۀ بیماری به وضوح توسط خدمت پسر گرامی اش، آشکار می شود:

یقین بدانید که پسر نمی تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه می بیند پدر انجام میدهد. هر چه پدر می‌کند پسر هم می‌کند (یوحنا 19:5).

ما در کتاب عبرانیان می خوانیم که مسیح «فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود او (پدرش) است» ( عبرانیان 3:1). تردیدی وجود ندارد که نگرش مسیح و پدر نسبت به بیماری یکسان است.

نگرش مسیح چه بود؟ او یکبار هم کسی را که برای شفا نزدش رفته بود، ناامید نکرد. هیچ گاه به بیماری که آرزو داشت شفا یابد نگفت که «خواست خداوند نیست که شفا پیدا کنی و به همین دلیل بیمار خواهی مانداو همیشه بیمارانی را که نزدش آمدند شفا داد و بعد از آنکه آنها شفا می یافتند به آنها می‌گفت که این ایمانشان بوده که آنها را شفا داده است. به علاوه انجیل می گوید که خداوند هیچ گاه تغییر نمی‌کند (ملاکی 6:3 را ببینید) و عیسی مسیح «امروز همان است که دیروز بوده و تا ابد هم خواهد بود» ( عبرانیان 8:13).

شفای اعلام شده (Healing Proclaimed)

متاسفانه رستگاری امروز به اندکی بیش از بخشودن گناهان کاهش یافته است. اما لغات یونانی که اغلب به «نجات یافته» و «رستگاری» برگردانده می شوند، نه تنها معنای بخشش بلکه معنای رهایی و شفا را نیز در بر دارند.3 بیایید مردی راکه در انجیل رستگاری را به تمام معنا تجربه کرد، بررسی کنیم. او زمانی که پولس در شهرش انجیل را موعظه می‌کرد توسط ایمان خود شفا یافت.

به محض اینکه رسولان از این موضوع آگاه شدند به سوی شهرهای لیکائونیه یعنی لستره و دربه و نواحی مجاور فرار کردند و در آنجا به بشارت نجات ادامه دادند. در شهر لستره مرد مفلوجی نشسته بود که لنگ مادرزاد بود و هرگز با پاهای خود راه نرفته بود. او به سخنان پولس گوش میداد. پولس به صورت او خیره شد و چون دید ایمان آن را دارد که شفا یابد، با صدای بلند به او گفت : «بلند شو و راست روی پاهای خود بایستاو جست زد و به راه افتاد (اعمال رسولان 6:14-10).

توجه کنید که اگرچه پولس «انجیل» را موعظه می کرد، مرد چیزی شنید که ایمانی را در قلب او به وجود آورد که شفای جسمانی یافت. بعید نیست که او چیزی دربارۀ خدمت شفای مسیح شنیده باشد و اینکه چطور مسیح هر که را که با ایمان درخواست شفا داشت، شفا می داد. شاید پولس هم پیشگویی اشعیا را دربارۀ اینکه مسیح ناخوشی ها و بیماری های ما را شفا می دهد، عنوان می کرده است. ما نمی دانیم اما از آنجایی که «ایمان از شنیدن پیام پدید می آید» (رومیان 17:10)، مرد فلج احتمالاً چیزی شنیده بود که ایمان ناگهان به قلب او وارد شده و موجب شفای او شده بود. شاید پولس چیزی به او گفته بوده که او را متقاعد کرده بود که خداوند نمی خوهد او فلج بماند.

پولس مطمئناً ایمان داشته است که خداوند می خواهد که این مرد شفا یابد، در غیر این صورت نه سخنان او مرد را متقاعد می کرد و نه او به مرد می گفت که بلند شو و بایست. چه پیش می آمد اگر پولس مطالبی را که واعظان امروزی می گویند، می گفت؟ مثلا فرض کنید که پولس می گفت: «خواست خداوند نیست که همه شفا بیابنداین مرد ایمانی که منجر به شفایش شود به دست نمی آورد و شاید دلیل اینکه امروز تعداد زیادی شفا نمی یابند، همین باشد. واعظانی که باید مردم را هدایت کنند که ایمانی برای شفا به دست آورند، ایمان آنها را از بین می برند.

باز هم توجه کنید که این مرد توسط ایمان خود شفا یافت. اگر ایمان نداشت، فلج می ماند، با وجود اینکه خواست خداوند شفای او بود. به علاوه در میان آن جمعیت احتمالاً بیماران دیگری نیز بودند اما چیزی بر اساس اینکه کسی دیگر هم شفا یافته باشد، ثبت نشده است. اگر در آن میان بیماران دیگری نیز بودند ، چرا شفا نیافتند؟ به همان دلیل که بسیاری از افراد نجات نایافته در آن روز تولد دوباره نیافته بودند زیرا به پیام پولس ایمان نیاورده بودند.

اینکه برخی هرگز شفا نمی یابد، نمی تواند دلیلی باشد بر اینکه خداوند نمیخواهد که مردم شفا یابند. مثل آن است که بگوییم چون عده‌ای هرگز تولد دوباره نمی یابند، پس خواست خداوند نیست که همه تولد دوباره بیابند. هر کسی باید انجیل را برای خودش باور داشته باشد اگر قرار است که نجات یابد و اگر قرار است شفا یابد.

شواهد بیشتری که خواست خداوند برای شفای انسانها را ثابت می کنند

(Further Proof of God’s Will to Heal)

بر اساس عهد قدیم شفای جسمانی جزئی از عهد بنی اسراییل با خداوند بود. تنها چند روز بعد از خروج، خداوند این وعده را به بنی اسراییل داد:

اگر قولِ یهوه،‌ خداي‌ خود را بشنوي‌، و آنچه‌ را در نظر او راست‌ است‌ بجا آوري‌، و احكام‌ او را بشنوي‌، و تمامي‌ فرايض‌ او را نگاه‌ داري‌، همانا هيچ‌ يك‌ از همة‌ مرضهايي‌ را كه‌ بر مصريان‌ آورده‌ام‌ بر تو نياورم‌، زيرا كه‌ من‌ يهوه‌، شفا دهندۀ تو هستم‌» (خروج26:15).

هر شخص با صداقتی تصدیق خواهد کرد که شفا بخشی از عهد خداوند با بنی اسراییل بود به این شرط که مردم فرمانبرداری کنند. (ضمناً پولس در اول قرنتیان 27:11-31 تصریح کرد که شفای جسمانی بر اساس عهد عتیق منوط به فرمانبرداری ما است.)

خداوند همچنین به بنی اسرایل وعده داد:

خداوند، خداي‌ خود را عبادت‌ نماييد تا نان‌ و آب‌ تو را بركت‌ دهد و بيماري‌ را از ميان‌ تو دور خواهم‌ كرد، و در زمينت‌ سقط‌ كننده‌ و نازا نخواهد بود و شمارة‌ روزهايت‌ را تمام‌ خواهم كرد (خروج 25:23-26، همراه با تاکید).

از همه‌ قومها مبارك‌تر خواهي‌ شد، و در ميان‌ شما و بهايم‌ شما، نر يا ماده‌، نازاد نخواهد بود. و خداوند هر بيماري‌ را از تو دور خواهد كرد، و هيچكدام‌ از مرضهاي‌ بد مصر را كه‌ مي‌داني‌، برتو عارض‌ نخواهد گردانيد، بلكه‌ برتمامي‌ دشمنانت‌ آنها را خواهد آورد (تثنيه 14:7-15، همراه با تاکید).

اگر شفای جسمانی در عهد عتیق هم وجود داشت، عجیب است که در عهد جدید وجود نداشته باشد، در حقیقت اگر عهد جدید چنانچه کتاب مقدس می گوید،بهتر از عهد عتیق است:

اما در حقیقت خدمتی که به عیسی عطا شد از خدمت لاویان به مراتب بهتر است، همانطور که پیمانی که او میان خدا وانسان ایجاد کرده بهتر است، زیرا این پیمان بر وعده‌های بهتری استوار است (عبرانیان 6:8، همراه با تاکید).

شواهد بیشتر (Yet Further Proof)

انجیل شامل آیات بسیاری است که شواهد بی چون و چرایی دارند از اینکه ارادۀ خداوند این است که همه شفا یابند. سه مورد از بهترین این آیات را در زیر می بینیم:

اي‌ جان‌ من‌ خداوند را متبارك بخوان‌! و هرچه‌ در درون‌ من‌ است‌ نام‌ قدّوس‌ او را متبارك‌ خواند. اي‌ جان من‌ خداوند را متبارك‌ بخوان‌ و جميع‌ احسان‌هاي‌ او را فراموش‌ مكن‌! كه‌ تمام‌ گناهانت‌ را مي‌آمرزد و همه مرض‌هاي‌ تو را شفا مي‌بخشد؛ (مزامير 1:103-3 همراه با تاکید).

مسیحیان چطور می توانند اظهارات داوود را مبنی بر اینکه ارادۀ خداوند آمرزیدن تمام گناهان ما است، انکار کنند؟ هرچند داوود همچنین باور داشت که خواست خداوند شفا دادن همۀ بیماری های ما است.

اي‌ پسر من‌، به‌ سخنان‌ من‌ توجه‌ نما و گوش‌ خود را به‌ كلمات‌ من‌ فرا گير. آنها از نظر تو دور نشود. آنها را در اندرون‌ دل‌ خود نگاه‌ دار. زيرا هر كه‌ آنها را بيابد براي‌ او حيات‌ است‌، و براي‌ تمامي‌ جسد او شفا مي‌باشد (امثال 20:4-22، همراه با تاکید).

و اگر کسی از شما بیمار است باید از مشایخ کلیسا بخواهد تا برای او دعا کنند و به نام خداوند بدن او را با روغن تدهین نمایند. دعائی که از روی ایمان باشد بیمار را نجات خواهد بخشید. خداوند او را از بستر بیماری بلند خواهد کرد و اگر مرتکب گناهی شده باشد بخشیده خواهد شد (یعقوب 14:5-15، همراه با تاکید).

توجه کنید که این وعدۀ آخر به همۀ بیماران مربوط است. و باز هم توجه کنید که نه مشایخ و روغن بلکه «دعای از روی ایمان» آنها را شفا می دهد.

آیا منظور از ایمان در اینجا، ایمان مشایخ است یا ایمان فرد بیمار؟ ایمان هر دو مد نظر است. ایمان فرد بیمار با فراخواندن مشایخ کلیسا ابراز می شود. بی ایمانی این شخص می تواند دعاهای مشایخ را بی اثر کند. دعایی که یعقوب نوشت مثالی خوب از «دعای یکدلی» است که مسیح از آن در متی 19:18 یاد کرد. هر دو طرف در این دعا باید «یک دل» باشند. اگر یکی باور کند و دیگری باور نکند، آنها با هم یکدل و موافق نیستند.

همچنین می دانیم که در بسیاری از قسمت های انجیل بیماری به شیطان نسبت داده شده است (ایوب 7:2؛ لوقا 16:13؛ اعمال رسولان 38:10؛ اول قرنتیان 5:5 را ببینید). بنابراین می توان گفت که موضع خداوند دربارۀ جسم فرزندانش بر خلاف موضع شیطان است (متی 11:7 را ببینید)، و من هرگز پدری را ندیده ام که آرزوی مریضی فرزندانش را داشته باشد.

هر شفایی که توسط مسیح در زمان خدمت دنیایی اش انجام شد، و هر شفایی که در کتاب اعمال رسولان ثبت شده است، باید این اطمینان را به ما بدهد که خداوند می خواهد ما سلامت باشیم. مسیح بارها کسانی را که از او شفا می‌خواستند، شفا داد و به آنها گفت که ایمانشان معجزه آفریده است. این مسئله نشان می دهد که مسیح تنها افراد خاصی را که خود می‌خواست شفا نمی داد. هر بیماری می‌توانست با ایمان نزد او رود و شفا یابد. او می خواست همه را شفا دهد اما ایمان هم ضرورتی از جانب آنها بود.

پاسخ به برخی اعتراضات رایج

(Answers to Some Common Objections)

شاید یکی از رایج ترین اعتراضات به این مسئله، اعتراضی است که نه از کلام خداوند، بلکه برآمده از تجربیات مردم است. این اعتراض معمولاً اینگونه مطرح می شود: «من زن مسیحی فوق العاده ای را می شناختم که دعا می کرد بیماری سرطانش شفا یابد، اما فوت کرد. همین نشان می دهد که خواست خداوند شفای همه نیست

ما نباید ارادۀ خداوند را بر حسب چیزی غیر از کلام خودش تعیین کنیم. مثلاً، اگر به گذشته بازگردیم و بنی اسراییلی را بنگریم که به مدت چهل سال در بیابان سرگردان بودند در حالی که سرزمین پر از شیر و عسل آن طرف رود اردن در انتظارشان بود، ممکن است به این نتیجه برسیم که خداوند نمی خواست که آنها به سرزمین موعود برسند. اما اگر انجیل را بشناسید، می دانید که اینطور نیست. مسلماً خواست خداوند بود که بنی اسراییل وارد سرزمین موعود شوند اما آنها به دلیل بی ایمانی خود نتوانسند وارد آن شوند (عبرانیان 19:3 را ببینید).

مردمی که اکنون در دوزخ هستند چه؟ خواست خداوند این بود که همه در بهشت باشند، اما آنها نه توبه کردند و نه به خداوندمان عیسی ایمان آوردند. بنابراین، ما نمی توانیم خواست و ارادۀ خداوند را با نگاه به مردم مریض تشخیص دهیم. اینکه فردی مسیحی دعا می کند که شفا یابد اما پاسخی نمی گیرد دلیلی نیست بر اینکه خداوند نمی خواهد همه را شفا دهد. اگر این فرد شروط خداوند را انجام داده بود، شفا می یافت و اگر شفا نمی یافت می توان گفت که خداوند دروغ گفته است. زمانی که شفا نمی یابیم و خداوند را سرزنش می کنیم که شفا دادن ما خواست او نیست، هیچ تفاوتی با بنی اسراییل نداریم که در بیابان مردند و ادعا می‌کردند که خواست خداوند نبود که ما وارد سرزمین موعود شویم. بهتر است که غرور خود را کنار بگذاریم و قبول کنیم که مقصر ما هستیم.

همانطور که در فصل قبل دربارۀ ایمان گفتم، بسیاری از مسیحیان راستین، دعاهای خود را با عبارت «اگر ارادۀ تو بر این باشد» که عبارتی است که دعا را تباه می کند، پایان می دهند. این عبارت نشان می دهد که آنها با ایمان دعا نمی کند زیرا از ارادۀ خداوند مطمئن نیستند. ارادۀ خداوند دربارۀ شفا بسیار روشن و واضح است، چنانچه قبلاً متوجه شدیم. اگر بدانیم که خداوند می خواهد ما شفا یابیم نیازی نیست که در دعاهایمان برای شفا بگوییم «اگر ارادۀ تو بر این استمثل اینکه به خداوند بگوییم «خداوندا می دانم که وعده دادی که مرا شفا خواهی داد، اما اگر دروغ گفته ای، از تو می خواهم که اگر واقعاً خواست تو شفای من است، من را شفا بده

این مسئله نیز درست است که خداوند ممکن است افراد نافرمان را به این وسیله که اجازه دهد بیماری تن آنها را رنجور کند، تنبیه کند، حتی تا جایی که آنها مرگی زودرس داشته باشند. چنین معتقدانی بهتر است قبل از شفا یافتن توبه کنند (اول قرنتیان27:11-32 را ببینید). برخی دیگر هم با بی توجهی نسبت به بدن خود، بیمار می شوند. مسیحیان باید آنقدر باهوش باشند که رژیم غذایی سالمی داشته باشد، به اعتدال بخورند، به طور منظم ورزش کنند، و در مواقع لزوم استراحت کنند.

دومین اعتراض معمول (A Second Common Objection)

اغلب گفته می شود، «پولس ناخوشی در بدن داشت اما خداوند او را شفا نداداما این گمان که ناخوشی پولس بیماری بود، نظریۀ اشتباه الهیاتی است چرا که پولس دقیقاً به ما گفت که این ناخوشی چه بود؛ قاصدی از شیطان:

برای این که بخاطر مکاشفات فوق العاده ای که دیده ام مغرور نشوم ناخوشی جسمانیء دردناکی به من داده شد که مانند قاصدی از طرف شیطان مرا بکوبد تا زیاد مغرور نشوم. سه با از خداوند درخواست کردم که آن را از من دور سازد، اما او در جواب به من گفت فیض من برای تو کافیست، زیرا قدرت من در ضعف تو کامل میگردد پس چقدر بیشتر با مسرت به ضعف و ناتوانی خود فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح مرا فرا گیرد (دوم قرنتیان 7:12-9، همراه با تاکید).

کلمه ای که در اینجا به قاصد ترجمه شده، کلمۀ یونانی «آگِلوس» است که بیش از 160 بار در عهد جدید به فرشته یا فرشتگان ترجمه شده است. ناخوشی یا بیماری پولس فرشته‌ای از جانب شیطان بود تا او را آشفته کند.

توجه کنید که در اینجا هیچ اشاره‌ای به دعا کردن پولس برای شفا یا علامتی که عدم قبول دعای او توسط خدا را نشان دهد، وجود ندارد. سه مرتبه پولس از خداوند خواست که این قاصد را از او دور کند، وخداوند پاسخ داد که فیض من برای تو کافیست.

چه کسی این ناخوشی را به پولس داد؟ برخی می گویند شیطان، در حالی که این ناخوشی «فرشته ای از طرف شیطان» نامیده شده است. برخی دیگر می گویند خداوند آن را به پولس داده بود زیرا این ناخوشی به او داده شد که مغرور نشود. خود پولس گفت: «تا زیاد مغرور نشوم

نسخۀ انگلیسی کینگ جیمز این آیات را اندکی متفاوت ترجمه کرده است. به جای اینکه بگوید، «تا زیاد مغرور نشوم،» می گوید «مبادا که بیش از حد افراشته شوماین تفاوت مهم است زیرا خداوند مخالف سرافراز شدن ما نیست. در حقیقت او به ما وعده داده است که اگر فروتنی پیشه کنیم ما را برافراز می کند. بنابراین احتمالاً خداوند می خواست سرافراز کند و شیطان مانع سرافرازی پولس شد، با گماشتن قاصدی که هر زمان پولس سفر می کند برای او مشکلی به وجود بیاورد. اما خداوند گفت که که از حوادث برای جلال و شکوه خود استفاده می کند زیرا قدرت او در زندگی پولس به دلیل ضعف او (پولس) آشکار می گردد.

اینکه بگوییم پولس بیمار بود و خداوند او را شفا نداد، تحریفی بزرگ است از آنچه انجیل واقعاً می گوید. در متنی که دربارۀ ناخوشی او است، پولس اصلاً حرفی از بیماری نزد و هیچ چیزی که نشان دهندۀ رد دعاهای او برای شفای بیماری فرضی اش توسط خداوند باشد وجود ندارد. هر شخص صادقی که فهرست رنج های پولس را در دوم قرنتیان 23:11-30 بخواند، خواهد دید که بیماری جزء آنها نیست.

توضیحی بیشتر بر همین موضوع (An Elaboration on the Same Theme)

برخی به توضیح من دربارۀ ناخوشی پولس اعتراض می کنند و میگویند: آیا خود پولس به غلاطیان نگفت که اولین باری که انجیل را برای آنها موعظه می کرد مریض بود؟ آیا منظور او همین ناخوشی اش نبود؟

در اینجا آنچه پولس برای گالاتیان نوشت می بینیم:

شما می دانید به علت ناخوشی جسمی من بود که برای اولین بار در آنجا به شما بشارت دادم و اگر چه ناخوشی من آزمایش سختی برای شما بود، مرا خوار نشمردید و از من رویگردان نشدید. بر عکس، طوری از من پذیرائی کردید که گوئی فرشته خدا یا حتی مسیح عیسی بودم (غلاطیان 13:4-14).

کلمۀ یونانی که در غلاطیان 13:4 به ناخوشی ترجمه شده است، اَستنیا است که معنای تحت اللفظی آن «ضعف» است. او می توانست به دلیل بیماری ضعیف شده باشد اما اجباراً اینگونه نیست.

مثلاً پولس نوشت، «ضعف خدا از قدرت انسان قوی تر است» (اول قرنتیان 25:1، همراه با تاکید). کلمه‌ای که در این مثال به ضعف ترجمه شده است هم، همان اَستنیا است. معنایی نداشت اگر مترجمان آن را به «مریضی خداوند از قدرت انسان قوی تر است» ترجمه کرده بودند. (متی 41:26 و اول پطرس 7:3 که کلمۀ استنیا در آنها به ضعف ترجمه شده و ترجمۀ آن به مریضی غیر ممکن است، را نیز ببینید).

زمانی که پولس برای اولین بار غلاطیه رفت، چنانچه در کتاب مقدس ثبت است، بیمار نبود. اما در کتاب مقدس نوشته شده است که او سنگسار شده بود و رهایش کرده بودند که بمیرد اما یا از مرگ قیام کرد و یا به طور معجزه آسایی جان سالم به در برد (اعمال رسولان 5:14-7 و19-20 را ببینید). مسلماً بدن پولس، بعد از سنگسار شدن، به دلیلی زخم ها و کوفتگی ها در شرایط بسیار بدی بوده است.

پولس در غلاطیه بیمار نبود که برای مخاطبینش آزمایشی باشد بلکه بدن او به دلیل اینکه اخیراً سنگسار شده بود ضعیف بود. به احتمال زیاد زمانی که اونامه اش را به غلاطیان نوشت هنوز هم آثار شکنجه در بدن او وجود داشت زیرا او رسالۀ خود را با این کلمات تمام کرد:

دیگر هیچ کس مزاحم من نشود، زیرا داغهائی بربدن خود دارم که نشان می دهند من غلام مسیح هستم (غلاطیان 17:6).

اعتراضی دیگر: «من به خاطر شکوه و جلال خداوند رنج می برم»

(Another Objection: “I’ m Suffering for the Glory of God”)

این اعتراض به عنوان پایه‌ای بر این مدعا که آنها از بیماری خود برای شکوه خداوند رنج می برند، توسط کسانی که آیه‌ای از داستان زنده شدن ایلعازر برداشته اند، مطرح می شود. مسیح دربارۀ ایلعازر گفت:

این بیماری به مرگ او منجر نخواهد شد بلکه وسیله‌ای برای جلا ل خدا است تا پسر خدا نیز از این راه جلال یابد (یوحنا 4:11).

منظور مسیح این نبود که خداوند در نتیجۀ بیماری ایلعازر جلال می یابد، بلکه منظور او این بود که خداوند جلال می یابد زمانی که ایلعازر شفا بیابد و زنده شود. به عبارتی دیگر، نتیجۀ نهایی بیماری او مرگ نخواهد بود بلکه خداوند جلال خواهد یافت. خداوند در بیماری جلال نمی یابد؛ بلکه در شفا است که او جلال می یابد. (متی 8:9؛ 31:15؛ لوقا 16:7؛ 13:13 و 15:17 را ببینید که در آنها شفا سبب جلال و شکوه خداوند می شود.)

دیگر: «پولس گفت که تروفیمسِ بیمار را درمیلیتس جا گذاشت»

(“Another Objection: “Paul Said He Left Trophimus Sick at Miletum)

زمانی که این جمله را نوشتم در شهری در آلمان بودم. وقتی از شهر محل زندگیم در ایالات متحده عظیمت کردم، چندین بیمار را ترک کردم. من بیمارستان های پر از بیمار را ترک کردم. اما این بدان معنا نیست که خداوند نمی خواهد آنها شفا پیدا کنند. اینکه پولس مردی مریض را در شهری که از آن دیدار کرده بود جا گذاشت، دلیلی بر این نیست که خدا نمی خواست آن مرد شفا یابد. در مورد تعداد بسیاری از مردم که نجات نیافته بودند و پولس آنها را نیز ترک کرد، چه؟ آیا می توان گفت که خواست خداوند نجات آنها نبود؟ مسلم است که نه.

اعتراضی دیگر: «من درست مانند ایوب هستم

(”!Another Objection: “I’m Just Like Job)

جلال بر خداوند! اگر پایان داستان ایوب را خوانده باشید، می دانید که او شفا یافت. خواست خداوند این نبود که او بیمار بماند، و در مورد شما هم خواست خداوند این نیست. داستان ایوب دوباره تایید می کند که خواست خداوند همیشه شفا است.

اعتراضی دیگر: توصیۀ پولس به تیموتائوس دربارۀ معدۀ او

(Another Objection: Paul’s Advice to Timothy About His Stomach)

می دانیم که پولس به تیموتائوس گفت که به خاطر معده‌اش و اینکه اغلب مرض احوال است، کمی شراب بخورد (اول تیموتائوس 23:5).

در واقع پولس به تیموتائوس گفت که خوردن آب را متوقف کند و کمی شراب به خاطر بیماری مکرر معده‌اش بنوشد. این نشان می دهد که مشکلی در آب وجود داشته است. روشن است که اگر آب آلوده بنوشیم باید نوشیدن آن را متوقف کنیم و چیزِ دیگری بنوشیم و در غیر این صورت در معدۀ خود مشکل خواهیم داشت.

اعتراضی دیگر: «مسیح شفا می داد تا تنها الهیت خود را نشان دهد»

(Another Objection: “Jess Only Healed to Prove His Deity)

برخی می خواهند که ما باور کنیم که تنها دلیل اینکه مسیح شفا می داد این بود که او می خواست الهیت خود را ثابت کند. حالا که همه خدا بودن او شناخته شده است دیگر شفا نمی دهد.

این طرز فکر کاملاً غلط است. درست است که معجزات مسیح الهیت او را اثبات کرد، اما این تنها دلیل شفا دادن او در خدمت دنیوی اش نبود. او چندین بار کسانی را که شفا داده بود از گفتن آنچه بر آنها گذشته بود به دیگران، باز داشت (متی 4:8؛ 6:9 و 30؛ 13:12-16؛ مرقس 43:5، 36:7، 26:8 را ببینید). اگر مسیح تنها به دلیل اثبات الهیت خویش شفا می داد، به مردمی که شفا یافته بودند می گفت که به همه بگویند چه بر آنها گذشته است.

پس نیت و انگیزۀ مسیح برای شفا چه بود؟ کتاب مقدس به دفعات می گوید که او شفا می داد زیرا «دلش به حال آنها می سوخت» (متی 35:9-36؛ 14:14؛ 34:20؛ مرقس 41:1؛ 19:5؛ لوقا 13:7را ببینید). دلیل اینکه مسیح مردم را شفا می داد این بود که او مردم را دوست داشت و وجود او پر از شفقت بود. آیا شفقت او بعد از خدمت دنیوی اش کمتر شده است؟ آیا عشق او به مردم کم شده است؟ مسلماً خیر!

اعتراضی دیگر: «خداوند به دلایلی می خواهد که من مریض باشم

(”.Another Objection: “God Wants Me to be Sick for Some Reason)

چنین چیزی بر اساس تمام آیات کتاب مقدس که بررسی کردیم غیرممکن است. اگر در نافرمانی اصرار ورزیده باشید، این احتمال وجود دارد که خداوند اجازه دهد که بیمار شوید تا اسباب توبه را برای شما فراهم آورد. اما باز هم خواست او این نیست که بیمار بمانید. او می خواهد که شما توبه کنید و شفا یابید.

به علاوه، اگر خداوند می خواهد که شما بیمار باشید، پس چرا به دکتر مراجعه می کنید و دارو مصرف می کنید؟ آیا تلاش می کنید که از «ارادۀ خداوند» خلاص شوید؟

اعتراض آخر: «اگر هرگز از بیماری رنج نبریم، چطور می توانیم بمیریم؟»

(”?A Final Objection: “If We Never Suffer Disease, How Will We Die)

می دانیم که انجیل به ما می گوید که بدن ما تباه شدنی است (دوم قرنتیان 16:4 را ببینید). ما به هیچ وجه نمی توانیم جلوی سفید شدن موهایمان و پیری بدنمان را بگیریم. در نهایت قوۀ بینایی و شنوایی ما مانند روزهای جوانیمان نیست. نمی توانیم تند بدویم. قلبمان خیلی قوی نیست. آرام آرام پیر و فرسوده می شویم.

اما این بدان معنا نیست که باید به دلیل بیماری و یا ناخوشی بمیریم. بدن های ما می تواند به راحتی از پا در بیایند و وقتی چنین چیزی رخ دهد، و خداوند ما را به خانه مان، بهشت، بخواند، روحمان بدنمان را ترک می کند. بسیاری از مومنان اینگونه مرده اند. چرا این در مورد شما صادق نباشد؟

1 در برخی از کلیساها در آمریکای شمالی، خادم ها برای تعلیم این موضوع به خاطر مواجهه با سرسختی زیادِ به اصطلاح مومنان، با مشکلات زیادی سر و کار دارند. مسیح هم با این سرسختی ها و بی ایمانی ها مواجه شد و خدمت شفا را متوقف کرد (مرقس 1:6-6 را ببینید).

2 برخی با چنگ زدن به هر چیزی برای توجیه کردن بی ایمانیشان، تلاش می کنند که ما را متقاعد کنند که مسیح، اشعیا 4:53 را با شفا دادن بیماران در آن شب در کفرناحوم کاملاً تحقق بخشید. اما اشعیا گفت که مسیح بیماریهای ما را به خود گرفت، و همچنین گفت که به سبب گناهان ما مسیح کوفته گردید (اشعیا4:53و5 را مقایسه کنید). مسیح بیماری کسانی را شفا داد که به خاطر گناهانشان کوفته شده بود. بنابراین، متی تنها می خواست نشان دهد که خدمت شفای عیسی در کفرناحوم سحه می گذارد بر اینکه او همان مسیحی است که در اشعیا 53 از او سخن رفته است، همانی که گناهان و بیماری‌های ما را از بین خواهد برد.

3 برای مثال مسیح به زنی که از خونریزی درونی شفا یافته بود گفت، «اي‌ دختر، ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است‌‌» (مرقس34:5). کلمۀ یونانی (سوزو) که در این آیه و ده بار دیگر در عهد جدید به «شفا دادن» برگردانده شده، بیش از هشتاد بار به «نجات یافتن» یا «نجات یافته» برگردانده شده است.مثلاً همین کلمه است که در افسسیان 5:2 به «نجات یافته» ترجمه شده است: «از راه فیض خداست که شما نجات یافته ایدبنابراین می بینیم که شفای جسمانی در معنای کلمه یونانی که اغلب به «نجات یافته» ترجمه می شود، وجود دارد.

181

فصل شانزدهم (Chapter Sixteen

خدمت شفای عیسی (The Healing Ministry of Jesus)

 

اغلب تصور می شود که چون عیسی پسر آسمانی خدا بود، می توانست هر زمانی که می خواست کسی را شفا دهد و یا معجزه ای انجام دهد. اما زمانی که کتاب مقدس را به دقت مطالعه می کنیم، متوجه می شویم که اگر چه مسیح مسلماً الهی بود، اما ظاهراً در زمان خدمت دنیوی اش محدودیت داشت. او زمانی گفت: «یقین بدانید که پسر نمی تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه می بیند پدر انجام میدهد. هر چه پدر می کند پسر هم می کند» (یوحنا 19:5). این آیه به روشنی نشان می دهد که مسیح محدود و وابسته به پدر خود بود.

بر اساس سخنان پولس، زمانی که مسیح بشر شد، «خود را خالی کرد» از چیزهایی که قبلاً به عنوان خدا داشت:

در میان خود همان آرایی را داشته باشید که در مسیح است: او که به صورت خدا بود، از حق خویش که چون خدا انگاشته شود بهره نبرد، بلکه خویشتن را خالی ساخت و صورت بنده به خود گرفت (فلیپیان 5:2-7، همراه با تاکید).

مسیح از چه چیزی «خویشتن را خالی کرد؟» نه از الوهیت، نه از تقدس، نه ازعشق، بلکه احتمالاً از قدرت ماوراء طبیعی خویشتن را خالی کرد. واضح است که او دیگر همه جا حاضر نبود. واقف به همه چیز و قادر مطلق هم نبود. او به انسان تبدیل شد. او در خدمت خود مانند انسانی که توسط روح القدس تدهین شده بود، عمل می کرد. این مسئله زمانی روشن و واضح می شود که به دقت چهار انچیل را مطالعه کنیم.

برای مثال، شاید این سوال به ذهن ما خطور کند، اگر عیسی پسر آسمانی خداوند بود، چرا باید زمانی که در سی سالگی خدمت خود را آغاز کرد، در روح الدس تعمید داده می شد؟ چرا باید خداوند با خداوند تعمید داده شود؟

واضح است که مسیح می بایست در روح القدس تعمید داده می شد تا برای خدمت تدهین شود. و به همین دلیل است که خیلی زود بعد از غسل، چنین موعظه کرد: «روح خداوند بر من است، او مرا مسح کرده است تا به بینوایان مژده دهممرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینائی کوران و رهائی ستمدیدگان را اعلام کنم» (لوقا 18:4، همراه با تاکید).

و باز هم به این دلیل است که پولس گفت: «خدا ، عیسای ناصری را با روح القدس و قدرت خود مسح کرد و می دانید چگونه عیسی به همه جا می رفت و اعمال نیک انجام میداد و همۀ کسانی را که در اسارت شیطان بسر میبردند رهائی میبخشید زیرا خدا با او بود» (اعمال رسولان38:10، همراه با تاکید).

و نیز به همین دلیل است که مسیح قبل از تعمید در روح القدس در حدود سی سالگی، هیچ معجزه ای انجام نداد. آیا بعنوان مثال در سن بیست و پنج سالگی او پسر خدا بود؟ مطمئناً! پس چرا تا سی سالگی هیچ معجزه ای انجام نداد؟ پاسخ ساده است. زیرا مسیح خویشتن را از قدرت ماورایی که خداوند دارد، خالی کرد و مجبور بود تا زمانی که روح القدس به او قدرت دهد، صبر کند.

دلایل بیشتری برای اینکه مسیح به عنوان انسانی که توسط روح القدس تدهین شده، خدمت کرد

(More Proof that Jesus Ministered as a Man Anointed by the Spirit)

همانطور که اناجیل را می خوانیم متوجه می شویم که مسیح برخی مواقع نیروی ماورایی داشت و در برخی مواقع این نیرو را نداشت. در حقیقت عیسی اغلب سوال می پرسید تا اطلاعاتی به دست آورد.

برای مثال، او به زنی که کنار چاه سامریه بود گفت که او پنج شوهر داشته است و اکنون با مردی زندگی می کند که با او ازدواج نکرده است (یوحنا 17:4-18 را ببینید). عیسی چطور اینها را می دانست؟ آیا به این دلیل که خدا بود و همه چیز را می دانست، این اطلاعات را هم داشت؟ خیر، اگر اینطور بود، مدام این را نشان می داد. درست است که او خدا بود و خدا همه چیز را می داند اما مسیح زمانی که انسان شد، خود را از علم لایتناهی خالی کرد. مسیح وضعیت تاهل زن را می دانست زیرا در آن لحظه روح القدس «بیان معرفت» (اول قرنتیان 8:12) را به او عطا کرده بود، که نیرویی ماورایی برای دانستن حال و یا گذشته است. (موضوع عطایای روح القدس را در فصلی مجزا به طور مفصل مطالعه خواهیم کرد).

آیا مسیح همیشه همه چیز را می دانست؟ خیر، زمانی که زنی که بیماری خونی داشت لبۀ لباس عیسی را لمس کرد و احساس کرد که شفا یافته است، عیسی پرسید، «كيست‌ كه‌ لباس‌ مرا لمس‌ نمود؟» (مرقس 30:5ب). زمانی که عیسی در دوردست درخت انجیری دید، در مرقس13:11، «آمد تا شايد چيزي‌ بر آن‌ بيابد

چرا او نمی دانست که چه کسی لباسش را لمس کرد؟ چرا نمی دانست که انجیری بر درخت انجیر نیست؟ زیرا او به عنوان انسانی که توسط روح القدس و با عطایای او تدهین شده بود، عمل می کرد. عطایای روح زمانی که روح بخواهد، عمل می کنند (اول قرنتیان 11:12؛ عبرانیان 4:2 را ببینید). عیسی مسائل را به طور ماورایی نمی دانست مگر آنکه روح القدس اراده می کرد که به او «کلام معرفت» را بدهد.

این مسئله (ارادۀ روح القدس) دربارۀ خدمت شفای مسیح هم صدق می کند.کتاب مقدس تصریح می کند که مسیح نمی توانست همیشه و همه را شفا دهد. مثلاً در انچیل مرقس می خوانیم که زمانی که مسیح به شهر خود ناصره رفت، قادر نبود که هر کاری که می خواست، به انجام برساند.

عیسی آنجا را ترک کرد و به شهر خود آمد، شاگردانش نیز بدنبال او آمدند.در روز سبت عیسی در کنیسه شروع به تعلیم دادن کرد. جمعیت زیادی که صحبتهای او را شنیدند با تعجب می گفتند «این چیزها را از کجا کسب کرده است؟ این چه حکمتی است که به او داده شده که میتواند چنین معجزاتی را انجام دهد؟ این مگر آن نجار پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون نیست؟ مگر خواهران او در بین ما نیستند؟» باین سبب آنها از او روی گردان شدند. عیسی به آنها فرمود «یک پیامبر در همه جا مورد احترام است جز در وطن خود و در میان خانواده خویش او نتوانست در آنجا هیچ معجزه ای بکند. فقط دست خود را روی چند بیمار گذاشت و آنها را شفا داد و از بی ایمانی آنها در حیرت بود (مرقس 1:6-6، همراه با تاکید).

توجه کنید که مرقس نگفت عیسی هیچ معجزه ای در آنجا انجام نداد، بلکه گفت که نتوانست انجام دهد. چرا؟ زیرا مردم ناصره بی ایمان بودند. آنها عیسی را به عنوان پسر تدهین شده خداوند قبول نکردند بلکه او را پسر نجاری می دانستند. همانطوری که خود عیسی هم گفت، «یک پیامبر در همه جا مورد احترام است جز در وطن خود و در میان خانواده خویش» (مرقس 6:4). در نتیجه بیشترین کاری که توانست بکند این بود که چند نفر را که «ناراحتی کمی داشتند» (چنانچه یکی از ترجمه ها می گوید) شفا داد. مطمئناً اگر جایی وجود داشت که عیسی دوست داشت در آن معجزه کند یا مردم را شفا دهد، همان موطن خودش بود که در آن سالها زندگی کرده بود. اما انجیل می گوید، او نتوانست این کار را بکند.

تفصیل بیشتر از لوقا (More Insight from Luke)

عیسی در ابتدا به دو روش شفا می داد: 1) با تعلیم کلام خداوند که مردم مریض را تشویق می کرد که ایمان داشته باشند تا شفا یابند، و 2) با «عطایای شفا»، هر زمانی که روح القدس اراده می‌کرد و بنابراین عیسی در خدمت شفا، محدود به دو عامل بود: 1) عدم ایمان مریضان، 2) ارادۀ روح القدس که خود را از طریق «عطایای شفا» آشکار می کرد.

واضح است که اکثریت مردم در شهر محل زندگی عیسی به او ایمان نداشتند. با وجود اینکه معجزات شفای او را در شهرهای دیگر شنیده بودند، باور نکردند که او قدرت شفا دادن دارد و در نتیجه عیسی نتوانست آنها را شفا دهد. به علاوه، ظاهراً روح القدس در ناصره به او «عطای شفا» نداد، و علت آن را کسی نمی داند.

لوقا، آنچه در ناصره، هنگام رفتن عیسی به آنجا، اتقاق افتاد کامل تر از مرقس توضیح داده است:

به این ترتیب به شهر ناصره، جائیکه در آن بزرگ شده بود، آمد و در روز سبت طبق معمول به کنیسه رفت و برای قرائت کلام خدا برخاست. طومار اشعیا نبی را به او دادند. طومار را باز کرد و آن قسمتی را یافت که میفرماید «روح خداوند بر من است، او مرا مسح کرده است تا به بینوایان مژده دهم. مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینائی کوران و رهائی ستمدیدگان را اعلام کنم و سال فرخندۀ خداوند را اعلام نمایمطومار را پیچید و به سرپرست کنیسه داد و نشست. در کنیسه تمام چشمها به او دوخته شده بود. او شروع به صحبت کرد و به ایشان گفت: «امروز در حالیکه گوش می دادید این نوشته به حقیقت پیوستهمۀ حاضران او را تحسین می کردند و از کلمات فیض بخشی که می گفت تعجب می نمودند. آنها میگفتند: «مگر این مرد پسر یوسف نیست؟» (لوقا 16:4-22).

عیسی می خواست که مخاطبینش ایمان بیاورند که او پسر تدهین شده در پیشگویی اشعیای نبی است، با این امید که آنها باور کنند و ایمان بیاورند و از تمام مزایای تدهین شدن او، که بر طبق اشعیا، شامل آزادی از اسارت و ظلم و ستم و همینطور بینا کردن نابینایان است، استفاده کنند.1 اما آنها ایمان نیاوردند. اگرچه تحت تاثیر قدرت کلام او قرار گرفتند اما باور نکردند که پسر یوسف شخص خاصی باشد. عیسی وقتی شک و تردید آنها را دید، گفت:

بدون شک در مورد من این ضرب المثل را خواهید گفت که ای طبیب خود را شفا بده. شما هم چنین خواهید گفت که ما شرح همۀ کارهائی را که تو در کفر ناحوم کرده ای شنیده ایم، همان کارها را در شهر خود انجام بدهدر واقع هیچ پیامبری در شهر خود مقبول نیست (لوقا 23:4-24).

مردم شهر موطن عیسی منتظر بودند که ببینند آیا او کارهایی را که در کفر ناحوم انجام داده بود، در آنجا هم انجام می دهد. انتظار آنها نه از روی ایمان بلکه از شک و تردید بود. به خاطر عدم ایمانشان او نتوانست معجزه و یا شفایی مهم انجام دهد.

محدودیت دیگر عیسی در ناصره (Jesus’ Other Limitation in Nazareth)

ادامۀ صحبت های عیسی با مردم ناصره نشان می دهد که او توسط ارادۀ روح القدس برای آشکار کردن خود از طریق «عطای شفا» محدود شده بود:

یقین بدانید، در زمان الیاس که مدت سه سال و شش ماه آسمان بسته شد و قحطی سختی در تمام زمین بوجود آمد، بیوه زنان بسیاری در اسرائیل بودند. با وجود این الیاس پیش هیچیک از آنان فرستاده نشد، مگر پیش بیوه زنی در شهر صرفه صیدون. همینطور در زمان الیشع نبی، جذامیان بسیاری در اسرائیل بودند ولی هیچکدام از آنان جز نعمان سریانی شفا نیافت» (لوقا 25:4-27).

نکتۀ مود نظر مسیح این بود که الیاس نتوانست میزان آرد و روغن را زیاد کند تا در زمان سه سال قحطی از هر بیوه زنی مطابق ارادۀ خودش حمایت کند (اول پادشاهان 9:17-16 را ببینید). اگرچه در آن زمان بیوه زنان بسیاری در اسراییل در رنج و عذاب بودند اما روح القدس الیاس را تدهین کرد که به زنی بیوه که در اسراییل نبود، کمک کند. الیشع نبی هم به همین ترتیب نمی‌توانست هر جذامی را پاک کند. این مسئله ثابت می‌شود با اینکه جذامیان بسیاری در اسراییل بودند اما تنها نعمان شفا یافت. اگر به انتخاب خود الیشع بود، مطمئناً او ترجیح می داد که به جای نعمان بت پرست هم وطنان اسراییلی را شفا دهد (دوم پادشاهان 1:5-14 را ببینید).

الیاس و الیشع هر دو نبی بودند، مردانی که توسط روح القدس تدهین شده بودند و در عطایای زیادی از روح (زمانی که اراده می کرد) مورد استفاده قرار گرفته بودند. چرا خداوند الیاس را نزد بیوه زنان دیگر نفرستاد؟ من نمی دانم. چرا خداوند از الیشع برای شفای جذامیان دیگر استفاده نکرد؟ من نمی دانم و در حقیقت جز خداوند، هیچ کس نمی داند.

اما این دو داستان معروف عهد عتیق ثابت نمی کند که خواست و ارادۀ خداوند بر رفع نیازهای بیوه های دیگر و شفای جذامیان نبود. مردم اسراییل می توانستند به دوران قحطی پایان دهند اگر خود و پادشاه ظالم آنها از گناهانشان توبه می کردند. قحطی نوعی از داوری خداوند بود. و همۀ جذامیان در اسراییل می توانستند با اطاعت از کلام خدادادی عهدشان، که همانطوری که دیدیم شامل شفای جسمانی نیز هست، و ایمان آوردن به آن شفا یابند.

مسیح به مخاطبینش در ناصره گفت که او هم تحت محدودیت های الیاس و الیشع قرار دارد. بنا به دلایلی روح القدس در ناصره به او «عطای شفا» را نداد. این حقیقت به همراه بی ایمانی مردم ناصره سبب شد که معجزه ای قابل اهمیت در وطن عیسی به وقوع نپیوندد.

نگاهی بر یک «عطای شفا» از طریق عیسی

(A Look at One “Gift of Healing” Through Jesus)

اگر محاسبات شفاهای بسیاری که توسط عیسی انجام شد را در انجیل مطالعه کنیم، متوجه خواهیم شد که تعداد کسانی که توسط ایمان خود شفا یافتند بیشتر از تعداد کسانی است که از طریق «عطا»، شفا یافتند. بیایید با نگاهی بر مثال هایی از هر دو مورد، تفاوت آنها را بررسی کنیم. ابتدا داستان مرد فلج را در استخر بیت حسدا، می خوانیم که نه به وسیله ایمان خود بلکه به وسیلۀ «عطیۀ شفا»، و توسط عیسی شفا یافت:

در اورشلیم نزدیک دروازه ای معروف به دروازۀ گوسفند استخری با پنج رواق وجود دارد که به زبان عبری آنرا بیت حسدا می گویند. در آنجا عدۀ زیادی از بیماران، نابینایان لنگان و مفلوجان دراز کشیده و (منتظر حرکت آب بودند زیرا هر چند وقت یکبار فرشتۀ خداوند به استخر داخل می شد و آب را به حرکت در می آورد و اولین بیماری که بعد از حرکت آب به استخر داخل می گردید از هر مرضی که داشت شفا می یافت.) در میان آنها مردی دیده می شد که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود .وقتی عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دانست که مدت درازی است که بیمار می باشد، از او پرسیدآیا می خواهی خوب و سالم شوی؟» آن مریض پاسخ دادای آقا، وقتی آب به حرکت می آید کسی نیست که به من کمک کند و مرا در استخر بیاندازد. تا من از جایم حرکت میکنم شخص دیگری پیش از من به داخل می رودعیسی به او گفتبلند شو، بسترت را بردار و بروآن مرد فوراً شفا یافت و بستر خود را برداشت و براه افتاد. آن روز، روز سبت بود (یوحنا 2:5-9).

چطور می فهمیم که این مرد نه از طریق ایمان خود که توسط «عطیۀ شفا»، بهبود یافت؟ چندین دلیل وجود دارد.

اول، توجه کنید که مرد در جستجوی عیسی نبود. بلکه عیسی او را در استخر یافت. اگر مرد در پی عیسی بود، می توانستیم بگوییم که از طریق ایمان شفا یافت.

دوم، عیسی به او نگفت که ایمانش او را شفا داده است، چیزی که اغلب به مردم شفا یافته می گفت.

سوم، بعدها که یهودیان از آن مرد پرسیدند چه کسی به او گفته، «برخیز و راه برو»، او پاسخ داد که نمی داند آن مرد چه کسی بوده است. بنابراین مسلماً ایمان او به مسیح سبب شفای او نشد. این مرد نمونه ای بارز از کسی است که توسط «عطیۀ شفا» که به ارادۀ روح القدس آشکار شد، بهبودی یافت.

همچنین توجه داشته باشید که عدۀ زیادی مریض منتظر بودند که وارد آب شوند و درمان شوند، اما مسیح تنها یک نفر را شفا داد و باقی بیماران را رها کرد. چرا؟ باز هم نمی دانم. اما این رویداد، دلیل این نیست که خداوند می خواست آنها بیمار بمانند. هر کرام از آنها و یا حتی همۀ آنها می توانستند از طریق ایمان به مسیح شفا یابند. در واقع، شاید همین مرد به طور خارق العاده ای شفا یافت برای اینکه توجه این بیماران را به سوی عیسی جلب کند، به سوی کسی که می توانست آنها را شفا دهد اگر ایمان می آوردند.

چندین بار «عطایای شفا» تحت مقولۀ «نشانه ها و شگفتی ها» یعنی معجزاتی که برای جلب توجه مردم به سوی مسیح انجام می شوند، قرار گرفتند. به همین دلیل است که مبشران عهد جدید مانند فیلیپ به وسیلۀ «عطایای شفا» به صورت های مختلف مجهز شده بودند. معجزاتی که آنها انجام می دادند توجه مردم را به سوی پیام انجیل جلب می کرد (اعمال رسولان 5:8-8 را ببینید).

مسیحیانی که بیمار هستند نباید صبر کنند تا کسی با «عطیۀ شفا» بیاید و آنها را شفا دهد زیرا شاید آن شخص و آن عطیه هرگز نیایند. شفا از طریق ایمان به مسیح همیشه وجود دارد، اگرچه همه از طریق عطیۀ شفا، شفا نمی یابند اما هر کسی می تواند از طریق ایمان خود شفا یابد. عطایای شفا، در اصل انجام می شدند تا توجه مردم به انجیل جلب شود. اما این بدان معنا نیست که مسیحیان هرگز از طریق عطایای شفا، بهبود نخواهند یافت. اگرچه خداوند انتظار دارد که فرزندانش از طریق ایمان شفا یابند.

مثالی از کسی که از طریق ایمان شفا یافت

(One Example of A person Healed By His Faith)

بارتیماؤس مرد نابینایی بود که از طریق ایمان به مسیح شفا یافت. بیایید داستان او را در انجیل مرقس بخوانیم.

و وارد اَريحا شدند. و وقتي‌ كه‌ او با شاگردان‌ خود و جمعي‌ كثير ازاَريحا بيرون‌ مي‌رفت‌، بارتيمائوسِ كور، پسر تيماؤس‌ بر كناره‌ راه‌ نشسته‌، گدايي‌ مي‌كرد چون‌ شنيد كه‌ عيسي‌ ناصري‌ است‌، فرياد كردن‌ گرفت‌ و گفت‌: «اي‌ عيسي‌ ابن‌ داود بر من‌ ترحمّ كن‌و چندان‌ كه‌ بسياري‌ او را نهيب‌ مي‌دادند كه‌ خاموش‌ شود، زيادتر فرياد برمي‌آورد كه‌ «پسر داود بر من‌ترحّم‌ فرماپس‌ عيسي‌ ايستاده‌، فرمود تا او رابخوانند. آنگاه‌ آن‌ كور را خوانده‌، بدو گفتند: «خاطر جمع‌ دار. برخيز كه‌ تو را مي‌خوانددر ساعت‌ رداي‌ خود را دور انداخته‌، بر پا جست‌ و نزد عيسي‌ آمد. عيسي‌ به‌ وي‌ التفات‌ نموده‌، گفت‌: «چه‌ مي‌خواهي‌ از بهر تو نمايم‌؟» كور بدو گفت‌: «يا سيّدي‌ آنكه‌ بينايي‌ يابم‌عيسي‌ بدو گفت‌: «برو كه‌ ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است‌در ساعت‌ بينا گشته‌، از عقب‌ عيسي‌ در راه‌ روانه‌ شد (مرقس 46:10-52).

ابتدا توجه داشته باشید که عیسی در پی بارتيمائوس نبود. (دقیقاً بر خلاف آنچه بر مرد کنار استخر بیت حسدا گذشت). در واقع، عیسی داشت از او می گذشت و اگر او فریاد بر نیاورده بود، عیسی به راه خود ادامه می داد و بارتيمائوس شفا نمی یافت.

حالا دربارۀ این داستان فکر کنید. اگر بارتيمائوس آنجا نشسته و با خود می اندیشید که، «اگر عیسی بخواهد من را شفا دهد، نزد من می آید و من را شفا می دهد،» چه اتفاقی می افتاد؟ بارتيمائوس هرگز شفا نمی یافت، با وجود اینکه این داستان به روشنی از خواست مسیح برای شفای آن مرد می گوید. اولین نشانۀ بارتيمائوس این است که او عیسی را صدا زد.

دوم، توجه کنید که بارتيمائوس توسط کسانی که سعی می کردند او را ساکت کنند، دلسرد نشد. زمانی که مردم سعی می کردند او را خاموش کنند، او بیشتر فریاد می زد (مرقس 48:10). این کار او ایمانش را نشان می دهد.

سوم، توجه کنید که عیسی با اولین فریادهای بارتيمائوس واکنش نشان نداد. البته احتمال دارد که فریادهای او را نشنیده باشد، اما اگر هم شنیده باشد پاسخی نداد. در واقع عیسی خواست ایمان مرد را بسنجد.

اگر بارتيمائوس تنها یک بار فریاد زده بود، شفا نمی یافت. ما هم باید ایمان خود را حفظ کنیم زیرا برخی مواقع به نظر می رسد که دعاهایمان، جوابی نخواهند داشت و در همین زمانهاست که ایمان ما مورد آزمایش قرار می گیرد، پس باید ادامه دهیم و اجازه ندهیم که حوادث مغایر با خواست ما، ما را دلسرد کنند.

شواهد بیشتری از ایمان بارتيمائوس

(Further Indications of Bartimaeus’ Faith)

زمانی که عیسی نهایتاً از او خواست که نزدش برود، بنا بر انجیل، بارتيمائوس «رداي‌ خود را دور انداختبه نظر من در زمان عیسی افراد نابینا نوع خاصی از ردا را می پوشیدند که نشان می داد نابینا هستند. اگر گمان من درست باشد، بارتيمائوس ردای خود را به این دلیل دور انداخت که ایمان داشت مسیح او را شفا خواهد داد و دیگر نیازی نیست که به عنوان فردی نابینا قابل تشخیص در میان مردم باشد. اگر اینطور بوده، ایمان باز هم مشهود است.

به علاوه، زمانی که بارتيمائوس ردای خود را دور انداخت، بر طبق انجیل، «بر پا جست‌» و همین نشان می دهد که او هیجان زده بود از اینکه به زودی اتفاق خوبی برایش خواهد افتاد. آنهایی که ایمان شفا را دارند، زمانی که دعا می کنند و از خداوند شفا می خواهند، بسیار هیجان زده هستند زیرا منتظرند که شفای خود را دریافت کنند.

توجه داشته باشید که مسیح یک بار دیگر زمانی که در برابر بارتيمائوس ایستاد، ایمان او را آزمایش کرد. از او پرسید که چه می خواهد و از پاسخ بارتيمائوس روشن است که او ایمان داشت که عیسی می تواند نابینایی او را شفا دهد و این کار را خواهد کرد.

در نهایت، عیسی به او گفت که ایمان او، او را بهبودی داد. اگر بارتيمائوس می توانست از طریق ایمان شفا یابد، پس هر کس دیگری نیز می تواند زیرا خداوند «طرفدار افراد خاصی نیست

برای مطالعۀ بیشتر (For Further Study)

در ادامه بیست و یک مورد از شفاهایی که توسط عیسی انجام شده و در چهار انچیل ثبت است می بینید. البته عیسی بیش از بیست و یک نفر را شفا داد، اما دربارۀ این موارد ما جزییاتی دربارۀ فرد مریض و اینکه چطور شفا یافت را می دانیم.

من این فهرست را به دو دسته تقسیم کرده‌ام آنهایی که از طریق ایمان شفا یافتند و آنهایی که توسط عطیۀ شفا، شفا یافتند. من متوجه شدم که در تعداد زیادی از مواردی که مردم از طریق ایمان خود شفا یافتند، مسیح به آنها گفت که حرفی در این مورد به دیگران نزنند. همین مسئله نشان می دهد که آنها از طریق «عطایای شفا» بهبود نیافتند زیرا آنها برای تبلیغ عیسی و یا انجیل شفا نیافته بودند.

مواردی که در آنها ایمان وسیلۀ شفا بوده است:

(:Cases Where Faith or Believing is Mentioned as the Cause of Healing)

  1. غلام (یا پسر) سروان رومی: متی 5:8-13، لوقا 2:7-10 «بر طبق ایمان شما برایتان انجام بشود
  2. مرد مفلوجی که از طریق سقف به درون اطاق عیسی پایین آورده شد: متی 2:9-8؛ مرقس 3:2-11؛ لوقا 18:5-26 «عیسی با دیدن ایمان آنها گفت به خانه بروید
  3. دختر یایروس: متی 18:9-26؛ مرقس 22:5-43؛ لوقا 41:8-56 «مترس‌ ايمان‌ آور و بس‌…. پس‌ ايشان‌ را به‌ تأكيد بسيار فرمود: كسي‌ از اين‌ امر مطلّع‌ نشود
  4. زنی که بیماری خونی داشت: متی 20:9-22؛ مرقس 25:5-34؛ لوقا 43:8-48 «ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است‌
  5. دو مرد نابینا: متی 27:9-31 «بر طبق ایمان شما برایتان انجام بشود…. چشمان آنها باز شد. عیسی با اصرار از آنها خواست که در بارۀ این موضوع چیزی به کسی نگویند
  6. بارتیمائوس نابینا: مرقس46:10-52؛ لوقا 35:18-43 «برو كه‌ ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است
  7. ده جزامی: لوقا 12:17-19 «برو كه‌ ايمانت‌ تو را شفا داده‌ است
  8. پسر مامور دولت: یوحنا 46:4-53 «آن مرد به سخنان عیسی ایمان آورد»

در چهار مورد بعدی، حرفی از ایمان فرد بیمار نیست، اما از حرفها و کارهای او مشخص است. مثلاً، دو مرد نابینا در شمارۀ 10، زمانی که عیسی در حال عبور است مانند بارتیمائوس او را صدا می زنند. تمام اشخاص در چهار مثال زیر در پی مسیح بودند، و همین نشانه ای بارز از ایمان آنها است. در سه مورد از این مثال ها، عیسی به فرد شفا یافته گفت که به کسی نگوید که چه اتفاقی افتاده است که گواهی است بر اینکه در این موارد از «عطایای شفا» استفاده نشده است.

9. جذامی که خواست خداوند را نمی دانست: متی 2:8-4، مرقس 40:1-45، لوقا 12:5-14 «مواظب باش چیزی به کسی نگوئی

10. دو مرد نابینا (که احتمالاً یکی از آنها بارتیمائوس بود): متی 30:20-34 «فریاد زده گفتند: خداوندا، برما رحم کن

11. مرد کر و لال: مرقس 32:7-36 «پس‌ ايشان‌ را قدغن‌ فرمود كه‌ هيچ‌كس‌ را خبر ندهند

12.مرد نابینا: مرقس 22:8-26 «داخل‌ ده‌ مشو

دو مورد آخر که از طریق ایمان شفا یافتند در واقع شفا نیافنتند بلکه از دست ارواح پلید خلاص شدند. اما از نظر مسیح آزاد شدن آنها به دلیل ایمانشان بود.

13. پسر مجنون: متی 14:17-18؛ مرقس 17:9-27؛ لوقا 8:9-42 «عيسي‌ وي‌ را گفت‌: اگر مي‌تواني‌ ايمان‌ آري‌، مؤمن‌ را همه‌ چيز ممكن‌ است. در ساعت‌ پدر طفل‌ فرياد برآورده‌، گريه‌كنان‌ گفت‌: ايمان‌ مي‌آورم‌ اي‌ خداوند، بي‌ايماني‌ مرا امداد فرما

14. دختر زنی در فينيقيّه‌ سوریه: متی 22:15-28؛ مرقس 25:7-30 «ای زن ، ایمان تو عظیم است. آرزوی تو برآورده شود

کسانی که توسط «عطایای شفا» بهبود یافتند:

(“Cases of People Healed Through “Gifts of Healing)

هفت مورد آخر ظاهراً از طریق عطایای شفا بهبود یافتند. اما در سه مورد اول، اطاعت از فرمان خاصی از جانب عیسی پیش از شفا لازم بود. در هیچ کدام از این موارد، عیسی به شخص مریض نگفت که دربارۀ شفای خود به کسی چیزی نگوید. و در هیچ کدام از این موارد شخص مریض عیسی را نمی جویید.

15. مردی که دستش خشک شده بود: متی 9:12-13؛ مرقس 1:3-5؛ لوقا 6:6-10 «بلند شو و جلو بیا…. دستت را دراز کن

16. مردی کنار استخر بیت حسدا: یوحنا 2:5-9 «بلند شو، بسترت را بردار و برو

17. مردی که به طور مادرزاد نابینا بود: یوحنا 1:9-38 «برو و در حوض سیلوحا چشمهای خود را بشوی

18. مادر زن پطرس: متی 14:8-15؛ مرقس 30:1-31؛ لوقا 38:4-39

19. زنی که به مدت 18 سال خمیده بود: لوقا 11:13-16

20. مردی که از استسقاء شفا یافت: لوقا 2:14-4

21. غلام کاهن اعظم: لوقا 50:22-51

توجه کنید که در همۀ 21 مثال بالا، هیچ بالغی با ایمان انسان بالغ دیگری شفا نیافت. بلکه در هر موردی که کسی با ایمان شخص دیگری شفا یافت، در واقع فرد شفا یافته کودکی بود که با ایمان والدین خود شفا یافت (مثالهای 13،8،3،1 و 14 را ببینید).

تنها موارد استثنا، شماره های1 و 2 هستند، غلام سروان رومی و مرد مفلوجی که از طریق سقف به درون اطاق عیسی پایین آورده شد. در مورد غلام سروان رومی، کلمه ای که به غلام ترجمه شده، کلمۀ یونانی پِیس است که به معنای پسرنیز هست چنانچه در متی 18:17به این صورت ترجمه شده: «و آن پسر در همان لحظه شفا یافت» (همراه با تاکید).

اگر بیمار واقعاً غلام او بود نه پسرش، احتمالاً پسری بسیار جوان بوده است. بنابراین، سروان رومی به عنوان سرپرست قانونی مسئولیت او را بر عهده داشته است و می توانسته ایمان خود را در مورد او مانند پدری برای فرزندش به کار برد.

در مورد مرد مفلوجی که از طریق سقف به درون اطاق عیسی گذاشته شد، نکته اینجاست که او نیز خود ایمان داشته است و اگر نه هیچ گاه به دوستانش اجازه نمی داد که او را درون اطاق بگذارند. بنابراین او تنها با ایمان دوستان خود شفا نیافته بود.

همۀ اینها نشان می دهد که بسیار بعید است که فرد بالغی که خود ایمان ندارد تنها با ایمان اطرافیان خود شفا یابد. هر فرد بالغی می تواند برای شفای فرد دیگری دعا کند، اما بی ایمانی فرد بیمار دعاهای او را بی اثر می کند.

فرزندان خودمان، تا سنی خاص، می توانند با ایمان ما شفا یابند. اما به هرحال آنها روزی به سنی می رسند که خداوند از آنها انتظار دارد که شفا را بر اساس ایمان خود، دریافت کنند.

من به شما توصیه می کنم که تمام مثال های بالا را در انجیل خود به دقت مطالعه کنید تا ایمانی محکم نسبت به قدرت شفا بخش خداوندمان بیابید.

مسح شفا (The Healing Anointing)

نهایتاً، بسیار مهم است که بدانیم عیسی با قدرت قابل لمس شفا در طول خدمت دنیوی اش تدهین شد. یعنی او خود نیز وجود این مسح شفا را در وجودش حس می کرد و در برخی مواقع حتی شخص مریض هم احساس می کرد که آن مسح وارد بدن او می شد. برای مثال، لوقا 19:6 می گوید، «و هر کسی در میان جمعیت سعی میکرد دست خود را به عیسی بزند چون قدرتی که از او صادر میشد، همه را شفا میداد

ظاهراً، این مسح شفا، حتی لباس های مسیح را آغشته می کرده و اگر بیماری با ایمان ردای او را لمس می کرد، مسح شفا وارد بدنش می شد. در مرقس 56:6 می خوانیم:

و هر جايي‌ كه‌ به‌ دهات‌ يا شهرها يا اراضي‌ مي‌رفت‌، مريضان‌ را بر راهها مي‌گذاردند و از او خواهش‌ مي‌نمودند كه‌ محض‌ دامن‌ رداي‌ او را لمس‌ كنند و هر كه‌ آن‌ را لمس‌ مي‌كرد شفا مي‌يافت‌.

زنی که بیماری خونریزی داشت (مرقس 25:5-34 را ببینید). تنها لبۀ لباس عیسی را لمس کرد و با ایمان انتظار داشت که شفا یابد و شفا یافت.

نه تنها عیسی توسط مسح شفای قابل لمس تدهین شد، بلکه پولس رسول هم در طول خدمت خود به همین شکل تدهین شد:

خدا به دست پولس معجزات بزرگ نشان میداد بطوریکه مردم دستمال ها و پیش بندهائی را که با بدن پولس تماس یافته بود می بردند و بر بدن مریضان میگذاشتند و آنان از امراض خود خلاص می شدند و ارواح ناپاک از آنان خارج میگشت (اعمال رسولان 11:19-12).

مسح شفای قابل لمس به هر لباسی که با بدن پولس تماس یافته بود، آغشته می شد و ظاهراً آن لباس انتقال

دهندۀ این قدرت بود!

خداوند از زمان عیسی و پولس تغییر نکرده است، پس نباید تعجب کنیم اگر برخی از خادمان خداوند امروز با چنین مسح شفایی، تدهین می شوند، چنانچه عیسی و پولس هم شدند. اما این عطایا به تازه ایمانان داده نمی شود بلکه تنها به کسانی که ایمان خود را ثابت کرده اند و در طول زمان انگیزهۀ خود را متواضعانه نشان داده اند.

1 همۀ اینها می تواند شفای جسمانی باشد. بیماری مسلماً می تواند نوعی اسارت باشد چنانچه کتاب مقدس می گوید، «چه سان خدا او را به روح القدس و قدرت مسح کرداو که از هر جا می گدشت، نیکی می کرد و جملۀ کسانی راکه گرفتار ابلیس بودند شفا می بخشید؛ چه خدا با او بود» (اعمال رسولان 38:10).

174

فصل چهاردهم (Chapter Fourteen

اصول بنیادی ایمان (Fundamental of Faith)

و بدون ایمان محال است که انسان خدا را خوشنود سازد ، زیرا هر کس به سوی خدا می آید باید ایمان داشته باشد که او هست و به جویندگان خود پاداش می دهد (عبرانیان 6:11).

ایمان ما به عنوان انسانهایی معتقد بر این اساس است که خداوند وجود دارد و رفتار او با کسانی که او را می جویند نسبت به کسانی که در پی او نیستند متفاوت است. بلافاصله بعد از اینکه به این دو اصل به درستی ایمان بیاوریم، خشنود کردن خداوند را آغاز می کنیم چرا که به تبع در پی او بودن را شروع می کنیم. در پی خداوند بودن یعنی 1) درک اراده و خواست او، 2) اطاعت از او، و 3) ایمان به وعده های او. هر سۀ این موارد باید اجزای زندگی روزمرۀ ما باشند.

این فصل به ایمان ما می پردازد. متاسفانه بسیاری، به ویژه با تاکید بر حوزۀ موفقیت های مادی، به ایمان در محدوده های غیر انجیلی پرداخته اند. به همین دلیلی برخی برای نزدیک شدن به این موضوع نگران و بیمناک هستند. اما اینکه برخی انسانها در رودخانه ها غرق شده اند نمی تواند دلیلی باشد بر اینکه ما آب ننوشیم. ما می توانیم متعادل و مطابق کتاب مقدس بمانیم. انجیل پر از تعالیم دربارۀ این موضوع است و خداوند می خواهد که ما ایمان خود را به وعده های بسیار او به کار ببریم.

مسیح نمونۀ بارز انسان مومن به خداوند است و انتظار دارد که پیروانش هم اینگونه باشند. به همین ترتیب، خادم شاگرد ساز تلاش می کند که نمونه ای از ایمان به خدا باشد و به پیروانش تعلیم می دهد که به وعده های خداوند ایمان داشته باشند. این مسئله بسیار مهم است. بدون ایمان نه تنها خشنود کردن خداوند امکان ندارد بلکه دریافت پاسخ دعاهایمان هم غیر ممکن است (متی 22:21؛ یعقوب 5:1-8 را ببینید). کتاب مقدس به روشنی به ما یاد می دهد که کسانی که شک می کنند از برکاتی که مومنان دریافت می کنند محروم هستند. مسیح گفت، « مؤمن‌ را همه‌ چيز ممكن‌ است‌» (مرقس 23:9).

تعریف ایمان (Faith Defined)

تعریف ایمان بر اساس انجیل در عبرانیان1:11 یافت می شود:

ایمان اطمینانی است به چیزهائی که به آن امیدواریم و اعتقادی است به چیزهائی که نمی بینیم.

ما از این تعریف چندین ویژگی ایمان را متوجه می شویم. اول، کسی که ایمان دارد، اطمینان و یا پشتگرمی دارد. اطمینان و پشتگرمی متفاوت است از امید، زیرا ایمان « اطمینانی است به چیزهائی که به آن امیدواریم امید همیشه جایی برای شک دارد. امید همیشه دم از «امکان» می زند. برای مثال می گوییم، «امیدوارم امروز باران ببارد تا باغ من آبیاری شودمن آرزو دارم باران ببارد اما مطمئن نیستم که این اتفاق بیفتد. از سوی دیگر ایمان همیشه اطمینان را در بر دارد، «اطمینانی به چیزهائی که به آن امیدواریم

آنچه مردم ایمان یا باور می نامند متفاوت از معنایی است که از انجیل برمی آید. مثلاً آنها ممکن است به آسمان سیاه نگاه کنند و بگویند، «فکر کنم می خواهد باران بیایداما مطمئن نیستند که باران خواهد آمد یا خیر. آنها تنها فکر می کنند که احتمال زیادی وجود دارد که باران ببارد. ایمانی که در انجیل از آن یاد می شود، این نیست. ایمان بر اساس انجیل دارای عنصر شک و تردید نیست و جایی برای حصول چیزی غیر از آنچه خدا وعده داده نمی گذارد.

ایمان اعتقادی است به چیزهائی که نمی‌بینیم

(Faith is the Conviction of Things Not Seen)

تعریفی که در عبرانیان 1:11 است می گوید که ایمان «اعتقادی است به چیزهائی که نمی بینیمبنابراین اگر چیزی را با حواس پنج گانه مان حس می کنیم، ایمان لازم نیست.

به فرض کسی همین الان به شما بگوید، «بنا به دلایلی که نمی توانم بگویم، ایمان دارم که کتابی در دستان شما هست. مسلماً شما فکر می کنید که این شخص مشکلی دارد. به او خواهید گفت، «لزومی ندارد که ایمان داشته باشی من کتابی در دستانم دارم، زیرا می توانی این را ببینی

ایمان در محدودۀ نادیدنی هاست. همانطوری که این کلمات را می نویسم، ایمان دارم که فرشته ای نزدیک من است. در واقع مطمئن هستم که فرشته ای حضور دارد. چطور اینقدر اطمینان دارم؟ آیا فرشته را دیده ام؟ خیر. آیا احساس کرده ام یا شنیده ام که فرشته ای حول من پرواز می کند؟ خیر. اگر فرشته را دیده، شنیده و یا حس کرده بودم، ایمان نداشتم که حضور دارد بلکه می دانستم که حضور دارد.

پس چه چیزی این ایمان را از حضور فرشته به من داده است؟ اطمینان من از وعده های خداوند ریشه می گیرد. در مزامور 7:34، خداوند وعده داد که، «فرشته‌ خداوند دور آناني‌ كه‌ از خداوند مي‌ترسند و او را گرامي‌ مي‌دارند حلقه‌ مي‌زند و ايشان‌ را از خطر مي‌رهاندمن به جز کلام خداوند گواه دیگری برای ایمانم ندارم. و همین ایمان راستین بر اساس انجیل است – «اعتقادی به چیزهائی که نمی بینیممردم جهان اغلب اصطلاح «آنچه را می بینی باور کن» را استفاده می کنند. اما ملکوت خداوند عکس این است: «آنچه را ایمان داری درک می کنی و می بینی

زمانی که به یکی از وعده های خداوند ایمان داریم، اغلب با حوادثی روبرو می شویم که ما را به شک می اندازند، یا در برهه‌ای از زمان، هنگامی که شرایطمان تغییری نمی کند، به نظرمان می رسد که خداوند به وعدۀ خود عمل نمی کند. در این موارد تنها باید با شک و تردید مقابله کنیم و در دل ایمان و اعتقادی راسخ داشته باشیم که خداوند همیشه به وعدۀ خود عمل می کند. برای او دروغ گفتن غیر ممکن است (تیطس 2:1).

ایمان چگونه حاصل می شود (How Do We Acquire Faith)

از آنجایی که ایمان تنها بر اساس وعده های خداوند است، تنها یک منبع برای ایمان بر اساس انجیل وجود دارد کلام خداوند. رومیان 17:10 می گوید، «پس ایمان از شنیدن پیام پدید می آید و پیام ما کلام مسیح است» (رومیان 17:10، همراه با تاکید). کلام خداوند نیت او را آشکار می شازد. تنها زمانی که نیت خداوند را می دانیم، می توانیم به او ایمان آوریم.

پس اگر می خواهید ایمان داشته باشید، باید وعده های خداوند را بشنوید (یا بخوانید). ایمان با دعا کردن (برای کسب آن)، روزه گرفتن(برای کسب آن) و یا دست گذاردن کسی بر شما برای ازرانی داشتن آن به شما به وجود نمی آید. ایمان تنها از شنیدن کلام خداوند به وجود می آید و زمانی که این کلام را می شنوید باید تصمیم بگیرید و آن را باور کنید.

غیر از کسب ایمان، محکم تر شدن ایمان هم رخ می دهد. انجیل سطوح متفاوتی از ایمان را نام می‌برد از ایمان کم تا ایمانی که کوه را از جا می کَنَد. ایمان هم مانند عضلات بدن انسان با تغذیه رشد می کند و محکم تر می شود. ما باید با تفکر بر کلام خداوند ایمان خود را تغذیه کنیم. باید آن را با عمل و عکس العمل نسبت به هر چه که بر اساس کلام خداوند است، به کار بیاندازیم. مثلاً در زمانی که مشکلاتی داریم و نگران هستیم. خداوند نمی خواهد که فرزندانش دربارۀ چیزی احساس نگرانی کنند، بلکه او می خواهد همه به او در هر موقعیتی ایمان داشته باشند و اعتماد کنند (متی 25:6-34؛ فلیپیان 6:4-8؛ اول پطرس 7:5 را ببینید). سر باز زدن از نگرانی یکی از راههایی است که ایمان ما را نشان می دهد.

اگر واقعاً به آنچه خداوند گفته است ایمان داریم، طوری رفتار و صحبت می کنیم که درستی آن را نشان دهد. اگر ایمان دارید که مسیح پسر خداست، اگر ایمان دارید که خداوند همۀ احتیاجات شما را تامین می کند و اگر ایمان دارید که خداوند سلامتی شما را می خواهد طوری رفتار و صحبت می کنید که ایمان شما را نشان دهد. انجیل پراست از مثالهایی از انسانهایی که در شرایطی که دنیا به کامشان نیست و مشکلاتی دارند، بر طبق ایمان خود رفتار می کنند و معجزۀ خداوندی را دریافت می کنند. در این فصل و فصل دیگری به بررسی شفای الهی خواهیم پرداخت. (برای مثال های دیگر، دوم پادشاهان 1:4-7؛ مرقس 25:5-34؛ لوقا 1:19-10؛ و اعمال رسولان 7:14-10 را ببینید.)

ایمان ریشه در دل دارد (Faith is of the Heart)

ایمان به معنایی که در انجیل ذکر شده نه در ذهن ما که در قلبمان عمل می کند. پولس نوشت، «زیرا انسان با قلب ایمان می آورد» (رومیان10:10). مسیح گفت،

هر كه‌ بدين‌ كوه‌ گويد منتقل‌ شده‌، به‌ دريا افكنده‌ شو و در دل‌ خود شك نداشته‌ باشد بلكه‌ يقين‌ دارد كه‌ آنچه‌ گويد مي‌شود، هرآينه‌ هر آنچه‌ گويد بدو عطا شود (مرقس 23:11، همراه با تاکید).

این امکان وجود دارد که در ذهن خود شک داشته باشید اما همچنان در قلبتان ایمان داشته باشید و و عده های خداوندی را دریافت کنید. در واقع، در اکثر مواقع زمانی ما تلاش می کنیم که به وعده های خداوند ایمان داشته باشیم، ذهن ما که تحت تاثیر حواس فیزیکی و دروغهای شیطان قرار دارد، با شک و تردید به سوی ما هجوم می آورد. در چنین مواردی باید جای افکار شک آمیز را به وعده های خداوند بدهیم و بدون تردید در جادۀ ایمان گام برداریم.

اشتباهات رایج دربارۀ ایمان (Common Faith Mistakes)

برخی مواقع که تلاش می کنیم ایمان خود به خدا را به کار بریم، آنچه می خواهیم به دست نمی آوریم زیرا بر اساس کلام خداوند عمل نمی کنیم. یکی از رایج ترین اشتباهات زمانی رخ می دهد که می خواهیم به چیزی ایمان بیاوریم که خداوند به ما وعده اش را نداده است.

مثلاً، بر اساس کتاب مقدس زوج ها در مورد بچه دار شدن باید به خداوند اعتماد کنند زیرا کلام او وعده ای دارد که آنها می توانند به آن تکیه کنند. من زوجی را می شناسم که دکترها به آنها گفتند که هرگز بچه دار نخواهند شد. اما آنها بر اساس دو وعده ای که در ادامه می بینیم، ایمان به خداوند را برگزیدند و امروز صاحب بچه های سالمی هستند:

خداي‌ خود را عبادت‌ نماييد تا نان‌ و آب‌ تو را بركت‌ دهد و بيماري‌ را از ميان‌ تو دور خواهم‌ كرد، و در زمينت‌ سقط‌ كننده‌ و نازا نخواهد بود و شمار روزهايت‌ را تمام‌ خواهم‌ كرد (خروج 25:23-26).

از همۀ قومها مبارك‌تر خواهي‌ شد، و در ميان‌ شما و بهايم‌ شما، نر يا ماده‌، نازاد نخواهد بود (تثنيه 14:7).

این وعده ها باید زوج هایی را که فرزند ندارند تشویق کنند! اما تلاش برای ایمان به تعیین جنسیت فرزند داستانی دیگر است. در انجیل وعدۀ خاصی به ما که با آن می توانیم جنسیت فرزند خود را تعیین کنیم، وجود ندارد. اگر می خواهیم ایمانی موثر داشته باشیم باید در چهارچوب کتاب مقدس بمانیم. ما تنها می توانیم به خداوند برای آنچه به ما وعده داده، اطمینان داشته باشیم.

بیایید وعده‌ای از کلام خداوند را با هم بررسی کنیم و بعد تصمیم بگیریم که بر اساس این وعده، به چه چیزی می توانیم ایمان داشه باشیم:

در همان موقع که فریاد فرمان الهی و صدای رئیس فرشتگان و بانگ شیپور شنیده می شود خود خداوند از آسمان به زیر خواهد آمد و اول کسانی که در ایمان به مسیح مرده اند خواهند برخاست (اول تسالونیکیان 16:4).

بر اساس این بخش از کتاب مقدس، می توانیم ایمان بیاوریم که مسیح باز خواهد گشت.

اما می توانیم با ایمان دعا کنیم که مسیح فردا بیاید؟ خیر، زیرا این آیات و هیچ آیۀ دیگری چنین وعده ای به ما نداده است. در حقیقت مسیح گفت که هیچ کس روز و ساعت بازگشت او را نمی داند.

البته می توانیم امید داشته باشیم که فردا مسیح خواهد آمد، اما هیچ تضمینی نیست که چنین چیزی رخ می دهد. زمانی که با ایمان دعا می کنیم مطمئن هستیم که آنچه می خواهیم رخ خواهد داد زیرا وعدۀ خداوند را در مورد آن داریم.

بر اساس همین آیات، می توانیم مطمئن باشیم که جسم مومنانی که مرده اند در بازگشت مسیح قیام خواهند کرد. اما آیا می تونیم ایمان داشته باشیم که از میان ما کسانی که در زمان بازگشت مسیح زنده هستند، همزمان با آنان که «در ایمان به مسیح مردند» یا قبل از آنها جسمشان قیام خواهد کرد؟ خیر، زیرا این آیات عکس این را می گویند: «اول کسانی که در ایمان به مسیح مرده اند خواهند برخاستدر حقیقت، دقیقاً آیۀ بعدی می گوید، «و سپس آن کسانی که از میان ما زنده می مانند همراه با آنها در ابرها بالا برده خواهند شد» (اول تسالونیکیان 17:4). بنابراین امکان ندارد که در زمان بازگشت مسیح، آنهایی که در ایمان به مسیح مردند، اول قیام نکنند. کلام خداوند تنها چنین وعده‌ای می دهد.

اگر قرار است به خاطر چیزی به خدا ایمان داشته باشیم، باید مطمئن باشیم که خداوند هم آن را برای ما می خوهد. تنها راه فهمیدن اراده و خواست خداوند خواندن انجیل است.

ایمان در قلمرو طبیعی هم، به همین روش عمل می کند. اطمینان از اینکه من فردا بعد از ظهر قرار است سری به خانۀ شما بزنم احمقانه است مگر اینکه قبلاً قول آن را داده باشم.

ایمان بدون اینکه وعده‌ای در کار باشد در واقع اصلاً ایمان نیست حماقت است. بنابراین قبل از اینکه از خداوند چیزی بخواهید، از خودتان سوال کنید، کدام بخش از کتاب مقدس وعدۀ آنچه من می خواهم را داده است؟ اگر وعده‌ای در کار نباشد، هیچ پایه و اساسی برای ایمان شما وجود ندارد.

دومین اشتباه رایج دربارۀ ایمان (A Second Common Mistake)

مسیحیان بسیاری تلاش می کند تا ایمان بیاورند که یکی از وعده های خداوند در زندگیشان به وقوع خواهد پیوست، بدون آنکه به همۀ شروطی که همراه این وعده هستند عمل کنند. مثلاً، شنیده‌ام که مسیحیان از مزمور37 نقل می کنند: «انجیل می گوید که خداوند خواسته های قلبی من را برآوده خواهد کرد. من به این مسئله ایمان دارم

اما کتاب مقدس تنها نمی گوید خداوند خواسته های قلبی من را برآوده خواهد کرد. در زیر آنچه می گوید را

می بینیم:

بسبب‌ بدكاران‌ خود را آزرده‌ خاطر مكن‌ و بر آدمهاي‌ شرور حسد مبر. آنها مانند علف‌ بي‌دوام‌، بزودي‌ پژمرده‌ شده‌، از بين‌ خواهند رفت‌ بر خداوند توكل‌ نما و نيكويي‌ كن‌ تا در زمين‌ خود در كمال‌ امنيت‌ زندگي‌ کني‌. با خدا خوش‌ باش‌ و او آرزوي‌ دلت‌ را به‌ تو خواهد داد. خودت‌ را به‌ خداوند بسپار و بر او تكيه‌ كن‌ و او تو را ياري‌ خواهد داد (مزمور 1:37-5).

چندین شرط باید انجام شود اگر قرار است ایمان بیاوریم که خداوند خواستۀ دلمان را به ما خواهد داد. در حقیقت، در متن بالا من حداقل 8 شرط می بینم. ما برکات وعده داده شده را دریافت نمی کنیم مگر اینکه تمام شروط را به انجام برسانیم. ایمان ما هیچ پایه و اساسی ندارد.

مسیحیان همچنین دوست دارند وعدۀ موجود درفلیپیان 19:4 را نقل کنند: «خداوند با ثروت عظیم خود تمام احتیاجات ما را رفع خواهد کرداما شرایطی برای این وعده وجود دارد؟ قطعاً بله.

اگر در فلیپیان 19:4 متن کلام را در نظر بگیرید، متوجه خواهید شد که وعده، وعده ای برای همۀ مسیحیان نیست. بلکه خطاب به مسیحیانی است که خود اعطا کننده بودند. پولس می داند که خداوند تمام احتیاجات فیلیپیان را برآورده خواهد کرد زیرا آنها برای او هدیه‌ای فرستاده بودند. از آنجایی آنها پیش از هر چیزی برای به دست آوردن ملکوت خداوند تلاش می کردند، چنانچه مسیح فرمان داده بود، خداوند هم احتیاجات آنها را برآورده خواهد کرد، همانطور که مسیح وعده داده بود (متی 33:6 را ببینید). بسیاری از وعده هایی که خداوند در انجیل به ما دربارۀ تامین احتیاجات مادی ما داده است، این شرط را در بر دارد که ما خود نیز اعطا کننده باشیم.

اگر به فرامین خداوند دربارۀ اموالمان عمل نمی کنیم، حق نداریم فکر کنیم که می توانیم به خداوند برای برآورده شدن احتیاجاتمان اطمینان داشته باشیم. بر اساس عهد عتیق، خداوند به مردم گفت که لعن شده اند چرا که ده یک و هدایا را نداده اند (ملاکی 8:3-12 را ببینید).

بسیاری از برکاتی که در انجیل به ما وعده داده شده است به فرمانبرداری ما از خداوند بستگی دارد. بنابراین، قبل از اینکه تلاش کنیم برای چیزی به خدا ایمان و اطمینان داشته باشیم، باید از خود بپرسیم: «آیا من به تمام شروطی که همراه این وعده هستند، عمل می کنم؟»

سومین اشتباه رایج دربارۀ ایمان (A Third Common Mistake)

در عهد جدید، مسیح شرطی را عنوان می کند که هر زمانی که دعا می کنیم و چیزی می خواهیم، به کار ما

می آید:

اين كه مي گويم عين حقيقت است: اگر به خدا ايمان داشته باشيد، مي توانيد به اين كوه بگوييد كه برخيزد و در دريا بيفتد، و فرمان شما را بي چون و چرا اطاعت خواهد كرد. فقط كافي است كه به آنچه مي گوييد واقعاً ايمان داشته باشيد و شك به خود راه ندهيد. خوب گوش كنيد: اگرايمان داشته باشيد، هر چه در دعا بخواهيد خدا به شما خواهد داد. (مرقس 22:11-24).

شرطی که مسیح در این آیات می گوید این است، ایمان داشته باشید که آنچه می خواهید به دست خواهید آورد. بسیاری از مسیحیان به اشتباه زمانی که پاسخ به دعایشان را می بینند، باور می کنند. آنها باید ایمان داشته باشند که دریافت خواهند کرد، نه اینکه دریافت کرده اند.

زمانی که از خداوند چیزی می خواهیم که به ما وعده اش را داده است، با اطمینان از اینکه آن را دریافت می کنیم دعا می کنیم و شکرگزاری از خداوند را در همان زمان آغاز می کنیم. ما می بایست ایمان داشته باشیم که خداوند پاسخ ما را داده است ، قبل از اینکه آن را ببینیم نه پس از آن. باید تقاضایمان را از خداوند با شکرگزاری همراه کنیم، چنانچه پولس نوشت:

از هیچ چیز نگران نباشید ، بلکه همیشه در هر مورد با دعا و مناجات و سپاسگزاری تقاضاهای خود را در پیشگاه خدا ابراز نمائید (فلیپیان 6:4).

همانطور که پیشتر نیز گفتم، اگر ایمان در قلب ما باشد، به طور طبیعی اعمال و کارهای ما مطابق با ایمان ما خواهد بود. مسیح گفت، «زبان از آنچه دل را پر ساخته است سخن می گوید» (متی 34:12).

برخی از مسیحیان اشتباه دیگری مرتکب می شوند و مدام یک چیز را از خداوند می خواهند و همین تکرار یعنی آنها باور ندارند که آنچه می خواهند دریافت کرده اند. اگر زمانی که دعا می کنیم ایمان داشته باشیم که آنچه می خواهیم را دریافت کرده ایم، نیازی نداریم که مدام خواسته مان را تکرار کنیم. همین که تقاضای خود را مدام تکرار می کنیم به این معناست که شک داریم که خداوند اولین بار که از او خواستیم، ندای ما را شنیده باشد.

آیا مسیح تقاضای خود را بیشتر از یکبار مطرح نکرد؟

(?Didn’t Jesus Make the Same Request More Than Once)

مسیح هنگام دعا در باغ جتسیمانی، یک خواسته را سه بار تکرار کرد (متی 39:26-44 را ببینید). اما به یاد داشته باشید که او با ایمان مطابق با ارادۀ آشکار شدۀ خداوند، دعا نمی کرد. در واقع، هر سه بار برای یافتن راهی برای گریز از صلیب دعا کرد، اما می دانست که تقاضای او برخلاف ارادۀ خداوند است. به همین دلیل است که سه بار در دعا خود را تسلیم ارادۀ پدر آسمانی اش کرد.

همین دعای مسیح اغلب به اشتباه به عنوان مدلی برای همۀ دعاها استفاده می شود، چنانچه برخی بر اساس همین آیات به مردم تعلیم می دهند که دعا باید با این کلمات پایان یابد: «اگر ارادۀ تو بر این است» یا «نه به ارادۀ من بلکه به ارادۀ تو

بازهم باید به یاد داشته باشیم که مسیح در دعاهای خود تقاضایی را مطرح کرد که خود می دانست خواست خداوند نیست. انجام چنین کاری توسط ما نه تنها اشتباه است بلکه نشان دهندۀ کامل نبودن ایمان ماست. اینکه ما مثلاً دعا کنیم، «خداوندا من به گناه خود نزد تو اعتراف می کنم و از تو می خواهم که مرا عفو کنی، اگر ارادۀ تو بر این است،» نشان می دهد که شاید خداوند نمی خواهد ما را ببخشاید. اما می دانیم که در انجیل به ما وعده داده شده است، که اگر به گناهان خود اعتراف کنیم خداوند ما را می بخشد (اول یوحنا 9:1 را ببینید). بنابراین چنین دعایی نشان دهندۀ عدم ایمان انسان به ارادۀ خداوند است.

مسیح همۀ دعاهای خود را با کلمات «نه به اراده من بلکه به اراده تو،» پایان نداد. تنها یک مورد وجود دارد که او دعایش را اینطور پایان داده باشد و آن هم زمانی است که او به ارادۀ پدر آسمانی خود سرسپرد با وجود اینکه می دانست چه رنجی را متحمل خواهد شد.

از سویی دیگر، در صورتی که ما ارادۀ خداوند را در موقعیتی خاص نمی دانیم به این دلیل که او آن را برای ما آشکار نکرده است، می توانیم دعای خود را با کلمات «نه به اراده من بلکه به اراده تو،» پایان دهیم. یعقوب نوشت:

ای کسانی که می گوئید: «امروز یا فردا به فلان شهر می رویم و در آنجا تجارت می کنیم و سود فراوان می بریم» ولی نمی دانید فردا چه خواهد شد. حیات شما مثل بخاری است که لحظه‌ای دیده میشود و بعد از بین می رود. در عوض آن شما باید بگوئید «اگر خدا بخواهد ما زنده می مانیم تا چنین و چنان کنیمشما از خودستائی لذت می برید و این صحیح نیست (یعقوب 13:4-16).

بعد از اینکه تقاضایمان را که بر اساس وعدۀ خداوند است مطرح کردیم و تمام شروط را به جا آوردیم، چه باید بکنیم؟ باید پیوسته از خداوند به خاطر پاسخی که ایمان داریم دریافت کرده ایم سپاسگذاری کنیم. از طریق ایمان و صبر است که وارث وعده های خداوند می شویم (عبرانیان 12:6). شیطان مسلماً تلاش خواهد کرد که ما را به انداختن شک و تردید به وجودمان، شکست بدهد اما ما باید بدانیم که ذهن ما میدان جنگ است. زمانی که افکار شک آمیز به ذهنمان هجوم می آورند، تنها باید جای آنها را به افکاری که بر اساس وعده های خداوند هستند بدهیم و با ایمان کلام خداوند را بگوییم. وقتی این کار را بکنیم، شیطان خواهد گریخت (یعقوب 7:4؛ اول پطرس 8:5-9 را ببینید).

مثالی از ایمان در عمل (An Example of Faith in Action)

یکی از مثالهای انجیل دربارۀ ایمان عملی داستان راه رفتن پطرس بر آب است. بیایید داستان را بخوانیم و ببینیم که چه چیزی از آن می آموزیم.

آنگاه عیسی شاگردان را وادار ساخت که سوار قایق شده قبل از او به طرف دیگر دریا بروند تا خودش مردم را مرخص نماید. پس از انجام این کار عیسی به بالای کوهی رفت تا به تنهائی دعا کند. وقتی شب شد او در آنجا تنها بود. در این موقع قایق در وسط دریا به علت باد مخالف گرفتار امواج شده بود. بین ساعت سه و شش صبح عیسی در حالیکه بر روی دریا قدم میزد نزد آنها آمد. وقتی شاگردان، عیسی را دیدند که بر روی آب دریا راه میرود آنقدر ترسیدند که با وحشت فریاد زده گفتند: «این یک شبح است عیسی فورأ به ایشان گفت : «دل قوی دارید ، من هستم ، نترسید» پطرس گفت: « ای خداوند اگر تو هستی بمن دستور بده تا من هم بر روی آب نزد تو بیایم عیسی فرمود: «بیا». پطرس از قایق پائین آمد و بر روی آب به طرف عیسی رفت. اما وقتی شدت طوفان را دید ، به وحشت افتاد و در حالیکه در آب غرق میشد فریاد زد: «خداوندا، نجاتم بده» عیسی فورأ رسید و دست او را گرفته گفت: «ای کم ایمان ، چرا شک کردی ؟» آنها سوار قایق شدند و باد قطع شد و کسانی که در قایق بودند به پای او افتاده می گفتند: «تو واقعأ پسر خدا هستی» (متی 22:14-23).

این مسئله که پیروان مسیح چندی قبل از این واقعه گرفتار طوفانی دیگر در قایقی در دریاچۀ جلیل شده بودند، هم با اهمیت است (متی 23:8-27 را ببینید). در طول آن حادثه عیسی با آنها بود و بعد از اینکه طوفان را با نهیب آرام کرد، شروع به سرزنش یاران خود به دلیل محکم نبودن ایمانشان کرد. قبل از عزیمت برای این سفر به آنها گفته بود که می خواهد یارانش به آن سوی دریاچه بروند (مرقس 35:4 را ببینید). اما، زمانی که طوفان شد، آنها بیشتر تحت تاثیر حوادث قرار گرفتند و باور کردند که خواهند مرد. عیسی از آنها توقع داشت که حداقل نترسند.

اما این بار مسیح آنها را به تنهایی روانۀ دریای جلیل کرد. مطمئناً روح القدس از او خواسته بود که چنین کند و حتماً خداوند می دانست که باد مخالفی در آن شب خواهد وزید. خداوند می خواست که موقعیتی برای آنها به وجود بیاورد. به خاطر آن باد های مخالف، سفری چند ساعته، تمام شب را به طول انجامید. ما باید حواریون را به دلیل پایداریشان بشناسیم اما آیا واقعاً آنها ایمان داشتند که بادها آرام خواهند شد (با وجود اینکه چند روز پیش از آن این را تجربه کرده بودند)؟جالب است که در انجیل مرقس ثبت شده است که زمانی که مسیح روی آب نزد آنها رفت، «عیسی خواست‌ از ايشان‌ بگذرد» (مرقس 48:6). او زمانی که او به طور معجزه آسا روی آب راه می رفت، می خواست آنها را ترک کند به تنهایی با مشکلشان روبه رو شوند! این جریان نشان می دهد که آنها توکل بر خداوند نداشتند. به این فکر کنید که معجزه گر تا به حال چند بار از کنار ما رد شده است زمانی که در قایق زندگی علیه طوفان مشکلات پارو می زنیم.

اصول ایمان (Principles of Faith)

مسیح در پاسخ به اعتراضات پطرس یک کلمه پاسخ داد: «بیااگر پطروس تلاش کرده بود که قبل از این کلمه بر روی آب راه برود، فوراً غرق می شد، چرا که وعده‌ای وجود نداشت که تقاضای او بر اساس آن باشد. او نه با ایمان که با جسارت گام برداشت. به همین ترتیب اگر هریک از حواریون مسیح بعد از اینکه او این کلمه را گفت، تلاش می کردند قدم به آب گذارند حتماً غرق می شدند زیرا مسیح این کلمه را به پطرس گفته بود و به او وعده داده بود. ما نیز قبل از اینکه به وعدۀ خداوند اطمینان پیدا کنیم باید تشخیص دهیم که این وعده خطاب به ما بوده است یا خیر و آیا ما تمام شروط را به جا می آوریم.

پطرس در لحظه‌ای که اطمینان یافت، قدم بر آب گذاشت، اگرچه شکی نیست که او هم اندکی قبل از ترس شبهی وحشت زده شده بود و زمانی که گام اول را برداشت اندکی شک داشت. اما برای دریافت معجزه باید بر اساس ایمان خود عمل می کرد. اگر او به دکل قایق چسبیده و انگشت خود را به آب می زد تا ببینید که آب وزن او را تحمل می کند یا نه، هرگز معجزه را تجربه نمی کرد. به همین صورت ما هم قبل از دریافت معجزه باید در برهه‌ای از زمان نسبت به وعدۀ خداوند متعهد باشیم و بر اساس ایمانمان عمل کنیم. همیشه زمانی برای آزمودن ایمان ما وجود دارد. گاهی، زمان آزمون کوتاه و گاهی طولانی است. اما زمانی نیز خواهد بود که ما گواه حواس خود را نادیده می گیریم و بر اساس کلام خداوند عمل می کنیم.

پطرس ابتدا خوب پیش رفت. اما زمانی که به غیرممکن بودن کاری که انجام می داد فکر کرد و متوجه طوفان و امواج دریا شد، وحشت زده شد. شاید از ترس برداشتن گامی دیگر، از راه رفتن منصرف شد. و در حال تجربه کردن معجزه، ناگهان خود را در حال غرق شدن یافت. زمانی که شروع می کنیم باید با ایمان ادامه دهیم و بر اساس آن عمل کنیم. به راه خود ادامه دهید.

پطرس داشت غرق می شد زیرا شک کرد. مردم اغلب دوست ندارند خود را به دلیل کمبود ایمان سرزنش کنند و ترجیح می دهند که ایراد را در خداوند ببینند. اما به نظر شما اگر پطرس به راحتی به قایق باز می گشت و به بقیۀ حواریون می گفت، «تنها خواست خداوند بود که من بخشی از راه را برای رفتن نزد عیسی روی آب قدم برداشتم،» عکس العمل عیسی چه بود.

پطرس شکست خورد زیرا ترسید و ایمان خود را از دست داد. اینها حقایقی روشن و ساده هستند. مسیح به او اعتراض نکرد، بلکه فوراً دست خود را دراز کرد تا پطرس، چیزی ثابت برای نگه داشتن، داشته باشد. و فوراً از او پرسید که چرا شک کرده است. پطرس دلیل خوبی برای شک خود نداشت، زیرا کلام پسر خداوند اطمینان بخش تر از هر چیزی است. هیچ کدام از ما هرگز دلیل خوبی برای شک کردن به کلام خداوند، ترسیدن و یا نگران شدن، نداریم.

کتاب مقدس پر است از پیروزی هایی که نتیجۀ ایمان است و شکست هایی که نتیجۀ شک است. کالیب و یوشع به سرزمین موعود به خاطر ایمان خود رسیدند در حالی که بیشتر همراهان آنها در بیابان به خاطر شکی که داشتند هلاک شدند (اعداد 26:14-30 را ببینید). حواریون مسیح احتیاجات خود را فراهم کرده و دو به دو برای موعظۀ بشارت سفر می کردند (لوقا 35:22 را ببینید)، اما یکبار به دلیل کم بودن ایمانشان نتوانستند روح ناپاک را خارج کنند (متی 19:17-20 را ببینید). بسیاری از بیماران معجزۀ شفا را تحت خدمت عیسی دریافت کردند در حالی که در شهر ناصره، همشهریان عیسی به دلیل بی ایمانیشان بیمار ماندند (مرقس 5:6-6 را ببینید).

مانند همۀ آنها، من هم بنابر ایمان و یا شک خود موفقیت و شکست را تجربه کرده‌ام. اما من به خاطر شکستی که داشتم خداوند را مقصر نمی‌دانم. هرگز برای توجیه خودم او را محکوم نمی‌کنم. در پی توضیح پیچیده‌ای از الهیات که ارادۀ خداوند را جعل کند نیز، نیستم. می‌دانم که برای خداوند دروغ گفتن غیرممکن است. پس زمانی که شکست می‌خورم، از بی ایمانی خود توبه می کنم و سعی می‌کنم که دوباره بر روی آب راه بروم. متوجه شده‌ام که مسیح همیشه من را می‌بخشد و مانع غرق شدنم می شود!

نتیجه مشخص است: مومنان سعادتمند می‌شوند و کافران نمی‌شوند! خادم شاگرد ساز از مثالهای مسیح پیروی می‌کند. او خود پر از ایمان است، و به شاگردان خود این پند را می دهد، «به خداوند ایمان داشته باشید!» (مرقس 22:11).

171

فصل دوازدهم (Chapter Twelve

زنان در خدمت (Women in Ministry)

از آنجایی که شایع است زنان بیش از نیمی از کلیسای خداوند عیسی مسیح را تشکیل می دادند، مهم است که نقش آنها را در مسیحیت که از جانب خدا مقدر شده، بدانیم. در بیشتر کلیساها و خدمات، زنها کارکنانی با ارزش هستند چرا که اغلب قسمت اعظم خدمت را انجام می دهند.

اما همه در زمینۀ نقش زنها اتفاق نظر ندارند. زنان اغلب اجازه ندارند بسیاری از حوزه های خدمت را که با سخنرانی و رهبری سر و کار دارند، انجام دهند. برخی از کلیساها شبان مونث دارند؛ اما بسیاری از کلیساها این فرصت را به زنان نمی دهند. برخی به زنان اجازه تدریس می دهند و برخی اجازه نمی دهند. برخی از کلیساها در طول برنامه های کلیسا اصلاً به زنان اجازۀ صحبت نمی دهند.

بسیاری از این ناسازگاری ها مربوط هستند به تفاسیر مختلفی که از سخنان پولس درباره ی زنان در اول قرنتیان 34:14-35 و اول تیموتائوس 11:2 تا 7:3 ثبت شده است. این قسمت های کتاب مقدس موضوع مطالعۀ ما به ویژه در پایان این فصل خواهد بود.

از آغاز (From the Beginning)

در آغاز آنچه کتاب مقدس دربارۀ زنان می گوید را از اولین صفحات بررسی می کنیم. زنان هم مانند مردان به صورت خداوند آفریده شده اند:

پس‌ خدا آدم‌ را بصورت‌ خود آفريد. او را بصورت‌ خدا آفريد. ايشان‌ را نر و ماده‌ آفريد (پیدایش 27:1).

البته می دانیم که خداوند آدم را قبل از حوا آفرید و بر طبق سخنان پولس، این حقیقتی است که به لحاظ روحانی بسیار مهم است (اول تیموتائوس 3:2 را ببینید). بعدها این ترتیب آفرینش را بر اساس آنچه پولس توضیح داده است، بررسی خواهیم کرد اما فعلاً همین کافی است بگوییم اینکه مرد قبل از زن به وجود آمده به هیچ وجه نشانۀ برتریت او نیست. می دانیم که خداوند حیوانات را پیش از بشر آفرید (پیدایش 24:1-28 را ببینید)، و هیچ کس نمی تواند بگوید که حیوانات از انسانها برترند.1

زن آفریده شد که کمکِ شوهرش باشد (پیدایش 18:2 را ببینید). این آیه نه پست تر بودن زنان، بلکه نقش آنها را در ازدواجشان نشان می دهد. روح القدس به عنوان یاری دهنده به ما اعطا می شود اما این مسئله پست تر بودن او را نسبت به ما ثابت نمی کند. روح القدس برتر از ماست! و حتی می توان گفت همین که خداوند زن را آفرید تا شوهرش را یاری دهد نشان می دهد که مرد به کمک نیاز دارد! خداوند بود که گفت تنها بودن برای مردان خوب نیست. (پیدایش 18:2 را ببینید). این حقیقت به دفعات در طول تاریخ زمانی که مردان همسرانی نداشته اند که به کمکشان بیاید ثابت شده است.

در نهایت، از صفحات اول کتاب پیدایش متوجه می شویم که اولین زن از گوشت اولین مرد به وجود آمد. زن از مرد به وجود آمد و این به دو نکته اشاره دارد: مرد بدون زن چیزی کم داشت و اینکه هر دو باهم یک تَن بودند. به علاوه آنچه خداوند جداگانه آفرید قرار بود که از طریق وصلتِ جنسی، راهی نه فقط برای زایش بلکه برای ابراز عشق و لذت بردن، از خوشی که در آن هر دو به هم وابسته هستند، دوباره یکی شود.

همه چیز درباۀ این دروس آفرینش در مقابل این ادعا که جنسیتی برتر از جنسیتی دیگر است یا اینکه یکی حق سلطه بر دیگری را دارد، قرار می گیرد. و چون خداوند نقش متفاوتی را در ازدواج و خدمت برای زنان در نظر گرفته است نمی تواند دلیلی بر برتریت مردان نسبت به آنها در مسیح باشد، که در او «هیچ تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد» (غلاطیان 28:3).

زنان در خدمت، در عهد عتیق

(Women in Ministry in the Old Testament)

با مطالب زیربنایی که تا کنون گفته شد، حال می توانیم به بررسی برخی از زنانی که خداوند برای به انجام رسانیدن اهداف الهی خود در عهد عتیق به کار گرفت، می پردازیم. البته واضح است که خداوند ابتدا مردان را در عهد عتیق، درست مانند دوران عهد جدید، برای خدمت شغلی فراخواند. داستان مردانی چون موسی، هارون، یوشع، یوسف، اسمائیل و داوود صفحات عهد عتیق را پر می کند.

اما بسیاری از زنان برجسته ، گواهی هستند بر اینکه خداوند هر کسی را که خود بخواهد می خواند و به کار می برد، و زنانی که توسط خداوند مجهز شده اند برای هر کاری که خداوند آنها را فراخوانده شایسته هستند.

پیش از بررسی این زنان خاص، باید توجه کرد که هر یک از مردان خدا در عهد عتیق از زنی متولد شدند و توسط او رشد یافتند. بدون وجودِ یوکابت (خروج 20:6 را ببینید) هیچ موسایی نبود. در واقع مردان بزرگ خدا بدون مادرانشان وجود نداشتند. خداوند به زنان مسئولیتی سنگین و خدمت ارزشمند پرورش دادن فرزندان در خداوند، را داده است (دوم تیموتائوس 5:1 را ببینید).

یوکابت نه تنها مادر دو مرد فراخوانده از جانب خداوند بود، بلکه مادرِ زنی فراخوانده نیز بود. خواهر آن دو مرد، رهبر عبادت و نبیه ای که مریم نام داشت. در کتاب میکاه 4:6، خداوند مریم را در حد هارون و موسی برای رهبری اسراییل قرار داد:

زيرا كه‌ تو را از زمين‌ مصر برآوردم‌ و تو را از خانه‌ بندگي‌ فديه‌ دادم‌ و موسي‌ و هارون‌ و مريم‌ را پيش‌ روي‌ تو ارسال‌ نمودم‌ (همراه با تاکید).

البته رهبری مریم در اسرائیل به برجستگی رهبری موسی نبود. اما مریم به عنوان نبیه از طرف خداوند سخن گفت و به نظر من درست است که فرض کنیم پیغام خداوند از جانب مریم تنها خطاب به زنان نبود بلکه مخاطبین او مردان نیز بودند.

یک داور مونث در سراسر اسرائیل (A Female Judge Over Israel)

بانوی دیگری که از جانب خداوند به عنوان رهبر در اسرائیل منصوب شد دبوره بود که در زمان داوران اسرائیل می زیست. او هم نبیه بود و هم مانند جدعون، یفتاح و شمشون در اسرائیل داور بود. می دانیم که «بنی اسرائيل‌ به‌ جهت‌ داوري‌ نزد وي‌ مي‌آمدند» (داوران 5:4). بنابراین او نه فقط برای زنان که برای مردان نیز داوری می کرد. نباید در این مورد اشتباه کنیم: زنی به مردان می گفت که چه بکنند و خداوند او را برای این کار تدهین کرد.

ظاهرا ًدبوره مانند بیشتر زنانی که برای رهبری از جانب خدا فراخوانده شدند، حداقل با یک مرد که در دریافت کلام خداوند از طریق زن مشکل داشت، مواجه شد. نام او باراک بود و چون در دستورالعمل های پیشگویانۀ دبوره مبنی بر اینکه او به جنگ با سیسرا سردار کنعانی برود تردید داشت، دبوره به او گفت که افتخار کشتن سیسرا نسیب زنی خواهد شد. او درست می گفت. زنی به نام یاعیل در کتاب مقدس به عنوان کسی که میخِ چادر را بر سر سیسرا که خواب بود فرو کرد، یاد شده است (داوران 4 را ببینید). داستان اینگونه به پایان می رسد که دبوره و باراک با هم سرودی می خوانند! نغمه هایی که سر می دادند پر بود از ستایش دبوره و یاعیل (داوران 5 را ببینید)، و شاید پس از این جریانات باراک به «خدمتِ زنان» ایمان آورد.

نبیۀ سوم (A Third Prophetess)

سومین زنی که نامش به عنوان نبیه ای بزرگ در عهد عتیق ذکر شده، حلده است. خداوند او را به کار برد تا بصیرتی نبوت گونه و دستورالعمل هایی قابل اتکا به مردی یوشیا پادشاه یهودا بدهد (دوم پادشاهان 22 را ببینید). باز هم نمونه ای از زنانی را می بینیم که خداوند به کار برد تا مردی را هدایت کند. به احتمال زیاد حلده توسط خداوند برای خدمتی که تا حدی با نظم و قاعده همراه بود، به کار برده شد در غیر این صورت یوشیا چنین به آنچه حلده به او گفت ایمان نمی آورد.

اما چرا خداوند مریم، دبوره و حلده را به عنوان نبیه فراخواند؟ آیا او نمی توانست به جای این زنان مردانی را برگزیند؟

مطمئناً خداوند می توانست مردانی را برای آنچه این بانوان انجام دادند برگزیند. اما او این کار را نکرد. و هیچ کس علّت آن را نمی داند. آنچه ما باید از این مسئله بدانیم این است که بهتر است برای خداوند چهارچوبی برای فراخواندن انسانها برای خدمت قائل نشویم. اگرچه خداوند معمولاً مردان را برای کار رهبری در عهد عتیق برگزید اما برخی مواقع زنان را نیز برای این کار انتخاب کرد.

در نهایت باید توجه کرد که هر سه نمونۀ برجستۀ زنان خادم در عهد عتیق، نبیه بودند. برخی ازخدمت ها در عهد عتیق هستند که هیچ زنی برای انجام آنها خوانده نشده است. برای مثال، هیچ زنی برای کاهن بودن خوانده نشد. بنابراین خداوند برخی از کارهای خدمت را به مردان اختصاص داد.

زنان در خدمت، در عهد جدید

(Women in Ministry in the New Testament)

جالب است که در عهد جدید نیز زنی را می یابیم که از جانب خدا به عنوان نبیه خوانده شد. زمانی که عیسی چند روز از عمرش می گذشت، حنّا او را شناخت و مسیح بودن او را اعلام کرد:

و زني‌ نبيه‌ بود، حنّا نام‌، دختر فَنُوئيل‌ از سبط‌ اَشيِر بسيار سالخورده‌، كه‌ از زمان‌ بكارت‌ هفت‌ سال‌ با شوهر بسر برده‌ بود. و قريب‌ به‌ هشتاد و چهـار سال‌ بود كه‌ او بيوه‌ گشته‌ از معبد جدا نمي‌شد، بلكه‌ شبانه‌ روز به‌ روزه‌ و مناجات‌ در عبادت‌ مشغول‌ مي‌بود. او در همان‌ ساعت‌ در آمـده‌، خـدا را شكر نمود و درباره‌ او به‌ همه‌ منتظرين‌ نجاتِ اورشليم‌، تكلّم‌ نمود (لوقا 36:2-38، همراه با تاکید).

توجه کنید که حنّا در مورد مسیح به همۀ آنانی که «منتظر نجات اورشلیم» بودند صحبت کرد. در میان آنها مسلماً مردانی نیز بوده اند. بنابراین می توان گفت که حنّا به مردان دربارۀ مسیح آموزش می داده است.

زنان دیگری هم در عهد جدید هستند که خداوند آنها را در موهبت نبوت به کار برد. مادر عیسی، مریم، از همین زنان است (لوقا 46:1-55 را ببینید). هر زمانی که سخنان نبوت گونۀ مریم در برنامه های کلیسا خوانده می شود، اینطور به نظر می رسد که زنی حضار کلیسا را تعلیم می دهد. (و خداوند با فرستادن پسر خود به این جهان توسط یک زن، محققاً زنیت را محترم شمرد، در حالی که می توانست این کار را به وسیلۀ دیگری انجام دهد.)

این فهرست ادامه می یابد. خداوند از طریق یوئیل نبی از پیش آگاهی داد که زمانی که خداوند روح خود را بر بشر ریخت، هم پسران و هم دختران اسرائیل نبوت خواهند نمود ( یوئیل 28:2 را ببینید). پطرس بر این مسئله که نبوت یوئیل برای ترویج عهد جدید مطمناً قابل کاربرد است، صحه گذارد (اعمال رسولان 17:2 را ببینید).

در اعمال رسولان 8:21-9 به ما گفته می شود که فیلیپسِ مبشر چهار دختر داشت که همه نبیه بودند.

پولس از زنانی نوشت که در گردهمایی های کلیسا نبوت می کردند (اول قرنتیان 5:11 را ببینید). از متن کلام کاملاً مشخص است که مردان هم در آنجا حاضر بودند.

با تمام مثال های کتاب مقدس از زنانی که توسط خداوند به عنوان نبیه و برای نبوت مورد استفاده قرار گرفتند، مطمئناً هیچ دلیلی برای این نداریم که مخالف این ادعا باشیم که خداوند زنان را در چنین خدمات به کار گرفته است! به علاوه، هیچ دلیلی وجود ندارد که این تصور را در ما به وجود بیاورد که زنان نمی توانند از طرف خداوند برای مردان نبوت کنند.

زنان به عنوان شبان؟ (?Women as Pastors)

درمورد شبان بودن زنان چه فکر می کنید؟ روشن به نظر می رسد که شبان، ناظر و یا اسقف از جانب خداوند وظیفۀ مردان تعیین شده است:

این گفته درست است که اگر مردی مایل به سرپرستی در کلیسا باشد در آرزوی کار بسیار خوبی است. سرپرست کلیسا باید مردی بی عیب ، صاحب (شوهر) یک زن باشد (اول تیموتائوس 1:3-2، همراه با تاکید).

ترا برای این در جزیرۀ کریت به جا گذاشتم تا کارهای عقب افتاده را سر و سامان دهی و چنان که شخصاً به تو دستور دادم ، رهبرانی برای کلیساها در هر شهر تعیین کن. رهبران باید اشخاصی بی عیب و بی آلایش و شویِ یک زن باشند (تیطس 5:1-6، همراه با تاکید).

پولس صریحاً نمی گوید که زنان نباید مسئولیت کلیسا را بر عهده داشته باشند، و بنابراین باید برای گرفتن

نتیجه ای کاملاً درست محتاط باشیم. به نظر می رسد که در جهان امروز تعداد زیادی شبان، ناظر و یا اسقف خانم و بسیار مؤثر به ویژه در کشورهای در حال توسعه وجود دارد، اما باز هم آنها در اقلیت قرار دارند. شاید خداوند گهگاه زنان را برای این کار فرا می خواند، در واقع زمانی که می داند با این کار اهداف خردمندانۀ ملکوتش به انجام می رسند و یا زمانی که کمبود رهبریت شایستۀ مذکر حس می شود. همچنین ممکن است که امروز بسیاری از زنان شبان در بدن مسیح در واقع برای خدمت هایی که به بر اساس انجیل برای زنان درست هستند، مانند نبیه بودن، فراخوانده می شوند، اما ساختار کلیساهای کنونی تنها شبان بودن را برای آنها جائز می دانند.

چرا کار شبان یا ناظر یا اسقف تنها برای مردان است؟ دانستن عملکرد این وظیفه یا شغل می تواند ما را یاری دهد که متوجه علت این مسئله شویم. یکی از شروطی بر اساس کتاب مقدس برای شبان یا ناظر یا اسقف این است که،

باید خانواده خود را به خوبی اداره کند و فرزندانش را طوری تربیت نماید که از او با احترام کامل اطاعت کنند، (زیرا اگر مردی نتواند خانوادۀ خود را اداره کند پس چگونه می تواند از کلیسای خدا توجه نماید؟) (اول تیموتائوس 4:3-5).

این شرط در صورتی که متوجه بشویم که در عهد جدید ناظر، کلیسای خانگی کوچکی را نظارت می کرد، معنا می یابد. نقش او شبیه به نقش مردی بود که خانواده اش را اداره می کرد. این نکته ما را کمک می کند که بدانیم چرا کار شبانی باید توسط مردان انجام پذیرد زیرا کلیسای خانگی بسیار شبیه است به ساختار خانواده ای که اگر مطابق با طرح خداوند است، توسط زن اداره نمی شود بلکه توسط شوهر اداره می شود. در این باب بعداً بیشتر بحث خواهیم کرد.

آیا زنان می توانند رسول باشند؟ (?Women as Apostles)

به این نتیجه رسیدیم که زنان می توانند نبیه باشند (اگر خداوند آنها را فرابخواند). در مورد دیگر خدمت ها چطور؟ خواندن درودهای پولس در رومیان 16، جایی که او تعدادی از زنان را که برای ملکوت خداوند خدمت کرده بودند تمجید می کند، برای ما روشن کننده خواهد بود. ازیکی از آنها حتی به عنوان رسول یاد شده است. در سه نقل قول که به صورت متوالی در ذیل می آیند، نام همۀ زنان را خوابیده نوشته ام:

خواهر ما « فیبی » را که خادمه کلیسای «کنخریا » است بشما معرفی میکنم تا او را در اتحاد با خداوند و آنطور که شایسته مقدسین است بپذیرید و در تمام مسائلی که احتیاج بکمک شما دارد به او کمک کنید زیرا او از بسیاری ، منجمله خود من ، حمایت نموده است (رومیان 1:16-2، همراه با تاکید).

چه تاییدی! ما نمی دانیم که کار فیبی دقیقاً چه بوده اما پولس او را «خادمۀ کلیسای کنخریا» و «حمایت کنندۀ افراد بسیاری» از جمله خودش نامید. او هر کاری که برای خداوند می کرد، می بایست آنقدر با اهمیت بوده باشد که گواهِ تایید پولس باشد.

بعد به پریسکلا (پریسکا) می پردازیم که همراه همسرش اکیلا خدمتی چنان برجسته داشت که تمام کلیساهای غیرکلیمی آنها را تقدیر کردند:

به «پرسکلا» و «اکیلا» همکاران من در مسیح عیسی که جان خود را بخاطر من به خطر انداختند سلام برسانید، نه من تنها بلکه تمام کلیساهای غیر یهود نیز از ایشان ممنون هستند. به کلیسائی که در خانۀ آنان تشکیل میشود سلام برسانید . من به دوست عزیز «اپنطس» که اولین شخصی بود که در استان آسیا به مسیح ایمان آورد نیز سلام میرسانم. و همچنین به مریم که در میان شما زحمت زیاد کشیده است سلام برسانید و به «اندرونیکوس» و «یونیاس» (یا یونیا، که مونث است) هموطنان من که با من در زندان بودند سلام برسانید. آنان در میان رسولان اشخاص برجسته ای هستند و قبل از من مسیحی بودند (رومیان 3:16-7، همراه با تاکید).

دربارۀ یونیاس، منطقی به نظر می رسد که کسی که «در میان رسولان برجسته» است، تنها می تواند رسول باشد. اگر ترجمۀ درست یونیا باشد پس او رسولی مونث بوده است. پریسکا و مریم خادمان خداوند بوده اند.

همچنین بدوست عزیزم در خداوند «امپلیاس» و به «اوربانوس» همکار من در خدمت مسیح و به «استاخیس» عزیزو به «اپلیس» مقبول مسیح و بخانوادۀ «ارستبولس» سلام برسانید. به هموطن من «هیرودیون» و ایمانداران خانوادۀ «نیرکسوس» و به «طریفینا» و «طریفوسا» که درکار خداوند فعال هستند و بدوست عزیزم «پرسیس» که در خدمت خداوند زحمت بسیار کشیده است. و به «روفس» آن مسیحی برجسته و همچنین مادرش که نسبت بمن نیز مانند یک مادر بوده است سلام برسانید. سلام مرا به «اسونکرتیس»، «فلیکون»، «هرماس»، «پطروباس» «هرمیس» و برادرانیکه با آنها هستند و «فیلولیکس»، «جولیه»، «نیریاس» و خواهرش و «اولیمپیاس» و همه مقدسینی که با ایشانند برسانید (رومیان 8:16-15، همراه با تاکید).

واضح است که زنان می توانند از کارکنان در خدمت باشند.

آیا زنان می توانند معلم باشند؟ (?Women as Teachers)

آیا زنان می توانند معلم باشند؟ عهد جدید هیچ موردی را ذکر نمی کند. البته انجیل نام هیچ مردی را هم به عنوان معلم ذکر نکرده است. پرسکلا (که نامش در بالا ذکر شد و با نام پریسکا هم شناخته می شود)، همسر اکیلا، تا حد کمی تدریس می کرد. برای مثال زمانی که او و اکیلا شنیدند که آپولوس بشارتی ناقص را در افسس موعظه می کند، «او را پیش خود آوردند و طریقه الهی را با تفصیل بیشتری برایش شرح دادند» (اعمال رسولان 26:18). هیچ کس نمی تواند انکار کند که پرسکلا شوهر خود را در تعلیم آپولوس، که یک مرد بود، یاری کرد. به علاوه پولس دو بار در کتاب مقدس هنگامی که از «کلیسایی که در خانۀ پرسکلا و اکیلا تشکیل می شد» می نویسد، از آنها صحبت می کند (رومیان 3:16-5؛ اول قرنتیان 19:16) و در رومیان 3:16 هر دو آنها را «همکاران من در مسیح عیسی» می نامد. تردید کمی وجود دارد که پرسکلا در خدمت، نقش فعالانه ای به همراه شوهرش داشت.

زمانی که مسیح فرمان داد که زنان، مردان را تعلیم دهند

(When Jesus Commanded Women to Teach Men)

قبل از آنکه به سخنان پولس دربارۀ زنانی که در کلیساها ساکت هستند و ممنوعیتی که او دربارۀ مورد تعلیم قرار گرفتن مردان توسط زنان صادر کرد بپردازیم، بخشی دیگر از کتاب مقدس را بررسی می کنیم که ما را کمک می کند که میان آنها توازن برقرار کنیم.

زمانی که مسیح قیام کرد، فرشته ای حداقل سه زن را مامور تعلیم حواریون مسیح، که مرد بودند، کرد. این زنان می بایست به حواریون مسیح می گفتند که مسیح قیام کرده است و اینکه در جلیل بر آنها ظاهر خواهد شد. اما این تمام جریان نیست. کمی بعد، مسیح خود بر آن زنها ظاهر شد و به ایشان فرمان داد که پیروان او را راهنمایی کنند که به جلیل بروند (متی 1:28-10؛ مرقس 1:16-7 را ببینید).

اولاً من فکر می کنم بسیار با اهمیت است که مسیح ابتدا بر زنان و بعد بر مردان ظاهر شد. ثانیاً اگر در تعلیم دیدن مردان توسط زنان چیزی وجود داشت که اساساً و اخلاقاً نادرست بود، مسیح نباید به زنان می گفت که مردان را درباب قیام او، که مسئله ای مهم بود، تعلیم دهند و حتی خود مسیح نیز می توانست این کار را بکند (در واقع بعدها این کار را کرد). هیچ کس نمی تواند مخالفتی با این حقیقت داشته باشد: خداوندمان عیسی زنان را مامور کرد که حقیقتی بسیار مهم را به مردان آموزش دهند و برخی تعالیم معنوی را را به برخی از این مردان ابلاغ دارند.

عباراتی که مشکل زا هستند (The Problem Passages)

حالا که متوجه شدیم انجیل دربارۀ نقش زنان در خدمت چه می گوید، بهتر قادر به درک «عبارات مشکل زا» در نوشته های پولس خواهیم بود. ابتدا سخنان او را دربارۀ سکوت زنان در کلیساها بررسی می کنیم:

زنان باید در کلیسا ساکت بمانند زیرا اجازۀ سخن گفتن ندارند بلکه مطابق آنچه تورات نیز میگوید زنان باید مطیع باشند. اگر مایلند دربارۀ امری ، چیزی بدانند در منزل از شوهران خود بپرسند زیرا گفتگوی زنان در مجالس کلیسا شرم آور است (اول قرنتیان 34:14-35).

برخی به دلایل پیچیدۀ زیادی می پرسند که آیا این جملات تعالیم واقعی پولس هستند یا تنها نقل قول از آنچه قرنتیان برای او نوشته اند. روشن است که در نیمۀ دوم نامه اش، پولس مشغول پاسخ دادن به سوالاتی بود که قرنتیان در نامه ای از او پرسیده بودند (اول قرنتیان 1:7و 25؛ 1:8؛ 1:12؛ 1:16و 12 را ببینید).

به علاوه دقیقاً در آیۀ بعدی، پولس عکس العمل احتمالی خود را نسبت به عقیدۀ پوچ ساکت بودن زنان در کلیسا می نویسد:

آیا گمان میکنید که پیام خدا از شما شروع شده است؟ و یا پیام او تنها بشما رسیده است ؟ (اول قرنتیان 36:14).

نسخۀ انگلیسی کینگ جیمز2 این آیه را به صورتی ترجمه کرده است که پولس نسبت به رفتار قرنتیان حتی حیران تر نشان داده می شود:

بله؟ کلام خداوند از شما صادر شده است؟ یا تنها به شما رسیده؟ (اول قرنتیان 36:14).

در هر دو مورد پولس به وضوح سوالاتی لفاظانه می پرسد و پاسخ به هر دو سوال خیر است. قرنتیان سرچشمۀ کلام خداوند نبودند، کلام خداوند هم تنها برای آنها صادر نشده بود. سوالات پولس تنها برای سرزنش کردن رفتار پر غرور آنهاست. اگر این سوالات واکنش او به دو آیه ای که قبل از آنها آمده است باشد، می توانیم اینطور در نظر بگیریم که سولات چنین معانی را در بر داشته اند: «شما فکر می کنید که هستید؟ از چه زمانی برای این مسئله که خداوند از چه کسی برای ارسال کلام خود استفاده می کند، حکم صادر می کنید؟ خداوند زنان را هم به کار می گیرد اگر اراده کند و شما نادانان آنها را وادار به سکوت می کنید

این تفسیر منطقی به نظر می رسد اگر به این نکته توجه داشته باشیم که پولس قبلاً در نامۀ خود مطالبی در رابطه با اینکه زنان چگونه باید در کلیساها نبوت کنند، نوشته بود (اول قرنتیان 5:11 را ببینید)، و نبوت کاری است که با سکوت کردن سازگار نیست. به علاوه، پولس در تنها چند آیه بعد از این آیات مورد بحث تمام قرنتیان3، از جمله زنان، را تشویق کرد که «مشتاق عطای نبوت باشند» (اول قرنتیان 39:14). بنابراین منطقی به نظر نمی رسد که پولس در 34:14-35 از زنان خواسته باشد که در گردهمایی های کلیسا ساکت باشند.

دیگر احتمالات (Other Possibilities)

بیایید لحظه ای تصور کنیم که مطالب نوشه شده دراول قرنتیان 34:14-35، سخنان پولس هستند و او به زنان فرمان می دهد که همیشه در کلیسا ساکت باشند. حالا چطور باید سخنان او را تفسیر کنیم؟

باز هم متحیر می شویم که چرا پولس باید به زنان فرمان بدهد که در گردهمایی های کلیسا ساکت باشند، آن هم در نامه ای که خود می نویسد زنان می توانند، ظاهراً در گردهمایی ها، دعا و نبوت کنند.

به علاوه، پولس مسلماً از مثال های انجیل که دربارۀ زنانی است که خدا آنها را برای رساندن کلام خود، حتی به مردان، به کار گرفت، آگاه بود. چرا او باید کسانی را که خداوند تدهین کرده بود تا سخن بگویند، به خاموشی فرا خواند؟

مطمئناً عقل سلیم به ما می گوید که پولس نمی تواند چنین منظوری داشته باشد. یادمان باشد که جلسات کلیساهای اولیه در خانه ها و با خوردن وعده ای غذای معمولی برگزار می شد. آیا می توان تصور کرد که زنان از وقتی که مردم وارد می شدند تا زمانی که خانه را ترک می کردند کاملاً ساکت و خاموش می ماندند؟ یا اینکه زمان آماده کردن و یا خوردن غذا حرفی نمی زدند؟ تمام مدت به فرزندانشان چیزی نمی گفتند؟ چنین طرز فکری به نظر پوچ و نامعقول می آید.

در جایی که «دو یا سه نفر به نام مسیح جمع می شوند» او در میانشان حضور دارد (متی20:18 را ببینید)، بنابراین مطمئناً جلسۀ کلیسا را تشکیل می دهند. در این صورت اگر این دو نفری که گرد هم می آیند زن باشند، نباید با هم صحبت کنند؟

خیر، اگر اول قرنتیان 34:14-35 سخنان پولس هستند، او حتماً از مشکل کوچکی در کلیسا صحبت می کرده است. برخی از زنان در پرسیدن سوالاتشان تا حدی نادرست رفتار می کنند. منظور پولس این نبود که زنان در تمام طول جلسه کاملاً ساکت باشند. او در تعالیمی که به پیامبران در چند آیۀ قبل می داد هم از مردم خواست که ساکت بمانند:

اما اگر مکاشفه ای بیکی از حاضران مجلس برسد آن کسی که مشغول سخن گفتن است ساکت شود ( اول قرنتیان 30:14 همراه با تاکید).

در این مورد منظور از «ساکت بودن» «موقتاً دست از صحبت کشیدن» است. پولس همچنین به کسانی که به زبانهای دیگر صحبت می کردند گفت که اگر مترجمی در جلسه نبود، از صحبت کردن خودداری کنند:

اگر ترجمه کننده ای در آنجا حاضر نباشد هیچکس نباید در مجلس کلیسا به زبانها صحبت کند؛ با خویشتن و با خدا سخن گوید (اول قرنتیان 28:14، همراه با تاکید).

آیا پولس به این مردم فرمان داد که در طول کل جلسه کاملاً ساکت باشند؟ خیر، او تنها از آنها خواست زمانی که مترجمی حضور ندارد احترام به بقیه بگذارند و به زبانها سخن نگویند. توجه کنید که پولس به آنها گفت، «در کلیسا ساکت بمانند،» همان فرمانی که او به زنان در اول قرنتیان 34:14-35 داد. پس چرا باید برداشت ما از سخنان پولس به زنان این باشد که آنها باید در کل زمان جلسۀ کلیسا ساکت باشند ولی سخنان او را در مورد صحبت به زبانها این طور تفسیر کنیم که «باید در لحظات خاصی در کلیسا از صحبت کردن خودداری کنیم» ؟

در نهایت توجه داشته باشید که در عبارات مورد نظر منظور پولس همۀ زنان نبوده است. سخنان او تنها در مورد زنان ازدواج کرده است، زیرا به آنها گفته شده است که اگر سوالی دارند «از شوهرانشان در خانه بپرسند».4 شاید مشکل یا حداقل بخشی از مشکل، این بود که زنان شوهر دار سوالات خود را از مردانی که کنار شوهرانشان بودند، می پرسیدند. چنین داستانی مطمئناً نامناسب است و تا حدی عدم احترام و اطاعت آنها را از شوهرانشان نشان می دهد. اگر مشکل مورد نظر پولس این باشد، می توان گفت که به همین دلیل او مبنای سخنان خود را بر این حقیقت که زنان باید مطیع شوهرانشان باشند، گذاشت، همانطور که شریعت هم از اولین صفحات کتاب پیدایش می گوید ( اول قرنتیان 34:14 را ببینید).

به طور خلاصه، اگر پولس در اول قرنتیان 34:14-35 به زنان فرمان می دهد که در جلسات کلیسا ساکت و خاموش باشند، مخطابان او تنها زنان شوهردار هستند که نباید سوالات خود را در زمانی نامناسب یا به صورتی که سبب بی احترامی به شوهرشان شود بپرسند. در غیر این صورت زنان می توانند نبوت کنند، دعا کنند و یا صحبت کنند.

عبارت دیگری که مشکل زاست (The Other Problem Passage)

در نهایت به بررسی دومین «عبارت مشکل زا» که در نامۀ اول پولس به تیموتائوس می پردازیم:

زنان باید در سکوت وکمال فروتنی تعلیم بگیرند. من به زنی اجازه نمی دهم که تعلیم دهد و یا بر مردان حکومت کند. زنان باید ساکت باشند، زیرا اول «آدم» آفریده شد و بعد «حوا» و آدم نبود که فریب خورد بلکه زن فریب خورد و قانون الهی را شکست (اول تیموتائوس 11:2-14).

پولس مسلماً، مریم، دبوره، حلده و حنّا را می شناخت. چهار پیامبر بانویی که با زنان و مردان از طرف خداوند سخن گفتند و به خوبی خواست خداوند را به آنها تعلیم دادند. مسلماً می دانست که دبوره، داور اسرائیل، تا حدی در برابر زنان و مردان نفوذ داشت. او می دانست که در روز پنطیکاست، خداوند روح خود را بر مردم ریخته بود و تا حدی نبوت یوئیل نبی را در مورد نبوت کردن دختران و پسران، به انجام رسانده بود. می دانست که مسیح تعدادی زن را مامور کرد تا پیامی را از او به رسولانِ مرد او برسانند. او مطالبی را که خود به کلیسای قرنتیان در رابطه با دعا کردن و نبوت زنان در جلسات نوشته بود حتماً می دانست. مسلماً به یاد داشت که به قرنتیان گفته بود یکی از آنها ممکن است تعالیمی را از روح القدس دریافت کند تا با دیگر مسیحیان در میان بگذارد (اول قرنتیان 26:14 را ببینید). پس منظور او از نوشتن این عبارات به تیموتائوس چه بود؟

توجه کنید که پولس از دو حقیقت که در کتاب آفرینش هستند برای بنیان تعالیم خود استفاده کرد: 1) آدم قبل از حوا آفریده شد 2)این حوا بود که فریب خورد و از قانون خداوند تخطی کرد، نه آدم. حقیقت اول رابطۀ درست میان زن و شوهر را ایجاد می کند. چنانچه نظم آفرینش به ما یاد می دهد شوهر سر خانواده است، این مسئله را پولس در جاهای دیگر نیز تعلیم می دهد (اول قرنتیان 3:11؛ افسسیان 23:5-24 را ببینید).

دومین حقیقتی که پولس عنوان می کند به این معنا نیست که زنان آسان تر از مردان فریب می خورند، چرا که در واقع اینگونه نیست. از آنجایی که تعداد زنان نسبت به مردان در بدن مسیح بیشتر است، می توان گفت که مردان زودتر از زنان فریب می خورند. دومین حقیقت به این معناست که زمانی که نظم مورد نظر خداوند در خانواده مورد غفلت قرار گیرد، راه برای ورود شیطان باز می شود. کل مشکل بشریت زمانی آغاز شد که در بهشت رابطه میانِ مردی و همسرش نادرست بود همسر آدم مطیع او نبود. آدم حتماً به همسر خود فرمان خداوند در رابطه با میوۀ ممنوعه گفته بود (پیدایش 16:2-17؛ 2:3-3 را ببینید). اما او سخنان آدم را نادیده گرفت. حتی می توان گفت که حوا تا حدی برآدم اعمال نفوذ کرد، زمانی که میوۀ ممنوعه را به او داد تا بخورد (پیدایش 6:3 را ببینید). در این مورد آدم حوا را رهبری نکرد بلکه این حوا بود که آدم را در این راه وارد کرد. نتیجه مصیبت بار بود.

مدل خانوادگی کلیسا (The Church- A Model of the Family)

نظم مورد نظر خداوند برای خانواده مطمئناً باید توسط کلیسا نشان داده شود. همانطور که قبلاً گفتم، مهم است که به یادمان باشد در سیصد سال اول تاریخ کلیسا، جماعتی که جمع می شدند تعدادشان اندک بود. آنها جلساتشان را در خانه ها برگزار می کردند. شبان یا ناظر یا اسقف مانند پدر خانواده بود. ترکیب این کلیسا که از جانب خداوند ترتیب داده شده بود بسیار شبیه به ترکیب خانواده بود. چنین کلیسایی در واقع خانواده ای معنوی بود که ریاست زن در آن پیامی غلط را به خانواده ها در بیرون و درون کلیسا می توانست انتقال دهد. شبان، ناظر و یا اسقف زنی را تصور کنید که مرتباً در کلیسای خانگی تدریس می کند و شوهر او گوش به فرمان در آنجا نشسته است، به تعالیم او گوش می دهد و مطیع او است. این بر خلاف نظم خداوندی در خانواده است و نمونه ای نادرست به وجود خواهد آمد.

سخنان پولس هم در باب همین مسئله است. توجه داشته باشید که این آیات نزدیک به آیاتی هستند که دربارۀ شرایط ناظرسخن می گویند (اول تیموتائوس 1:3-7 را ببینید). یکی از این شرایط این است که ناظر باید مرد باشد. باید توجه کرد که کار ناظران تدریس در کلیسا به طور منظم است (اول تیموتائوس 17:5 را ببینید). واضح است که سخنان پولس در این مورد که زنان در سکوت تعالیم را دریافت کنند و اجازۀ تعلیم یا حکومت بر مردان نداشته باشند، به نظم مناسب در کلیسا اشاره دارد. از نظر او نامناسب این است که زنی بخشی یا تمام کار ناظز، شبان یا اسقف را انجام دهد.

آنچه گفته شد به این معنا نیست که زن نمی تواند تحت فرمانبرداری شوهرش، دعا کند، نبوت کند و یا تعلیمی را دریافت کند و با بقیه در میان بگذارد و یا در جلسات کلیسا صحبتی کلی داشته باشد. او تمام اینها را در کلیسا بدون تخطی از نظم الهی خداوند می تواند انجام دهد، همانطوری که در خانه هم می توانست این کار ها را بدون تخطی از نظم خداوند انجام دهد. آنچه انجامش در کلیسا برای او ممنوع بود کمتر یا بیشتر از آنچه در خانه نباید انجام می داد نبود او نباید بر شوهر خود اعمال نفوذ می کرد.

همچنین از آیات بعدی می توان متوجه شد که زن می تواند مانند مرد در کلیسا شماس باشند (اول تیموتائوس 12:3 را ببینید). کار در کلیسا به عنوان شماس یا همان خادم که معنای این کلمه است، تخلف از نظم الهی میان زن و شوهر نیست.

تنها با این تفسیر می توان سخنان پولس در اول تیموتائوس 11:2-14 را با تعالیم بقیۀ کتاب مقدس هم آهنگ کرد. در همۀ نمونه هایی که از کتاب مقدس از زنانی که توسط خداوند به کار گرفته شدند بررسی کردیم، هیچ کدام به عنوان مدل کلیسای خانوادگی عمل نمی کردند و از نظم الهی تخطی نکردند. در هیچ کدام از این نمونه ها زنی را که در محیط خانوادگی بر شوهرش سلطه داشته باشد نمی یابیم. باز هم جلسه ای را که از چند خانواده در خانه ای تشکیل شده را تصور کنید که زنی در آن مسئول نظارت و تعلیم است در حالی که شوهرش بدون اراده نشسته و تحت فرمان او است. این خواست خداوند نیست، چرا که چنین چیزی بر خلاف قاعده ای است که خداوند برای خانواده ترتیب داده است.

دبوره در اسرائیل داوری می کرد، حنّا از مسیح برای مردان گفت، مریم و دوستانش به رسولان از قیام مسیح گفتند، اما هیچ یک از اینها پیامی غلط را انتقال نمی دهد و یا نظم خداوندی را در واحد خانواده شکل نمی دهد. گردهمایی منظم کلیسا محیطی منحصر به فرد است که در آن خطر انتقال پیام نادرست وجود دارد، اگر زنان بر مردان/شوهرانشان سلطه پیدا کنند و یا بخواهند به آنها تعلیم دهند.

در خاتمه (In Conclusion)

اگر تنها از خود بپرسیم که، «چه ایرادی دارد که زنان در خدمت وظیفه ای داشته باشند و به دیگران با قلبی پر شفقت خدمت کنند و عطایای الهی خود را استفاده کنند؟ آیا آنها با این کار از اصل اخلاق تخلف می کنند؟» با این پرسش خیلی زود در می یابیم که تنها خلاف ممکن از اصل و قاعدۀ کلی این است که زن در خدمت مذهبی خود نظم موجود در روابط زن و مرد، زن و شوهر، را نقض کند. در هر دو عبارات مشکل آفرینی که بررسی کردیم، پولس از نظم الهی در ازدواج به عنوان پایۀ مباحث خود استفاده می کند.

بنابراین متوجه می شویم که زنان در خدمت تنها تا حد کمی محدودیت دارند. خداوند آنها را به روش های بسیار دیگری برای شکوه و جلال خود به کار می گیرد و او هزاران سال چنین کرده است. کتاب مقدس بسیار از همکاری های زنان در ساختن ملکوت خداوند، که برخی از آنها را با هم بررسی کردیم، صحبت می کند. نباید فراموش کنیم که برخی از یاران نزدیک عیسی زن بودند (یوحنا 5:11 را ببینید) و زنان به لحاظ مالی در خدمت او را یاری دادند (لوقا 1:8-3 را ببینید)، کاری که مردان انجام ندادند. زن چاه سامره از مسیح با مردان روستای خود سخن گفت و آنها به او ایمان آوردند (یوحنا28:4-30، 39 را ببینید). گفته می شود که زن حواری به نام طبیتا «از اعمال‌ صالحه‌ و صدقاتي‌ كه‌ مي‌كرد، پر بود» (اعمال رسولان 36:9). یک زن بود که مسیح را برای دفن شدن تدهین کرد و زمانی که دیگران به این زن اعتراض کردند، عیسی او را ستود (مرقس 3:14-9 را ببینید). نهایتاً بر اساس انجیل زنان بودند که برای مسیح که صلیب را بر دوش خود در جاده های اورشلیم حمل می کرد، گریه می کردند اما دربارۀ مردان چنین چیزی در انجیل ثبت نشده است. این مثال ها و بسیاری دیگر باید زنان را تشویق کند که به پا خیزند و خدمت مقدر شده از جانب خدا را انجام دهند. ما به همۀ آنها نیاز داریم!

1 همچنین باید توجه کرد که همۀ مردها از آدم به بعد، بعد از اینکه خداوند زن را آفرید، آفریده شدند. همانطور که پولس در اول قرنتیان11:11-12 می گوید، همۀ مردها از زن متولد شده اند. مسلماً هیچ کس نمی تواند بگوید که ترتیب آفرینش الهی ثابت می کند که مرد ها نسبت به مادرانشان در مقام پایین تری قرار دارند.

2 King James

3 نصایح پولس خطاب به برادراناست، واژه ای که او 27 بار در نامه اش به کار می برد و واضح است که نه فقط به مردان که به کلِ بدن مسیح باز می گردد.

4 قابل ذکر است که در نسخۀ یونانی تفاوتی میان زن و همسر (زن) و یا مرد و شوهر نبوده است. بنابرین ما باید از متن کلام دریابیم که منظور نویسنده مرد یا زن، و شوهر یا همسر بوده است. در متن تحت بررسی پولس با زنانی صحبت می کند که می بایست سوال خود را در خانه از شوهرشان بپرسند.

201

فصل سیزدهم (Chapter Thirteen

طلاق و ازدواج دوباره (Divorce and Remarriage)

مسئلۀ طلاق و ازدواج دوباره موضوعی است که اغلب میان مسیحیان راستین مورد بحث قرار می گیرد. دو سوال اساسی پایۀ این بحث هستند: 1) اگر طلاق از نظر خداوند مجاز است، در چه شرایطی و چه زمانی؟ 2) اگر ازدواج مجدد از نظر خداوند مجاز است، در چه شرایطی و چه زمانی؟ بیشتر فرقه ها و کلیساهای مستقل روشی رسمی دربارۀ مسائل مجاز و غیر مجاز دارند که بر اساس تفسیر آنها از کتاب مقدس است. ما باید به آنها به خاطرعقایدی که دارند و بر طبق آن زندگی می کنند احترام بگذاریم اگر عقایدشان به دلیل عشقی است که آنها نسبت به خداوند دارند. اما بسیار خوب است اگر ما عقایدی داشته باشیم که 100 % بر اساس کتاب مقدس هستند. خادم شاگرد ساز دوست ندارد کاری کند که قصور از خواست و ارادۀ خداوند باشد. او همچنین نمی خواهد باری را بر دوش مردم بگذارد که خواست خداوند نیست. من با این هدفی که در ذهن دارم، قصد دارم نهایت تلاش خود را به کار بندم که کتاب مقدس را در باب این موضوع بحث برانگیز تفسیر کنم. این شمایید که باید تصمیم بگیرید که با من موافقید یا خیر.

بحث را با گفتن این نکته آغاز می کنم که من هم مانند شما از شیوع طلاق در دنیای امروز بسیار اندوهگین هستم. مسئلۀ ناراحت کننده تر این است که بسیاری از کسانی که ادعا می کند مسیحی هستند حتی کسانی که در خدمت هستند طلاق می گیرند. این مصیبتی بزرگ است. ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا جلوی این جریان را بگیریم و بهترین راه حل برای مشکل طلاق این است که انجیل را موعظه و مردم را دعوت به توبه کنیم. زوجی که واقعاً تولد دوباره یافته باشند و هر دو از مسیح پیروی کنند هیچ گاه جدا نمی شوند. خادم شاگرد ساز تمام تلاش خود را می کند تا پیوند ازدواج خود را محکم تر کند چرا که می داند الگویی موثر در راه تعلیم دیگران خواهد بود.

مایلم در اینجا اضافه کنم که بیست و پنج سال است ازدواج کرده ام و قبل از آن هرگز ازدواج نکرده بودم. حتی نمی توانم تصور کنم که ممکن است روزی طلاق بگیرم. بنابراین لزومی نمی بینم برای خود از سختی هایِ نوشته های کتاب مقدس دربارۀ طلاق کم کنم. اما با افرادی که از همسر خود جدا شده اند احساس همدردی می کنم، زیرا می دانم من هم زمانی که جوان بودم ممکن بود با گرفتن تصمیم اشتباه و ازدواج نادرست، به شدت برای جدا شدن از همسرم وسوسه شوم و یا ممکن بود با کسی که کم تحمل تر از همسر فوق العاده ام ازدواج کنم. به عبارت دیگر، این احتمال وجود داشت که من هم به این نقطه برسم اما به لطف خداوند اینطور نشد. فکر می کنم اکثر افراد متاهل متوجه منظور من می شوند و بنابراین لازم است که از آزار دادن افراد طلاق گرفته بپرهیزیم. ما که ازدواج های کم دردسر داریم که هستیم که افراد طلاق گرفته ای را محکوم می کنیم که نمی دانند در برابر چه چیزی باید طاقت بیاورند؟ شاید خداوند آنها را عادلتر از ما می داند زیرا می داند که ما تحت همان شرایط چه بسا زودتر طلاق می گرفتیم.

هیچ کس زمانی که ازدواج می کند انتظار طلاق را ندارد، و من فکر نمی کنم که کسی به اندازۀ آنهایی که رنج آن را دیده اند، از طلاق بیزار باشد. پس باید تلاش کنیم که افراد متاهل، متاهل بمانند و افراد طلاق گرفته آنچه را رحمت خداوند به آنها عطا می کند دریابند. من هم با همین حمیت است که می نویسم.

من تمام تلاش خود را به کار خواهم بست که کتاب مقدس، کتاب مقدس را تفسیر کند. متوجه شده ام که آیاتی که در بارۀ این موضوع هستند طوری تفسیر می شوند که به بخش های دیگر کتاب مقدس در تضاد هستند و همین نشان می دهد که این آیات، حداقل بخشی از آنها، بد تعبیر شده اند.

بنیاد (Foundation)

بحث را با حقیقتی بنیادین که همه با آن موافق هستیم آغاز می کنیم. اساساً کتاب مقدس تصریح می کند که خداوند به طور کلی با طلاق مخالف است. زمانی که برخی از مردان اسراییل زنان خود را طلاق دادند، خداوند از طریق نبی خود ملاکی اعلام کرد:

از طلاق‌ نفرت‌ دارم‌و نيز از اينكه‌ كسي‌ ظلم‌ را به‌ لباس‌ خود بپوشاندپس‌ از روح‌هاي‌ خود با حذر بوده‌، زنهار خيانت‌ نورزيد (ملاکی 16:2).

این جملات تعجب آور نیست برای کسی که از محبت خداوند و شخصیت دادگر او خبر دارد یا کسی که می داند طلاق چه آسیبی به زنان و شوهران و فرزندان می زند. لازم است که شخصیت اخلاقی کسی که کلاً طرفدار طلاق است را مورد سوال قرار دهیم. خداوند محبت است (اول یوحنا8:4 را ببینید)، و بنابراین از طلاق بیزار است.

برخی از فریسیان از عیسی پرسیدند که آیا طلاق «به هر دلیلی» درست است؟ پاسخ عیسی مخالفت او را با این مسئله آشکار کرد. در حقیقت او طلاق را برای هیچ کس نمی خواست:

بعضی از فریسیان هم پیش او آمده از روی امتحان از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد به هر علتی که بخواهد زن خود را طلاق دهد؟» عیسی در جواب از آنها پرسید: «آیا تا بحال نخوانده اید که پروردگار از ابتدا انسان را زن و مرد آفرید؟ به این سبب است که مرد، پدر و مادر خود را ترک میکند و به زن خود می پیوندد و آن دو یکی می شوند. از این رو آنها دیگر دو تن نیستند بلکه یکی هستند، پس آنچه را که خدا به هم پیوسته است انسان نباید جدا سازد» (متی 3:19-6).

برطبق تاریخ دو مکتب تفکر میان رهبران مذهبی یهود در زمان مسیح وجود داشته است. دربارۀ این دو مکتب بعدها مفصلاً صحبت خواهیم کرد اما در حال حاضر همین کافی است که بدانیم یکی از این دو مکتب محافظه کار و دیگری آزادیخواه بود. محافظه کاران معتقد بودند که مردان تنها به دلیل مشکلات جدی اخلاقی اجازه دارند که همسر خود را طلاق دهند. آزادیخواهان معتقد بودند که مردان به هر دلیلی حتی پیدا کردن زنی زیباتر و جذاب تر، می توانند همسر خود را طلاق دهند. همین عقاید متضاد پایه و اساس سوال فریسی ها از مسبح بودند.

مسیح از آیات کتاب مقدس در اولین صفحات کتاب پیدایش استفاده کرد که نشان می دهند چطور طرح اصلی خداوند پیوند دادن زنان و مردان به طور همیشگی، نه موقتی، بود. موسی گفت که خداوند دو جنس را با تاهل در ذهن آفرید و این تاهل رابطه ای بسیار محکم و اصیل است که زمانی که ایجاد شود، از رابطۀ میان شخص با پدر و مادرش هم قوی تر است. مردان والدین خود را ترک می کنند تا به همسرانشان بپیوندند.

به علاوه، یکی شدن جنسی میان مرد و همسرش به وحدتی که خداوند مقدر کرده است اشاره دارد. واضح است چنین رابطه ای که منجر به زاد و ولد می شود، از نظر خداوند باید همیشگی باشد نه کوتاه و موقتی. به نظر من لحن پاسخ مسیح به فریسی ها نشان می دهد که او حتی پرسیدن چنین سوالی احساس نومیدی در او ایجاد کرد. مطمئناً خواست خداوند این نبود که مردان «به هر دلیلی» همسر خود را طلاق دهند.

خداوند همچنین نمی خواست که کسی مرتکب گناه شود ولی می بینیم که ما انسانها گناه هم می کنیم. او با رحمت خود شرایطی را ایجاد کرد که ما را از غرق شدن در گناه نجات دهد. به علاوه، او چیزهایی دارد که به ما بگوید پس از آنکه که کارهایی را انجام می دهیم که بر خلاف خواست و اراده ی اوست. به همین ترتیب خداوند هیچ گاه نمی خواهد که کسی از همسر خود جدا شود، اما طلاق میان انسانهایی که تسلیم خداوند نیستند به مسئله ای غیرقابل اجتناب تبدیل شده است. خداوند با اولین طلاق یا میلیونها طلاقی که بعد از آن رخ داد متعجب نشد. و بنابراین او نه تنها بیزاری خود را از طلاق اعلام می کند، بلکه مطالبی نیز دارد برای کسانی که از همسر خود جدا شده اند.

ابتدای کلام (In the Beginning)

به کمک مطالبی که تا کنون گفته شد می توانیم به طور خاص تر آنچه خداوند دربارۀ طلاق و ازدواج دوباره گفته است را مورد بررسی قرار دهیم. بحث برانگیزترین گفته ها دربارۀ طلاق و ازدواج دوباره همان مطالبی است که مسیح به بنی اسرائیل گفت، و همین ما را کمک می کند که آنچه را خداوند صدها سال پیش از آن تاریخ به بنی اسراییلیان قدیم دربارۀ همین موضوع گفت، مطالعه کنیم. اگر متوجه بشویم که آنچه خداوند از طریق موسی گفت متفاوت است با آنچه از طریق عیسی گفت، می توانیم یقین پیدا کنیم که یا قانون خداوند تغییر کرده و یا ما در تفسیر مطلبی از موسی یا عیسی دچار اشتباه شده ایم. پس بیایید با اولین عبارتی که خداوند دربارۀ طلاق و ازدواج دوباره گفت، آغاز کنیم.

من قبلاً به متن فصل 2 از پیدایش که با موضوع طلاق ارتباط دارد اشاره ای کردم. این بار مستقیماً از کتاب پیدایش می خوانیم:

و خداوند خدا آن‌ دنده‌ را كه‌ از آدم‌ گرفته‌ بود، زني‌ بنا كرد و وي‌ را به‌ نزد آدم‌ آورد. و آدم‌ گفت‌: «همانا اينست‌ استخواني‌ از استخوانهايم‌ و گوشتي‌ از گوشتم‌، از اين‌ سبب‌ «نسا» ناميده‌ شود زيرا كه‌ از انسان‌ گرفته‌ شداز اين‌ سبب‌ مرد پدر و مادر خود را ترك‌ كرده‌، با زن‌ خويش‌ خواهد پيوست‌ و يك‌ تن‌ خواهند بود (پیدایش 22:2-24).

پس ریشۀ ازدواج اینجاست. خداوند اولین زن را از اولین مرد و برای او آفرید و خود او را برای مرد آورد. بر طبق گفته های مسیح، «خدا….آنها را به هم پیوند داد» (متی 6:19، همراه با تاکید). اولین ازدواج مقدر شده از جانب خداوند الگویی است برای ازدواج هایی که در پی آن می‌آیند. خداوند زنان و مردان را تقریباً به تعداد مساوی و طوری که جذب یکیدیگر شوند می آفریند. بنابراین می توان گفت که خداوند هنوز هم تمایل به ازدواج مرد و زن دارد (این نکته را هم باید در نظر گرفت که امروز برای زن و مرد، زوج های احتمالی بیشتری نسبت به آدم و حوا وجود دارد). بنابراین چنانچه مسیح هم عنوان کرد، هیچ انسانی نباید آنچه را خداوند به هم پیوند داد از هم جدا کند. خواست خدا این نیست که زوج ها جدا از هم زندگی کنند بلکه او می خواهد که آنها برکت و رحمت را در زندگی مشترک با همدیگر پیدا کنند. تخلف از ارادۀ آشکار خداوند منجر به گناه خواهد شد. بنابراین بر اساس فصل دوم کتاب مقدس این حقیقت مسجل است که خداوند طلاق را در هیچ ازدواجی نمی خواهد.

شریعت خداوند نوشته شده در قلبها (God’s Law Written in Hearts)

در اینجا مایلم اضافه کنم که حتی آنهایی که هرگز فصل دوم کتاب پیدایش را نخوانده اند هم به صورت فطری می دانند که طلاق درست نیست، چنانچه در بسیاری از فرهنگ های غیر مسیحی که مردم اصلاً دانش انجیلی ندارند، عهد ازدواج برای تمام عمر بسته می شود. پولس در نامه اش به رومیان نوشت:

هر گاه غیر یهودیان که دارای شریعت موسی نیستند احکام شریعت را طبیعتأ انجام میدهند معلوم است که شریعت آنان خودشانند با وجود اینکه شریعت کتبی ندارند، رفتارشان نشان میدهد که مقررات شریعت در قلبهایشان نوشته شده و وجدانهای ایشان نیز درستی این را تأیید میکند زیرا افکارشان یا آنها را متهم میکند و یا از آنها دفاع می نماید (رومیان 14:2-15).

قانون اخلاقیات خداوند بر قلب همۀ بشریت نوشته شده است. در حقیقت، این قانون اخلاقیات که از طریق وجدان عمل می کند تمام شریعتی است که خداوند به جز بنی اسراییل به همه، از آدم تا مسیح داد. هر کسی که حتی به طلاق فکر می کند متوجه خواهد شد که مجبور است با وجدان خود کنار بیاید و تنها راه برای غلبه بر وجدانش پیدا کردن توجیهی مناسب برای طلاق است. اگر او بدون توجیه طلاق بگیرد، وجدانش او را محکوم خواهد کرد حتی اگر او به خوبی وجدان خود را سرکوب کرده باشد.

تا جایی که می دانیم، در طول بیست و هفت نسل از زمان آدم تا حدود سال 1440 قبل از میلاد که خداوند شریعت را به موسی داد، قانون وجدان تنها مکاشفه ای بود که خداوند به همه از جمله بنی اسراییل در رابطه با طلاق و ازدواج داده بود؛ از نظر او همین کافی بود. (یادتان باشد که موسی فصل 2 پیدایش را که دربارۀ آفرینش است تا بعد از خروج ننگاشته است.) این تفکر که در آن بیست و هفت نسل قبل از آمدن شریعت موسی، (طوفان نوح هم در همان زمان رخ داد)، میلیونها ازدواج به طلاق منجر شده است، مطمئناً منطقی به نظر می رسد. رسیدن به این نتیجه نیز منطقی است که خداوندی که هرگز تغییر نمی کند کسانی که با طلاق مرتکب گناه شدند و به گناه خود اعتراف و توبه کردند را عفو می کند. می دانیم که حتی قبل از اینکه خداوند شریعت را به موسی دهد هم مردم نجات می یافتند، یا از نظر خداوند دادگر شمرده می شدند. مانند ابراهیم که از طریق ایمان نجات یافت ( رومیان 1:4-12 را ببینید). اینکه از زمان آدم تا موسی از طریق ایمانشان به عنوان دادگر شناخته می شدند، نشان دهندۀ این مسئله است که گناهان آنها، حتی گناه طلاق هم مورد بخشش از جانب خداوند قرار می گرفت. بنابراین حال که مسئلۀ طلاق و ازدواج دوباره را مورد بررسی قرار می دهیم، این مسئله برای من حیرت انگیز است: آیا کسانی که قبل از شریعت موسی مرتکب گناه طلاق می شدند و بعد خداوند آنها را مورد بخشش قرار می داد، (چرا که قانون نوشته شده ای وجود نداشت) بابت اینکه باید دوباره ازدواج می کردند دچار عذاب وجدان می شدند؟ من تنها سوال را مطرح کردم.

در مورد قربانیان طلاق که مرتکب گناهی نشده بودند تکلیف چیست؟ آنهایی که بدون تقصیر و تنها به خاطر همسران خودخواهشان مجبور به طلاق شدند. آیا وجدانشان مانع ازدواج دوبارۀ آنها خواهد شد؟ به نظر من که چنین چیزی بعید است. اگر مردی همسر خود را به خاطر زنی دیگر ترک کند، چه چیزی این زن را ممکن است به این تفکر وادارد که حق ازدواج دوباره ندارد؟ او طلاق گرفته است بدون اینکه تقصیری داشته باشد.

شریعت موسی (The Law Of Moses)

تنها در کتاب سوم انجیل است که مسئلۀ طلاق و ازدواج دوباره صریحاً ذکر شده است. بر طبق شریعت موسی ممنوعیتی برای ازدواج کاهنان با زنان مطلقه وجود دارد:

زن‌ زانيه‌ يا بي‌عصمت‌ را نكاح‌ ننمايند، و زن‌ مطلقّه‌ از شوهرش‌ را نگيرند، زيرا او براي‌ خداي‌ خود مقدس‌ است‌ (لاويان 7:21).

در هیچ قسمت از شریعت موسی چنین ممنوعیتی خطاب به کل جمعیت مردان بنی اسراییل وجود ندارد. به علاوه آیه بالا نشان می دهد که 1) در آن زمان زنان مطلقه در اسراییل وجود داشتند، 2) در ازدواج مردان بنی اسراییل که کاهن نیستند با زنان مطلقه هیچ ایرادی وجود ندارد. این آیه تنها خطاب به کاهنان و زنان مطلقه ای است که ممکن است با کاهنان ازدواج کنند. بر طبق شریعت موسی در ازدواج دوبارۀ زنان مطلقه هیچ ایرادی وجود ندارد تا زمانی که طرف مقابل کاهن نباشد. در مورد مردهایی که کاهن نبودند ازدواج با زنان مطلقه مسئلۀ نادرستی وجود نداشت.

کاهن اعظم (شاید نمونه‌ای از مسیح) لازم بود با معیارهایی حتی بالاتر از کاهنان معمولی زندگی کند. او حتی اجازۀ ازدواج با زنان بیوه را هم نداشت. در چند آیه بعد در لاویان می خوانیم:

و بيوه‌ و مطلقه‌ و بي‌عصمت‌ و زانيه‌، اينها را نگيرد. فقط‌ باكره‌اي‌ از قوم‌ خود را به‌ زني‌ بگيرد (لاويان 14:21).

آیا این آیه نشان می دهد که ازدواج دوباره برای تمام زنان بنی اسراییل گناه است یا اینکه برای تمام مردان بنی اسراییل ازدواج با بیوگان گناه است؟ مسلماً خیر. در حقیقت این آیه می گوید که برای هیچ بیوه ای ازدواج مجدد گناه نیست تا زمانی که طرف مقابل او کاهن اعظم نباشد، همچنین می گوید هر مردی به غیر از کاهنان اعظم می تواند با بیوه ای پیمان ازدواج ببندد. قسمت های دیگر کتاب مقدس شرعی بودن ازدواج دوبارۀ بیوه ها را تایید می کنند (رومیان 2:7-1:3؛ اول تیموتائوس 14:5 را ببینید).

این آیه و آیۀ قبلی که بررسی کردیم (لاويان 7:21) این مطلب را می رسانند که مردان (غیر از کاهنان و کاهنان اعظم) می توانند با زنان مطلقه و حتی زنانی که باکره نیستند، زانیه ها، ازدواج کنند. مطلب دیگر برآمده از این آیه این است که زنان مطلقه و یا زانیه ها، می توانند ازدواج دوباره داشته باشند به شرطی که طرف مقابل آنها کاهن نباشد. خداوند از روی بخشندگی به زانیه ها و مطلقه ها فرصتی دیگر داده است با وجودی که بسیاری مخالف این دو گروه هستند.

دومین ممنوعیت علیه ازدواج مجدد

(A Second Specific Prohibition Against Remarriage)

خداوند چند بار «فرصت دوباره» به زنان مطلقه می دهد؟ آیا می توانیم نتیجه بگیریم که خداوند تحت شریعت موسی تنها یک فرصت به زنان مطلقه داد و به آنها اجازه داد تا تنها یک ازدواج مجدد داشته باشند؟ این نتیجه گیری نمی تواند درست باشد. بعدها در شریعت موسی می خوانیم:

چون‌ كسي‌ زني‌ گرفته‌، به‌ نكاح‌ خود درآورد، اگر در نظر او پسند نيايد از اين‌ كه‌ چيزي‌ ناشايسته‌ در او بيابد، آنگاه‌ طلاق‌ نامه‌اي‌ نوشته‌، بدستش‌ دهد، و او را از خانه‌اش‌ رها كند. و از خانه‌ او روانه‌ شده‌، برود و زن‌ ديگري‌ شود. و اگر شوهر ديگر نيز او را مكروه‌ دارد و طلاق‌ نامه‌اي‌ نوشته‌، به‌ دستش‌ بدهد و او را از خانه‌اش‌ رها كند، يا اگر شوهري‌ ديگر كه‌ او را به‌ زني‌ گرفت‌، بميرد، شوهر اول‌ كه‌ او را رها كرده‌ بود، نمي‌تواند دوباره‌ او را به‌ نكاح‌ خود درآورد. بعد از آن‌ كه‌ ناپاك‌ شده‌ است‌، زيرا كه‌ اين‌ به‌ نظر خداوند مكروه‌ است‌. پس‌ بر زميني‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، گناه‌ مياور (تثنيه 1:24-4).

توجه کنید که در این آیات تنها ممنوعیت برای ازدواج زنی که دوبار طلاق گرفته بود (یا زنی که یک بار طلاق گرفته و یک بار بیوه شده بود) با همسر اولش بود. هیچ چیزی دربارۀ اینکه او با ازدواج دوم مرتکب گناه می شود ذکر نشده است و زمانی هم که برای دومین بار طلاق بگیرد یا بیوه شود تنها ازدواجش با همسر اولش ممنوع و غیر شرعی است. معنای واضح و روشن این آیات این است که او می تواند با هر مرد دیگری (که بخواهد فرصتی به او بدهد) ازدواج کند. اگر ازدواج با مرد دیگری برای او گناه بود، دیگر لزومی نداشت که خداوند چنین فرمانی بدهد. او می توانست به راحتی بگوید، «افراد طلاق گرفته مجاز به ازدواج مجدد نیستند

به علاوه اگر خداوند به چنین زنی اجازۀ ازدواج مجدد را می دهد پس مردی که با او بعد از طلاقش ازدواج می کند هم مرتکب گناه نمی شود. و اگر این زن مجاز به ازدواج برای بار سوم است، پس هر مردی که بعد از طلاق او برای بار دوم، با او ازدواج می‌کند مرتکب گناه نمی شود (مگر اینکه این مرد شوهر اول او باشد). بنابراین خداوندی که از طلاق متنفر است، افراد طلاق گرفته را هم دوست دارد و به آنها فرصت دوباره می دهد.

خلاصه ای از آنچه تا کنون گفته شد (A Summary)

در اینجا آنچه تاکنون گفته شد را خلاصه می کنم: با وجودی که خداوند نفرت خود را از طلاق به طور آشکارا بیان کرد، قبل یا در طول عهد قدیم هیچ اشاره ای نکرده است مبنی بر اینکه ازدواج دوباره گناه است. تنها دو استثنا در این مورد وجود دارد: 1)زنی که دوبار طلاق گرفته و یا یک بار طلاق گرفته و یک بار هم بیوه شده نمی تواند با همسر اول خود ازدواج کند و 2)زن مطلقه نمی تواند با کاهن ازدواج کند. علاوه بر این خداوند هیچ گاه نگفت که ازدواج با فرد طلاق گرفته گناه است مگر اینکه مردی که میخواهد با این زن ازدواج کند کاهن باشد.

این نتیجه گیری در مقابل سخنان مسیح دربارۀ افراد طلاق گرفته که دوباره ازدواج می کنند و آنهایی که با افراد طلاق گرفه ازدواج می کنند، قرار می گیرد. مسیح گفت چنین کسانی مرتکب زنا می شوند (متی32:5 را ببینید). بنابراین یا ما سخنان عیسی یا موسی را درست متوجه نشده ایم و یا خداوند قانون خود را تغییر داده است. من گمان می کنم برداشت ما از سخنان عیسی نادرست است زیرا عجیب به نظر می رسد که خداوند مسئله ای را که در طول هزار و پانصد سال تحت شریعت موسی که خود به بنی اسراییل داد و قابل قبول بود ناگهان به لحاظ اخلاقی گناه اعلام کند.

قبل از اینکه کاملاً به این تناقض بپردازیم، مایلم اشاره کنم اذن خداوند برای ازدواج مجدد تحت عهد عتیق هیچ ماده و تبصره ای تعیین نکرد که بر اساس دلایل طلاق کسی و میزان گناهی که شخص با طلاق مرتکب می شود، باشد. خداوند هیچگاه نگفت گروه خاصی از کسانی که از همسر خود جدا شده اند حق ازدواج مجدد ندارند به این دلیل که طلاقشان با دلایل قانونی صورت نگرفته است. هیچ گاه نگفت که برخی از افراد طلاق گرفته کاملاً شایستگی و لیاقت ازدواج مجدد را دارند چرا که به دلایل منطقی از همسرشان جدا شده اند.اما چنین قضاوت هایی اغلب توسط خادمان امروزی بر اساس گواهی وشهادت یک جانبه صورت می پذیرد. برای مثال، زنی مطلقه تلاش می کند تا شبان را قانع کند که صلاحیت ازدواج مجدد را دارد زیرا او قربانی طلاق شده است. همسر سابق او، او را طلاق داده است او شوهرش را طلاق نداده است. اما اگر این شبان فرصت این را داشت که با همسر سابق این زن هم به عنوان طرف دیگر داستان صحبت کند، ممکن است با این مرد موافق باشد. شاید این زن خود مشکلاتی داشته و گناهکار اصلی خود او باشد.

من زن و شوهری را می شناسم که هر یک سعی می کردند دیگری را برای اقدام به طلاق تحریک کنند با این تصور که خود شخص اقدام کننده برای طلاق نباشند. هر دو می خواستند به راحتی بعد از طلاق بگویند که همسرشان باعث طلاق شده و اینگونه ازدواج دوم خود را قانونی کنند. ممکن است بتوانیم مردم را گول بزنیم اما نمی توانیم خدا را گول بزنیم. برای مثال، نظر خداوند نسبت به زنی که مدام با نافرمانی از خداوند، همسرش را از رابطه ی جنسی با خود منع می کند اما از او به این دلیل طلاق می گیرد که نسبت به او بی وفا بوده است؟ آیا او حداقل تا اندازه ای مسئول طلاق خود نیست؟

در مورد زنی که دوبار طلاق گرفته در فصل 24 از تثنیه، چیزی دربارۀ قانونی بودن دو طلاق او وجود ندارد. همسر اول او کمی بی شرمی در او می بیند. اگر این بی شرمی زنا باشد، او بر اساس شریعت موسی مستحق مرگ به وسیلۀ سنگسار است (لاويان 20:10 را ببینید). پس اگر زنا تنها دلیل شرعی برای طلاق باشد، احتمالاً همسر اول او دلیل خوبی برای طلاق دادن او نداشته است. از سویی دیگر شاید او مرتکب زنا شده بوده و همسر او مانند یوسفِ مریم که «تصمیم گرفت مخفیانه از او جدا شود» (متی 19:1)، مردی دادگر بوده است. احتمالات زیادی وجود دارد.

همسر دوم او می توان گفت که با او دشمنی کرده است. بازهم، نمی دانیم که مقصر کیست. اما اینکه کدام یک مقصر است تفاوتی ایجاد نمی کند. رحمت خداوند به او فرصت ازدواج دوباره را می دهد با هر مردی، به جز همسر اولش، که بخواهد با او ازدواج کند.

اعتراض (An Objection)

اغلب ادعا می شود که «اگر به مردم گفته شود که بعد از طلاق به هر دلیلی می توانند دوباره ازدواج کنند، آنها تشویق خواهند شد که به دلایل غیر شرعی و غیر قانونی طلاق بگیرندبه نظر من چنین چیزی در مورد برخی از افراد مذهبی که با صداقت در جهت جلب رضایت خداوند تلاش نمی کنند، اما سعی می کنند که جلوی گناه کردن مردمی را که تسلیم خداوند نیستند را بگیرند (کاری که بی فایده است)، امکان دارد. افرادی که در قلب خود تسلیم خداوند هستند، هیچ گاه به دنبال راهی برای گناه کردن نیستند. آنها می خواهند که خداوند را خشنود کنند و پیمان ازدواج چنین افرادی بسیار مستحکم است. علاوه بر این خداوند خیلی نگران کسانی که تحت عهد عتیق با دلایل غیر منطقی بر اساس قانون آزادانۀ ازدواج دوباره، از همسر خود جدا می شدند، نبود زیرا او به بنی اسراییل قانون آزادانه ای از ازدواج دوباره داده بود.

آیا ما باید از گفتن این نکته به مردم که خداوند می خواهد گناهانی را که مرتکب شده اید عفوکند، خود داری کنیم مبادا که مردم تشویق به انجام گناه شوند به این دلیل که بخششی هم وجود دارد؟ اگر اینطور فکر می کنیم باید دست از موعظۀ انجیل بکشیم. این مسئله هم به شرایط دل انسانها بستگی دارد. آنهایی که خداوند را دوست دارند از او اطاعت می کنند. من مطمئن هستم که اگر از خداوند طلب بخشش کنم او مرا خواهد بخشید، اهمیتی ندارد که چه گناهی مرتکب شده ام. اما بخشش خداوند به من انگیزۀ ارتکاب گناه نمی دهد زیرا من خداوند را دوست دارم و دوباره متولد شده ام. من به لطف خداوند دگرگون شده ام. من می خواهم او را خشنود کنم.

خداوند می داند که نیازی نیست پی آمد منفی دیگری از طلاق را به پی آمدهای منفی بسیاری که دارد اضافه کنیم به این امید که مردم را تشویق کنیم که در ازدواج با همسر خود بمانند. اگر به کسانی که ازدواج ناموفق داشته اند بگوییم که بهتر است طلاق نگیرند چرا که اجازۀ ازدواج مجدد ندارند، انگیزۀ بسیار کمی برای آنها ایجاد کرده ایم. حتی اگر آنها حرف ما را باور کنند، دورنمای زندگی در تجرد در مقایسه با زندگی سرشار از مشکلی که با همسر خود دارند برایشان مانند بهشت به نظر می رسد.

نظر پولس دربارۀ ازدواج دوباره (Paul on Remarriage)

قبل از اینکه سخنان مسیح و موسی را دربارۀ ازدواج دوباره با هم هماهنگ کنیم، لازم است بدانیم که نویسندۀ دیگری در انجیل هست که با موسی موافق است و نام او پولس رسول است. پولس در موافقت با عهد عتیق به وضوح نوشت که ازدواج با آنهایی که طلاق گرفته اند گناه نیست:

در خصوص افراد مجرد از طرف خداوند دستوری ندارم ، ولی بعنوان کسی که به لطف خداوند قابل اعتماد است عقیدۀ خود را اظهار میدارم: با توجه به اوضاع وخیم فعلی ، بهتر است هر کس همانگونه که هست بماند. آیا متأهل هستی ؟ خواهان طلاق نباش! آیا مجرد هستی ؟ در فکر ازدواج نباش، اما اگر ازدواج کنی گناه نکرده ای و دختری که شوهر کند مرتکب گناه نشده است ، ولی زن و شوهر در این زندگی دچار زحمت خواهند شد و من نمیخواهم شما در زحمت بیفتید (اول قرنتیان 25:7-28، همراه با تاکید).

شکی نیست که مخاطبین پولس در این آیات افراد طلاق گرفته بودند. او به فرد ازدواج کرده، هرگز ازدواج نکرده، و فرد طلاق گرفته توصیه کرد که در وضعیت فعلی خود بمانند زیرا در آن زمان مسیحیان تحت تعقیب بودند. به هر حال پولس به روشنی گفت که افراد طلاق گرفته و باکره ها با ازدواج مرتکب گناهی نمی شوند.

توجه داشته باشید که پولس شرعی بودن ازدواج دوبارۀ افراد طلاق گرفته را تعیین نکرد. او نگفت که ازدواج دوباره تنها در صورتی که شخص در طلاق خود مقصر نبوده است جایز است. (و چه کسی به جز خداوند صلاحیت تعیین مقصر بودن یا نبودن شخص را دارد؟) او نگفت که ازدواج دوباره تنها برای کسانی که پیش از رستگاری طلاق گرفته اند جایز است. خیر، او تنها اظهار کرد که ازدواج دوباره برای افراد طلاق گرفته گناه نیست.

آیا پولس موافق طلاق بود؟ (Was Paul Soft on Divorce)

اینکه پولس سیاستی خیرخواهانه نسبت به طلاق داشت نشان دهندۀ این مطلب است که او با طلاق موافق بود؟ خیر، پولس مسلماً به طور کلی مخالف طلاق بود. حتی در فصل اول همان نامه به قرنتیان او قانونی برای طلاق وضع کرد که با بیزاری خداوند از طلاق هماهنگ بود:

برای متأهلان دستوری دارم که دستور خودم نیست بلکه از جانب خداوند است یک زن شوهردار نباید شوهرش را ترک کند ،اما اگر چنین کند یا باید تنها بماند و یا آن که دوباره با شوهرش آشتی کند. شوهر نیز نباید زن خود را طلاق بدهد. به دیگران میگویم (این را من میگویم ، نه خداوند): اگر مردی مسیحی زنی بی ایمان داشته باشد و آن زن راضی به زندگی با او باشد مرد نباید اورا طلاق دهد. وهمچنین زن مسیحی که شوهر بی ایمان دارد و شوهرش راضی به زندگی با او باشد ، آن زن نباید شوهرش را ترک کند ،زیرا شوهر بی ایمان بوسیله زن ایماندار با خدا تماس دارد و زن بی ایمان نیز بوسیله شوهر ایماندار خود چنین تماسی با خدا خواهد داشت، در غیر این صورت فرزندان شما نجس میبودند، حال آن که اکنون از مقدسین هستند. اما اگر یک نفر بی ایمان بخواهد همسر مسیحی خود را ترک کند مختار است. در اینگونه موارد همسر مسیحی چه زن و چه شوهر دیگر مقید نیست، زیرا خدا ما را برای زندگی آرام خوانده است. ای زن، از کجا معلوم که شوهرت بوسیله تو نجات نیابد؟ و ای مرد، تو از کجا میدانی که وسیلۀ نجات زن خود نخواهی شد؟ بهر حال هر کس در آن حالیکه خدا برایش معین نموده و او را در آن حال خوانده است بماند. دستور من در تمام کلیساها این است (اول قرنتیان 10:7-17).

توجه کنید که پولس ابتدا مومنانی که با مومنان ازدواج می کند را مورد خطاب قرار داد. آنها نباید طلاق بگیرند و پولس همچنین گفت که این دستور خودش نیست بلکه دستور خداوند است. و این مطلب با آنچه تاکنون از انجیل مطالعه کردیم هماهنگ است.

اما مسئله از اینجا به بعد جالب می شود. پولس مسلماً آنقدر واقع گرا بود که بداند حتی مومنان هم در موارد معدودی ممکن است از همسرشان جدا شوند. اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد بر طبق گفتۀ پولس این شخص باید ازدواج نکرده بماند یا با همسر خود آشتی کند. (اگرچه پولس این دستور ها را به زنان می دهد اما من فکر می کنم در مورد شوهرها هم همین طور است.)

باز هم آنچه پولس می گوید ما را متعجب نمی کند. او ابتدا قانون خداوند را دربارۀ طلاق عنوان کرد اما آنقدر باهوش است که بداند قانون خداوند همیشه توسط مردم اطاعت نمی‌شود. بنابراین او برای دو مومنی که مرتکب گناه طلاق می شوند دستورات بیشتری صادر می کند. کسی که همسر خود را طلاق می دهد باید یا با همسر خود دوباره آشتی کند و یا بدون اینکه ازدواج کند به زندگی ادامه دهد و این، مطمئناً بهترین رخداد بعد از طلاق مومنین است. تا زمانی که هر دو مجرد بمانند این امید وجود دارد که با هم دوباره آشتی کنند، که بسیار خوب است. البته اگر یکی از آنها ازدواج کند دیگر امیدی به آشتی دوباره وجود نخواهد داشت. (و روشن است اگر آنها با طلاق خود گناهی نابخشودنی مرتکب شده بودند، دلیل کمی برای پولس وجود داشت که به آنها بگوید مجرد بمانند یا آشتی کنند.)

به نظر شما پولس آنقدر باهوش بود که بداند دومین دستور او به مومنان طلاق گرفته همیشه مورد اطاعت قرار نمی گیرد؟ من که اینطور فکر می کنم. شاید او به این دلیل دستورات بیشتری به مومنانی که از همسر خود جدا شده بودند نداد زیرا فکر می کرد مومنان واقعی از اولین دستور او اطاعت می کنند و دومین دستور او تنها برای موارد کمی که ممکن بود پیش بیاید لازم بود. اگر پیروان واقعی مسیح در ازدواجشان دچار مشکل بشوند مطمئناً تمام تلاش خود را می کنند تا زندگی خود را حفظ کنند. و اگر مومنی بعد از تلاش فراوان چاره ای جز طلاق نیابد، مسلماً به واسطۀ شرم خود و خواست قلبی اش برای خشنود کردن مسیح به ازدواج با شخص دیگری فکر نخواهد کرد و در پی آشتی با همسر خود خواهد بود. به نظر من مشکل اصلی کلیساهای امروزی دربارۀ مسئلۀ طلاق این است که بیشتر مسیحیان تنها به نام مسیحی هستند، کسانی که هیچ گاه به درستی به خداوندمان مسیح ایمان نیاورده و تسلیم او نشده اند.

از آنکه پولس در اول قرنتیان 7 می نویسد مشخص است که خداوند از مومنان، آنهایی که روح القدس در وجودشان ساکن است، انتظارات بیشتری نسبت به کافران دارد. چنانچه خواندیم پولس نوشت که مومنان نباید از همسران بی ایمان خود که خواهان زندگی با آنها هستند، جدا شوند. باز هم این دستور سبب تعجب ما نمی شود چرا که در راستای مطالب دیگری است که در کتاب مقدس دربارۀ این موضوع خواندیم. خداوند مخالف طلاق است. اما پولس می گوید اگر شخص بی ایمان خواهان طلاق است، طرفی که مومن است مجاز به ترک همسر خود است. پولس می داند که فرد بی ایمان تسلیم خداوند نیست و بنابراین از او توقع ندارد که مانند مومنان رفتار کند. باید اضافه کنم، این که فردی بی ایمان راضی به زندگی با فرد مومن است، نشانۀ خوبی است براینکه فرد بی ایمان قلب خود را به روی انجیل باز گذاشته است و یا نشان دهندۀ این است که این فرد مومن، یک مسیحی متظاهر است.

حالا چه کسی می گوید که شخصی که از همسر بی ایمان خود جدا شده است نمی تواند دوباره ازدواج کند؟ پولس هیچ گاه چنین چیزی نگفت، چنانچه دربارۀ دو مومنی که از هم جدا می شوند هم چنین چیزی نگفت. مسلماً اینکه خداوند با ازدواج مجدد مومنی که از همسر بی ایمان خود جدا شده است مخالف است، باعث تعجب ما می شود. معنای آن چیست؟ در عین حال مجاز دانستن آن بر خلاف سخنان مسیح دربارۀ ازدواج دوباره است: «هر کس با چنین زنی (زن مطلقه) ازدواج نماید زنا می کند» (متی 32:5). در اینجا باز هم به نظر می رسد که ما منظور مسیح را به خوبی متوجه نشده ایم.

مشکل موجود (The Problem)

روشن است که مسیح، موسی و پولس رسول بر سر این نکته که طلاق نشانه ای از گناه از جانب یک یا هر دو طرف است، اتفاق نظر دارند. همه به شدت مخالف طلاق هستند. اما مشکل اینجاست: چطور می توانیم آنچه موسی و پولس دربارۀ ازدواج دوباره گفتند را با آنچه مسیح گفت مطابقت دهیم؟ مسلماً این دو باید با هم مطابقت داشته باشند چرا که هر دو کلام خداوند هستند.

ابتدا آنچه مسیح گفت و اینکه مخاطبان او چه کسانی بودند را به دقت بررسی می کنیم. درانجیل متی دو بار مسیح موضوع طلاق و ازدواج دوباره را مورد خطاب قرار می دهد، یکبار در موعظۀ سر کوه و یکبار زمانی که توسط چند فریسی مورد سوال قرار گرفت. در اینجا با مکالمۀ مسیح با فریسی ها شروع می کنیم:

بعضی از فریسیان هم پیش او آمده از روی امتحان از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد به هر علتی که بخواهد زن خود را طلاق دهد؟» عیسی در جواب از آنها پرسید: «آیا تا بحال نخوانده اید که پروردگار از ابتدا انسان را زن و مرد آفرید؟ به این سبب است که مرد، پدر و مادر خود را ترک میکند و به زن خود می پیوندد و آن دو یکی می شوند از این رو آنها دیگر دو تن نیستند بلکه یکی هستند، پس آنچه را که خدا به هم پیوسته است انسان نباید جدا سازدآنها پرسیدند: « پس چرا موسی اجازه داد که مرد با دادن یک طلاقنامه به زن خود از او جدا شود؟» عیسی در جواب گفت: « به خاطر سنگدلی شما بود که موسی اجازه داد از زن خود جدا شوید، ولی از ابتدای خلقت چنین نبود. اما من به شما می گویم هر کس زن خود را به هر علتی بجز علت زنا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج نماید مرتکب زنا میشود» (متی 3:19-9).

فریسی ها در طول مکالمه با مسیح به بخشی از شریعت موسی رجوع کردند که قبلاً راجع به آن صحبت کردیم (تثنیه1:24-4). در این آیات نوشته شده بود که، «چون‌ كسي‌ زني‌ گرفته‌، به‌ نكاح‌ خود درآورد، اگر در نظر او پسند نيايد از اين‌ كه‌ چيزي‌ ناشايسته‌ در او بيابد، آنگاه‌ طلاق نامه‌اي‌ نوشته‌، بدستش‌ دهد، و او را از خانه‌اش‌ رها كند…» (تثنیه 1:24، همراه با تاکید).

در روزگار عیسی دو مکتب در رابطه با اینکه چه چیزی «ناشایست بودن» را ایجاد می کند، وجود داشت. حدود بیست سال قبل از آن خاخامی به نام هیلِل معتقد بود که ناشایست بودن ، تفاوتی آشتی ناپذیر است. در زمانی که مسیح با فریسی ها مناظره داشت، تفسیر «هیلل» حتی آزادانه تر بود بدینگونه که طلاق «به هر دلیلی» مجاز بود و این مسئله از سوال فریسی ها هم مشخص است. شخص می توان همسر خود را طلاق دهد اگر او غذا را بسوزاند، غذا را شور کند، در عین حرکت زانوی برهنه اش در ملأ عام دیده شود، موهایش را باز کند، با مردهای دیگر صحبت کند، حرف بدی راجع به مادرشوهر خود بزند، و یا بچه دار نشود. او حتی می تواند همسر خود را طلاق دهد اگر زن زیباتری ببیند.

خاخام معروف دیگری به نام شماعی که قبل از هیلل زندگی می کرد معتقد بود که «ناشایستگی» تنها می تواند چیزی بسیار غیر اخلاقی مانند زنا باشد. همانطور که شما هم ممکن است حدس بزنید در میان فریسی های زمان مسیح دیدگاه آزاد هیلل معمول تر و رایج تر از دیدگاه شماعی بود. فریسی ها معتقد بودند که طلاق دادن زنان به هر دلیلی شرعی است و به این صورت طلاق بسیار شایع بود.فریسی ها در روش خود تاکید داشتند که برای اینکه «شریعت موسی را زیر پا نگذارند» باید به زنان خود بعد از طلاق، طلاق نامه بدهند.

فراموش نکنید که مخاطبین عیسی، فریسی ها بودند

(Don’t Forget that Jesus was Speaking to Pharisees)

بخث هایی که تا کنون داشتیم به ما کمک می کند که متوجه شیم مسیح دقیقاً مخالف چه چیزی است. در برابر او گروهی از معلمانِ مذهبیِ ریاکاری قرار داشتند که، اگر نه تمام آنها، بسیاری یک بار یا حتی بیشتر هسمر خود را طلاق داده بودند و احتمالاً به این دلیل که زن های جذاب تری پیدا کرده بودند. (به نظر من تطابقی وجود ندارد مبنی بر اینکه سخنان مسیح راجع به طلاق در موعظۀ سر کوه مستقیماً به دنبال هشدارهای او دربارۀ شهوت رانی و زنا خواندن آن باشد.) اما آنها با گفتن اینکه آنها نمی خواهند پا بر روی شریعت موسی بگذارند، همچنان در پی توجیه خود بودند.

سوال آنها به خودی خود غرض ورزی آنها را آشکار می کند. آنها اعتقاد داشتند که انسان می تواند به هر دلیلی همسر خود را طلاق دهد. مسیح با استفاده از سخنان موسی دربارۀ ازدواج در فصل 2 از پیدایش، برداشت نادرست آنها را از خواست و ارادۀ خداوند در مسئلۀ ازدواج افشاء کرد. خداوند هیچ گاه نمی خواست که طلاق، به خصوص «طلاق به هر دلیلی» در میان باشد اما رهبران بنی اسراییل درست مانند نوجوانانی که مدام مسیر خود را تغییر می دهند، همسرانشان را طلاق می دادند!

من حدس می زنم که فریسی ها از قبل موضع مسیح دربارۀ طلاق را می دانستند چرا که او قبلاً این مسئله را به طور عمومی اعلام کرده بود و به همین دلیل جواب خود را آماده کرده بودند: «پس چرا موسی اجازه داد که مرد با دادن یک طلاقنامه به زن خود از او جدا شود؟» (متی 7:19).

این سوال هم غرض ورزی آنها را نشان می دهد. آنها طوری این جمله را ساخته بودند که انگار موسی به مردان فرمان داده بود که زمانی که چیزی ناشایست در همسر خود دیدند او را طلاق دهند و به او طلاقنامه دهند، اما چنانچه از خواندن تثنیه 1:24-4 متوجه می شویم موسی اصلاً چنین منظوری نداشت. او تنها دربارۀ ازدواج سوم زن و اینکه او نباید با همسر اول خود ازدواج کند، صحبت می کرد.

زمانی که موسی از طلاق صحبت می کند مسلماً دلایلی که آن را مجاز می کند هم ذکر خواهد کرد. اما توجه کنید که فعل «جازه دادن» که مسیح در پاسخ خود از آن استفاده می کند چقدر با فعل «فرمان دادن» که فریسی ها به کار می برند تفاوت دارد. موسی طلاق را مجاز دانستن اما هیچ گاه فرمان طلاق نداد. موسی به دلیل سختی دلهای بنی اسراییل طلاق را مجاز دانست. یعنی خداوند طلاق را به عنوان عطیه ای از رحمت برای گناهکاری مردم، مجاز دانست. او می دانست که مردم ممکن است نسبت به همسرشان بی وفایی پیشه کنند. او می دانست فساد وجود خواهد داشت و قلبهای انسانها خواهد شکست. بنابراین طلاق را مجاز دانست. او در واقع نمی خواست طلاقی در میان باشد اما وجود گناه طلاق را ایجاب می کند.

سپس مسیح قانون خداوند را برای فریسی ها مطرح کرد و شاید حتی معنای «کار ناشایست» که موسی از آن صحبت کرد به این ترتیب باشد: «هر کس زن خود را به هر علتی بجز علت فحشا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج نماید مرتکب زنا میشود» (متی 9:19، همراه با تاکید). در نگاه خداوند، فحشا تنها دلیل منطقی برای طلاق دادن است و من می توانم این مسئله را متوجه شوم. مرد یا زن چه کاری ممکن است بکند که از این بیشتر برای همسرش اهانت آور باشد؟ زمانی که شخصی زنا می‌کند یا در رابطۀ نامشروع است، او یک پیام واضح می فرستد. منظور مسیح از لغت «فحشا» تنها زنا نیست. مطمئناً بوسیدن و نوازشکردن پر حرارتِ همسر شخصی دیگر، خواندن و دیدن نوشته ها و عکس های رکیک، و دیگر انحرافات جنسی هم نوعی از فحشا هستند. به یاد داشته باشید که مسیح در موعظۀ سر کوه شهوت و زنا را با هم ذکر کرد.

نباید فراموش کنیم که مخاطبین مسیح چه کسانی بودند فریسی هایی که به هر دلیلی همسر خود را طلاق می دادند و با دیگری ازدواج می کردند ولی، دور از جان، هرگز مرتکب زنا نمی شدند مبادا که فرمان هفتم را بشکنند. مسیح به آنها گفت که تنها خود را گول می زنند. آنچه آنها انجام می دادند فرقی با زنا نداشت و همین معنا را کامل می کند. هر شخص صادقی می فهمد که مردی که همسر خود را برای ازدواج با زن دیگری طلاق می دهد همان کار شخص زناکار را، تحت نقاب مشروعیت انجام می دهد.

راه حل (The Solution)

کلید تطابق سخنان عیسی با سخنان پولس و موسی اینجاست. مسیح تنها می خواست ریاکاری فریسی ها را فاش کند. او در پی تدوین قانونی که ازدواج دوباره را ممنوع کند نبود، چه اگر می خواست چنین کند عملاً سخنان پولس و موسی را تکذیب می کرد و برای میلیونها نفر از کسانی که طلاق می گیرند یا ازدواج دوباره دارند، سردرگمی بزرگی به وجود می آورد. اگر عیسی می خواست قانونی برای ازدواج دوباره به وجود بیاورد، به کسانی که قبل از شنیدن قانون مسیح طلاق گرفته و ازدواج کرده بودند چه می توان گفت؟ آیا باید به آنها بگوییم که در زنا زندگی می کنند، ولی می دانیم بر طبق انجیل زناکاران وارث ملکوت خداوند نخواهند شد (اول قرنتیان 9:6-10 را ببینید) و به همین دلیل باید طلاق بگیرند؟ اما آیا خداوند از طلاق بیزار نیست؟

آیا باید به آنها بگوییم که تا زمان مرگ همسر قبلی خود دست از رابطۀ جنسی با همسر فعلیشان بردارند تا مرتباً مرتکب زنا نشوند؟ اما آیا پولس زن و شوهر را از داشتن رابطۀ جنسی با یکدیگر منع کرده است؟آیا چنین پیشنهادی به وسوسه های شهوانی و حتی خواهش های نفسانی برای داشتن رابطۀ جنسی با همسر سابق منجر نمی شود؟

آیا باید به آنها بگوییم که از همسر فعلی جدا شده و با همسر سابق خود ازدواج کنند (چنانچه برخی حامی چنین پیشنهادی هستند)؟ و البته طبق شریعت موسی در تثنیه1:24-4 چنین چیزی ممنوع است.

افراد طلاق گرفته ایکه هرگز ازدواج نکرده اند چه؟ اگر آنها تنها در صورتی که همسر سابقشان مرتکب فحشا شده باشد می توانند دوباره ازدواج کنند، چه کسی می تواند ثابت کنند که فحشایی صورت گرفته است؟ آیا برای ازدواج دوباره گروهی مامور خواهند شد تا تحقیق کنند که همسر سابق این شخص شهوت ران بوده است و عده ای هم چند شاهد برای اثبات این مسئله خواهند آورد؟

چنانچه قبلاً هم پرسیدم، دربارۀ مواردی که شخص مرتکب زنا شده است به این دلیل که همسر سابقش او را از داشتن رابطۀ جنسی با خود منع کرده است، چه می توان گفت؟ آیا عادلانه است که شخصی که از داشتن رابطۀ جنسی با همسرش دریغ می کرده مجاز به ازدواج مجدد باشد اما کسی که مرتکب زنا شده است نتواند دوباره ازدواج کند؟

دربارۀ کسانی که قبل از ازدواج مرتکب زنا می شدند چه؟ آیا چنین کاری بی وفایی به همسر آیندۀ این فرد نیست؟ آیا گناه او برابر با زنای کسی که با او رابطه داشته است و متاهل بوده است نیست؟ پس چرا چنین شخصی می تواند ازدواج کند؟

در مورد دو زن و مردی که «بدون ازدواج» با هم زندگی می کنند و بعد «از هم جدا می شود» چه می توان گفت؟ چرا آنها می توانند بعد از جدایی با شخص دیگری ازدواج کنند؟ تنها به این دلیل که آنها رسماً ازدواج نکرده بودند؟ آیا آنها فرقی با کسانی که ازدواج می کنند و بعد طلاق می گیرند دارند؟

دربارۀ این حقیقت که زمانی که کسی مسیحی می‌شود «هر آنچه کهنه بود در گذشت و اینک زندگی نو شروع شده است» (دوم قرنتیان 17:5 را ببینید). آیا چنین گفته ای شامل همۀ گناهان به جز گناه طلاق نامشروع می شود؟

تمام سوالات بالا و بسیاری از سوالات1 دیگر که می توان پرسید دلایل محکمی هستند که نشان می دهد مسیح در حال مطرح کردن قانونی برای ازدواج دوباره نبود. مطمئناً مسیح آنقدر باهوش بود که انشعابات قانون جدید خود را برای ازدواج مجدد (اگر چنین منظوری داشت) بداند. همین به خودی خود برای گفتن اینکه او ریکاری فریسی ها را فاش می کرد کافی بود. مردان شهوت ران، مذهبی، و ریاکاری که همسران خود را «با هر دلیلی» طلاق می دادند و دوباره ازدواج می کردند.

مسیح به جای اینکه به آنها بگوید آنچه انجام می دادند غلط است، گفت که آنها «مرتکب زنا می شونداو مطمئناً اینطور گفت تا آنها بفهمند که طلاق با هر دلیلی و ازدواج دوباره ای که در پی آن می آید فرقی با زنا (چیزی که آنها ادعا می کردند هرگز انجام نمی دهند) ندارد. آیا مسیح نگران جنبۀ جنسی ازدواج دوباره بود و در صورتی که پرهیز از داشتن رابطۀ جنسی وجود داشت، طلاق از نظر او ایرادی نداشت؟ البته که نه. بنابراین نباید سخنان او را نادرست تعبیر کنیم.

مقایسه ای فکورانه (A Thoughtful Comparison)

در اینجا دو شخص را در نظر می گیریم. یکی مردی متاهل و مذهبی که ادعا می کند خداوند را از صمیم قلب دوست دارد و شروع به شهوت رانی با زنی جوان ترکه در خانۀ روبه رویی ساکن است می کند. خیلی زود همسرش را طلاق می دهد و سریع با زن رویاهایش ازدواج می کند.

دیگری مردی است که مذهبی نیست. هرگز انجیل را نشنیده است و زندگی پر گناهی دارد که در نهایت به قیمت زندگی مشترک او تمام می شود. چند سال بعد زمانی که مردی مجرد است، انجیل را می شنود و اطاعت از مسیح را با تمام وجود خود آغاز می کند. سه سال بعد با زنی مسیحی و بسیار متعهد ملاقات می کند و عاشق او می شود. هر دو آنها در طلب خداوند و راهنمایی دیگران هستند و بعد تصمیم می گیرند که ازدواج کنند. آنها ازدواج می کنند و تا زمان مرگ یکدیگر را و خداوند را خدمت می کنند.

حالا بیایید تصور کنیم که هر دو مرد با ازدواج دوباره مرتکب گناه شده اند. گناه کدام یک بزرگتر است؟ مسلماً گناه مرد اول بزرگتر است. او دقیقاً زناکار است.

اما مرد دوم چه؟ آیا واقعاً اینگونه به نظر می رود که مرتکب گناه شده است؟ آیا می توان گفت او مانند مرد اول هیچ فرقی با زناکاران ندارد؟ من که اینطور فکر نمی کنم. آیا می توانیم سخنانی را به او بگوییم که مسیح دربارۀ آنهایی که از همسرشان جدا می شوند و دوباره ازدواج می کنند، گفت، و یا به او بگوییم که با زنی که خداوند نمی خواست زندگی می کند زیرا از نظر خداوند او هنوز هم شوهر همسر سابق خود است. آیا می توانیم به او بگوییم که در زنا زندگی می کند؟

پاسخ ها روشن است. زنا توسط افراد متاهلی انجام می شود که بر شخصی غیر از همسر خود چشم دارند. بنابراین طلاق دادن همسر به این دلیل که زنی زیباتر یافته ایم هم زنا است. اما شخصی که مجرد است نمی تواند مرتکب زنا شود زیرا همسری ندارد که نسبت به او فادار باشد، شخصی که از همسرش جدا شده است هم نمی تواند مرتکب زنا شود چرا که او هم همسری ندارد که نسبت به او وفادار باشد. اگر تمام مطالب تاریخی و انجیلی سخنان مسیح را درست بفهمیم، به نتایجی که هیچ معنایی ندارند و در تناقض با سایر قسمت های انجیل هستند، نمی رسیم.

در ضمن، زمانی که حواریون پاسخ مسیح را به سوال فریسی ها شنیدند، اینگونه جواب دادند، «اگر شوهر در مقابل زنش باید چنین وضعی داشته باشد بهتر است که دیگر کسی ازدواج نکند» (متی10:19). متوجه باشید که آنها تحت تعلیم و تاثیر فریسی ها رشد یافته بودند و در فرهنگی که بسیار از فریسی ها تاثیر پذیرفته بود. آنها هیچ گاه تصور نمی کردند که ازدواج باید دائمی باشد. در حقیقت چند دقیقه قبل از صحبت های مسیح آنها فکر می کردند که طلاق دادن زنان به هر دلیلی شرعی است. بنابراین سریعاً به این نتیجه رسیدند که بهترین کار این است که همه از ازدواج اجتناب کنند و مرتکب طلاق یا زنا نشوند.

مسیح پاسخ داد،

همه نمی توانند این سخن را قبول کنند، مگر کسانیکه استعداد آن را داشته باشند. بعضی ها طوری به دنیا آمده اند که اصلا نمی توانند ازدواج کنند، عده ای هم به دست انسان مقطوع النسل شده اند و عده ای نیز بخاطر پادشاهی آسمانی از ازدواج خودداری میکنند. بنابراین هر کس قدرت اجرای این تعلیم را دارد آنرا بپذیرد (متی 11:19-12).

یعنی توانایی کنترل شخص بر تحریکات جنسی عاملی تعیین کننده است. حتی پولس هم گفت، «ازدواج کردن از سوختن در آتش شهوت بهتر است» (اول قرنتیان 9:7). آنهایی که طوری به دنیا آمده اند که اصلا نمی توانند ازدواج کنند و یا توسط انسان مقطوع النسل شده اند (مانند مردانی که مقطوع النسل شدند تا برای نگهداری از حرمسرای مردی دیگر قابل اعتماد باشند) حس جنسی ندارند. آنهایی که «بخاطر پادشاهی آسمانی از ازدواج خودداری میکنند» به نظر می رسد کسانی باشند که از طرف خداوند به آنها عطا ی خویشتن داری داده شده است و به همین دلیل است که «همه نمی توانند این سخن را قبول کنند، مگر کسانیکه استعداد آن را داشته باشند» (متی 11:19).

موعظۀ سرکوه (The Sermon on the Mount)

باید به خاطر داشته باشیم که جمعیتی که مخاطب مسیح در طول موعظۀ سر کوه بودند، مردمی بودند که زندگی خود را تحت تاثیر فریسی ها، قانون گذارها و معلمان ریاکار گذرانده بودند. همانطور که در مطالعۀ قبلی موعظۀ سرکوه متوجه شدیم، روشن است که بیشتر سخنان مسیح کمتر از اصلاح تعالیم غلط فریسی ها نبود. مسیح حتی به جمعیت حاضر گفت که به بهشت وارد نخواهند شد مگر آنکه دادگری آنها از فریسی ها و کاتبان پیشی گیرد (متی20:5 را ببینید)، که به گونه ای به این معناست که فریسی ها و کاتبان به دوزخ افکنده خواهند شد. در آخر موعظه، جمعیت تا حدی سردرگم و مبهوت شده بودند زیرا تعالیم مسیح «مانند تعالیم کاتبان آنها» نبود (متی 29:7).

در ابتدای این موعظه مسیح ریاکاری آنهایی که ادعا می کردند هرگز مرتکب زنا نشده اند اما شهوت رانی کرده اند، همسر خود را طلاق داده و دوباره ازدواج کرده اند، را آشکار کرد. او اظهار کرد که زنا می تواند ورای گناه فیزیکی میان دو شخص متاهل باشد. آنچه مسیح گفت برای هر فرد صادقی که اندکی راجع به آن فکر کند قابل درک است. یادتان باشد که قبل از موعظۀ سر کوه بیشتر جمعیت فکر می کردند که طلاق دادن همسر با «هر دلیلی» شرعی است. مسیح می خواست که پیروانش و دیگران بدانند که قصد خداوند از آغاز معیاری در حد بسیار بالا بود.

شنیده اید که گفته شده: «زنا نکن» اما من به شما می گویم هر گاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه کند دردل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راست تو باعث گمراهی تو میشود آن را بیرون آور و دورانداز، زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینکه با تمام بدن به جهنم افکنده شوی. اگر دست راستت تو را گمراه می سازد آنرا ببر و دور انداز زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینکه با تمام بدن به جهنم بیفتی. همچنین گفته شده: «هر گاه مردی با زن خود متارکه نماید باید طلاقنامه ای به او بدهد» اما من به شما می گویم: هر گاه کسی زن خود را جز به علت زنا طلاق دهد او را به زناکاری می کشاند و هر کس با چنین زنی ازدواج نماید زنا می کند (متی 27:5-32).

ابتدا، چنانچه قبلاً هم اشاره کردم توجه داشته باشید که سخنان مسیح دربارۀ طلاق و ازدواج دوباره نه تنها مستقیماً در پی سخنان او دربارۀ شهوت رانی می آیند و این دو را تا آن حد می رسانند، بلکه حتی از نظر مسیح آنها با زنا برابرند. بنابراین ما متوجه جریانی که در این بخش از کتاب مقدس وجود دارد می شویم. مسیح تلاش می کرد تا به پیروانش بفهماند که اطاعت از قانون هفتم دقیقاً چگونه است. این قانون به معنای شهوت رانی و طلاق گرفتن و ازدواج دوباره نیست.

در میان حضار یهودی مسیح، همه قانون هفتم را که در کنیسه ها خوانده می شد شنیده بودند (در آن زمان کسی تورات شخصی نداشت)، و آنها تفسیر را هم از معلمان، فریسی ها و کاتبان شنیده و هم در زندگی آنها دیده بودند. مسیح پس از آن گفت، «اما من به شما می گویم». اما، در پی اضافه کردن قوانین جدید نبود. او تنها می خواست مقصود خداوند را آشکار کند.

اولاً شهوت رانی بر طبق قانون دهم، و حتی بدون آن، حرام بود و هر کسی که این قانون را می دانست، متوجه می شد که میل به انجام کاری که خداوند آن را محکوم کرده است، درست نیست.

ثانیاً، خداوند در همان فصل های اول کتاب پیدایش تصریح کرد که ازدواج تعهدی برای یک عمر زندگی است. به علاوه هر کسی که راجع به آن فکر کند به این نتیجه می رسد که طلاق و ازدواج دوباره بسیار به زنا شباهت دارد، به خصوص زمانی که شخص با هدف ازدواج دوباره از همسرش جدا شود.

اما باز هم در این موعظه واضح و روشن است که مسیح تنها می خواست به مردم کمک کند که واقعیت را دربارۀ شهوترانی و طلاق با هر دلیلی و ازدواج دوباره بدانند. او قانون جدیدی برای ازدواج دوباره که قبلاً «در کتاب ها» نبود، مطرح نکرد.

جالب است که تعداد کمی در کلیسا سخنان مسیح دربارۀ دور انداختن چشم و بریدن دست را تحت اللفظی برداشت کرده اند، چراکه چنین معنایی (معنای تحت اللفظی) بر خلاف بقیۀ قسمت های کتاب مقدس است و این دو تنها برای ساختن موضعی محکم دربارۀ اجتناب از وسوسه های جنسی هستند. اما افراد بسیاری در کلیساها تلاش می کنند که سخنان مسیح را دربارۀ شخصی که دوباره ازدواج کرده و مرتکب زنا می شود، به طور تحت اللفظی تفسیر کنند، حتی با وجود اینکه چنین تفسیری مخالف باقی قسمت های کتاب مقدس است. هدف مسیح این بود که مخاطبینش با حقیقت روبرو شوند با این امید که طلاق کمتر رخ دهد. اگر پیروان او سخنانش راجع به شهوت را به گوش جان بپذیرند، دیگر فحشا در میانشان نخواهد بود. اگر فحشایی نباشد، پایه و اساسی شرعی برای طلاق وجود نخواهد داشت و طلاقی هم نخواهد بود، و این همان چیزی است که خداوند از آغاز می خواست.

چطور مرد باعث می شود که همسرش مرتکب زنا شود؟

(?How Does a Man Make His Wife Commit Adultery)

توجه کنید که مسیح گفت «هر گاه کسی زن خود را جز به علت بی عفتی طلاق دهد او را به زناکاری می – کشاند این گفته نیز سبب می شود که ایمان بیاوریم او در حال مطرح کردن قانونی جدید برای ازدواج دوباره نبود، بلکه او تنها حقیقت را دربارۀ گناهی که مرد با طلاق دادن همسرش بدون دلیل منطقی مرتکب می شود را آشکار کرد. او «همسرش را به زناکاری می‌کشاندبرخی می گویند که در اینجا مسیح ازدواج دوبارۀ این زن را ممنوع می کند زیرا مرد او را به زنا کشانده است. اما چنین تصوری پوچ و بی معناست. تاکید بر گناهی است که مرد با طلاق دادن همسر خود مرتکب می شود. به خاطر کاری که او انجام می دهد، همسرش (زن) چاره ای به جز ازدواج دوباره ندارد و با این کار مرتکب گناهی نمی شود زیرا او قربانی خودخواهی شوهرش بوده است. اما در نگاه خداوند، از آنجایی که مرد همسر خود را در شرایطی قرار می دهد که چاره ای جز ازدواج دوباره ندارد، به این معناست که او را مجبور کرده است که با مرد دیگری رابطۀ جنسی داشته باشد. بنابراین کسی که فکر می کند مرتکب زنا نشده است گناه دو زنا را بر گردن دارد، زنایی که خود مرتکب می شود و زنایی که همسرش مرتکب می شود.

منظور مسیح نمی تواند این باشد که زنِ قربانی طلاق گناه، زنا را بر گردن دارد. چرا که چنین چیزی کاملاً نا عادلانه است و در حقیقت بسیار بی معناست که این زن حق ازدواج دوباره نداشته باشد. خداوند چطور می تواند بگوید که او زنی زناکار است اگر دوباره ازدواج کند. چنین چیزی به هیچ وجه معنایی ندارد. بنابراین به سادگی می تون درک کرد که خداوند مرد را به دلیل زنایی که خود مرتکب می شد و زنایی که همسر سابقش مرتکب می شود (و در واقع اصلاً زنا نیست)، گناهکار می داند. کاری که زن انجام می دهد، ازدواجی قانونی و شرعی است.

دربارۀ جملۀ بعدی مسیح چه می توانیم بگوییم؟ «هر کس با زنی مطلقه ازدواج نماید زنا می کنداین جمله را به دو صورت می توان تعبیر کرد. 1) مسیح مورد دیگری از زنا علیه مردی که تصور می کند مرتکب زنا نشده است، اضافه می کند (به همان دلیلی که مورد دوم زنا را به او نسبت می دهد)، 2) و یا دربارۀ مردی صحبت می کند که زنی را تشویق به جدایی از همسرش و ازدواج با خود می کند «تا مرتکب زنا نشوداگر منظور مسیح این بود که هر مردی که با زنی مطلقه ازدواج می کند مرتکب زنا می شود، پس همۀ مردان بنی اسراییل که صدها سال قبل، در تسلیم کامل شریعت موسی، با زنان مطلقه ادواج کردند، مرتکب زنا شدند. در واقع همۀ مردانی که در آن روز مخاطب مسیح بودند و طبق شریعت موسی، با زنی مطلقه ازدواج کرده بودند، ناگهان گناهی بر گردنشان افتاد که تا چند دقیقه قبل بر گردنشان نبود و احتمالاً مسیح قانون خداوند را در آن لحظه تغییر داد. به علاوه هر کسی که در آینده، با تکیه بر سخنان پولس در نامه اش به قرنتیان مبنی براینکه ازدواج با چنین کسی گناه نیست، با شخص مطلقه ای ازدواج کند گناه می کند و مرتکب زنا می شود. بنابر انجیل فردی که با مطلقه ای ازدواج می کند قابل تحسین است. اگراین زن قربانی خودخواهی همسر سابق خود باشد، مردی که با او ازدواج می کند و او را زیر چتر حمایت خود قرار می دهد، شایستۀ تحسین و تمجید است حتی بیشتر از کسی که با زنی بیوه ازدواج می کند. اگر زن مطلقه به خاطر جدایی از همسرش تا حدی مقصر است، باز هم کسی که با او ازدواج می کند به این خاطر که رفتاری شبیه به مسیح دارد یعنی با لطف و رحمت گذشتۀ زن را فراموش می کند، قابل تحسین است. چرا کسی که انجیل را خوانده است و روح القدس در وجودش ساکن است باید تصور کند که مسیح انسانها را از ازدواج با افراد مطلقه منع کرده است؟ چنین دیدگاهی چطور شایستۀ عدل خداوندی است، عدالتی که هیچ گاه افراد را به دلیل قربانی بودن (مانند زنی که بدون اینکه تقصیری داشته باشد طلاق گرفته است) مجازات نمی کند؟ چنین دیدگاهی چطور می تواند با انجیل، که بخشایش و فرصتی دوباره برای توبه پیشکش می کند، هماهنگ باشد؟

خلاصه (In Summary)

انجیل دائماً می گوید که طلاق همیشه شامل گناه از جانب یک یا هر دو طرف زندگی مشترک است. خداوند هیچ گاه نمی خواهد که کسی از همسر خود جدا شود، اما از روی رحمت خویش شرط و شروطی برای طلاق، زمانی که فحشا رخ می دهد، ایجاد کرده است. همچنین از روی بخشندگی برای ازدواج دوبارۀ افراد طلاق گرفته هم شرایطی را ایجاد کرده است.

اگر به خاطر سخنان مسیح دربارۀ ازدواج مجدد نبود، هیچ کسی فکر نمی کرد که ازدواج مجدد گناه است ( به غیر از دو مورد نادر در عهد عتیق و یک مورد در عهد جدید، به نام ازدواج دوباره بعد از اینکه فردی به عنوان یک مسیحی از مسیحی دیگری جدا شود). اما ما راهی پیدا کردیم که سخنان مسیح را با سایر تعالیم انجیل هماهنگ کنیم. مسیح قصد نداشت که به جای قانون خداوند، قانونی سخت تر برای ازدواج مجدد در همۀ موارد مطرح کند، قانون غیرممکنی برای مردمی که قبلاً طلاق گرفته بودند و برای اطاعت دوباره ازدواج کرده بودند، و قانونی که سردرگمی بزرگی برای مردم ایجاد می کند و باعث می شود که مردم قوانین دیگر خداوند را بشکنند. بلکه او می خواست مردم را کمک کند تا ریاکاریشان را ببینند. او آنهایی که اعتقاد داشتند هرگز مرتکب زنا نمی شوند را یاری کرد که متوجه شوند به شیوه های دیگر (با شهوت رانی و موضع آزادانه ای که نسبت به طلاق داشتند) در حال ارتکاب زنا بوده اند.

چنانچه از تعالیم انجیل بر می آید، صرف نظر از گناهانشان، بخشش و فرصت های دوباره و سه باره به همۀ گناهکاران که توبه کرده اند، از جمله افراد طلاق گرفته، داده می شود. بر اساس عهد جدید هیچ گناهی در ازدواج دوباره وجود ندارد (به جز مومنی که از مومنی دیگر جدا شده باشد، چنین طلاقی نباید رخ دهد چرا که مومنان واقعی مرتکب فحشا نمی شوند و در نتیجه دلیلی برای جدا شدن آنها از همدیگر وجود ندارد). در چنین اتفاق نادری، هر دو باید مجرد بمانند یا با هم آشتی کنند.

1 برای مثال، نظرات شبانی که از همسر خود جدا شده است و بعد از ازدواج دوباره خود را جدا از بدن مسیح می داند، در نظر بگیرید. او گفت، «بهتر بود به جای طلاق دادن همسرم او را می کشتم. اگر او را کشته بودم، توبه می کردم، بخشیده می شدم، قانوناً ازدواج می کردم و به خدمت خود ادامه می دادم

301

فصل یازدهم (Chapter Eleven

تعمید در روح القدس (The Baptism in the Holy Spirit)

وقتی کتاب اعمال رسولان را می خوانیم، در هر صفحه عملکرد روح القدس در کلیسای اولیه کاملاً مشهود است. اگر عملکرد روح القدس را از کتاب اعمال رسولان حذف کنیم، در واقع چیزی باقی نمی ماند. به راستی که او اولین شاگردان را قدرت داد تا «دنیا را بهم بریزند» (اعمال رسولان 6:17 را ببینید).

مکانهایی که در آنها کلیساها با سرعت رشد می کنند همان جاهایی هستند که پیروان مسیح تسلیم روح القدس شده اند و از او قدرت می یابند. این مسئله نباید باعث تعجب ما شود. روح القدس در چند لحظه می تواند بیشتر از آنچه ما با تلاش خود حتی در ده هزار سال نمی‌توانیم انجام دهیم، به انجام برساند. بنابراین بسیار مهم است که خادم شاگرد ساز آنچه کتاب مقدس از عملکرد روح القدس در زندگی و خدمت مؤمنین آموزش می دهد، درک کند.

در کتاب اعمال رسولان، بارها مثالهایی می یابیم که مؤمنین در روح القدس تعمید می گیرند و قدرت خدمت را دریافت می کنند. حکیمانه است که این موضوع را مطالعه کنیم تا اگر ممکن باشد ما نیز آنچه را که آنها یافتند تجربه کنیم و از مساعدت معجزه آسای روح القدس، مانند آنها، بهره مند شویم. البته برخی ادعا می کنند که معجزات روح القدس محدود به زمان رسولان است، اما من هیچ سند تاریخی ومنطقی یا نوشته ای در کتاب مقدس نیافته ام که این عقیده را تأیید کند. این عقیده از بی ایمانانی منشأ می گیرد. آنهایی که به وعده های کلام خداوند ایمان دارند، مسلماً برکات موعود را نیز تجربه خواهند کرد. مانند اسرائیلیان بی ایمان که به سرزمین موعود وارد نشدند، آنهایی که امروز وعده های خداوند را باور ندارند، به کاملیت برکاتی که خداوند آماده کرده است نخواهند رسید. شما جزء کدام گروه هستید؟ من، جزء معتقدین به وعده های الهی هستم.

دو مورد از کارهای روح القدس (Two Works by Holy Spirit)

هر که واقعاً به خداوند مان مسیح ایمان دارد، تاثیر وح القدس را در زندگی خود دیده است. انسان درونی یا روح او، توسط روح القدس دوباره متولد شده است (تیطوس 5:3 را ببینید)، و روح القدس در او زندگی می کند (رومیان 9:8؛ اول قرنتیان 19:6 را ببینید). او «از روح تولد یافته است» (یوحنا 5:3).

بدون درک واقعی این موضوع، بسیاری از مسیحیانِ گیرایی طلب و پِنطیکاستی به اشتباه حضور روح القدس را در زندگی سایر ایماندارن انکار می‌کنند، مگر این که تعمید در روح را تجربه کرده و به زبانهای دیگر صحبت کنند. تجربیات واقعی و کتاب مقدس هر دو نشان میدهند که این نظریه اشتباه است. بسیاری از ایمانداران غیر پنطیکاستی شواهد زندگی پر از روح القدس را بیشتر از گیرایی طلبان و پنطیکاستی ها نشان می دهند. آنها به وضوح نمایانگر ثمرات روح القدس که پولس رسول در غلاطیان 22:5-23 یاد کرده هستند، و البته چنین طرز زندگی بدون وجود روح القدس امکان پذیر نیست.

اما تولد دوباره از روح القدس، تضمین کنندۀ تعمید در روح القدس نیست. بر طبق کتاب مقدس از روح القدس متولد شدن و تعمید در روح القدس معمولاً دو تجربۀ مجزا هستند.

در آغاز تأمل این موضوع اجازه بدهید آنچه را که مسیح دربارۀ روح القدس به زن نجات نایافته نزد چاه سامره گفت، بررسی می کنیم:

عیسی جواب داد: «اگر می دانستی که خدا چه هدیۀ عالی می‌خواهد به تو بدهد واگر می دانستی که کیستم، آنگاه از من آب زندگی می خواستیمردم با نوشیدن این آب، باز هم تشنه می شوند. ولی آبی که من به ایشان می‌دهم، در وجودشان تبدیل به چشمه ای جوشان می‌شود که دایم به ایشان آب حیات می‌دهد و ایشان را به زندگی جاوید می‌رساند.» (یوحنا 10:4، 13-14)

منطقی است ما نتیجه بگیریم که این آب حیات نشانگر روح القدس است که در وجود ایمانداران ساکن می شود. اندکی بعد در انجیل یوحنا، مسیح دوباره عبارت آب حیات یا «آب زنده» را به کار می برد و در اینجا هیچ شکی نیست که او از روح القدس سخن می گوید:

روز آخر که مهمترین روز عید بود، عیسی با صدای بلند به مردم فرمود: «هر که تشنه است، نزد من بیاید و بنوشد. چنانکه کتاب آسمانی می گوید، هر که به من ایمان بیاورد، از وجود او نهرهای آب زنده جاری خواهد شد منظور عیسی از نهرهای آب زنده، همان روح القدس بود که به کسانی داده می‌شود که به عیسی ایمان آورند. ولی روح القدس هنوز به کسی عطا نشده بود، چون عیسی هنوز به جلال خود در آسمان باز نگشته بود (یوحنا 37:7-39، با تأکید).

در ابن مورد مسیح از آب زنده ای که «چشمه ای جوشان می‌شود که دایم به ایشان آب حیات می‌دهد» صحبت نکرد. بلکه از نهرهای آب زنده سخن گفت که از اعماق وجود شخص پذیرنده جاری می شود.

این دو متن مشابه در انجیل یوحنا به زیبایی تفاوت میان تولد از روح القدس و تعمید در روح را نشان می دهند. تولد یافتن از روح القدس اصولاً مزیتی است برای کسی که تولد تازه را می یابد، به این معنا که شخص وارث زندگی جاوید می شود. زمانی که کسی توسط روح القدس دوباره متولد می شود، خزینه ای از روح القدس درون خود دارد که به او زندگی جاوید می دهد.

اما تعمید روح القدس در وحلۀ اول مزیتی برای دیگران به همراه دارد، به این ترتیب که شخص با قدرت روح القدس برای خدمت به سایرین آماده می شود. «نهرهای آب زنده» از بطن آنها جاری خواهد گشت و توسط قدرت روح القدس برکات خداوند را برای دیگران خواهند آورد.

چرا تعمید در روح القدس لازم است

(Why the Baptism in the Holy Spirit is Needed)

چقدر نومیدانه به کمک روح القدس برای خدمت به دیگران نیاز داریم! بدون کمک او، هیچ گاه نمی توانیم از تمام امتها شاگردان بسازیم. در‌واقع، به همین دلیل مسیح تعمید در روح القدس را وعده داد – تا جهان مژدۀ انجیل را بشنود. مسیح به حواریون خود گفت:

اينك‌ من روح القدس را که پدرم به شما وعده داده است، بر شما خواهم فرستاد. از اینرو پیش از آنکه این پیغام نجاتبخش را به دیگران اعلام کنید، در اورشليم‌ بمانيد تا روح القدس بیاید و شما را با قدرت الهی از عالم بالا، مجهز کند (لوقا 49:24، با تاکید).

همچنین لوقا گفتۀ مسیح را نقل می کند:

(عیسی) جواب داد: «این زمانها را پدرم خدا تعیین می‌کند و دانستن آنها کار شما نیست. ولی آنچه لازم است بدانید این است که وقتی روح القدس بر شما نازل شود، قدرت خواهید یافت تا در «اورشلیم»، در سراسر «یهودیه»، «سامره»، و حتی دورترین نقطۀ دنیا دربارۀ مرگ و زنده شدن من شهادت دهید (اعمال رسولان 7:1-8، با تاکید).

مسیح به حواریون خود گفت که اورشلیم را قبل از اینکه «قدرت یابند» ترک نکنند. او می دانست که در غیر این صورت آنها هیچ قدرتی نخواهند داشت و در انجام وظیفه ای که مسیح بر عهده شان گذاشته بود موفق نخواهند بود. متوجه باشیم زمانی که آنها با روح القدس تعمید گرفتند، خداوند به طور خارق لعاده ای ازآنها برای گسترش انجیل استفاده کرد.

میلیونها مسیحی در جهان بعد از تعمید در روح القدس، بُعد تازه‌ای از قدرت را تجربه کرده اند، به خصوص زمانی که با نجات نیافتگان روبرو می شوند. آنها متوجه می شوند که صحبت هایشان متقاعد کننده تر است و برخی مواقع آیاتی را از کتاب مقدس نقل می کنند که پیش از آن نمی توانستند به یاد بیاورند. برخی دعوت خدا را برای خدمت خاصی مثل بشارت، مشاهده می کنند. عدۀ دیگری در می یابند که خداوند بنابه اراده‌اش، به آنان هدایای خارق العادۀ روح القدس را به آنها داده است. این تجربیات کاملاً بر اساس انجیل است. آنانی با تجربیات این افراد مخالفت می کنند هیچ مبنایی بر اساس انجیل ندارند و در واقع بر ضد خدا می جنگند.

نباید برایمان عجیب باشد که اگر برای پیروی از مسیح خوانده شده ایم، در تجربیات او با روح القدس نیز شریک هستیم. تولد او از روح زمانی که مریم از طریق روح القدس با مسیح آبستن شد (متی 20:1 را ببینید). او که از روح متولد شده بود، پیش از آغاز خدمتش با روح القدس تعمید گرفت (متی 16:3 را ببینید). اگر مسیح برای آمادگی خدمت لازم بود که با روح القدس تعمید بگیرد، چقدر بیشتر ما به این تعمید وابسته هستیم؟

اولین گواه تعمید در روح القدس

(The Initial Evidence of the Baptism in the Spirit)

زمانی که یک ایماندار در روح القدس تعمید می گیرد، اولین نشانۀ تجربۀ او این است که به زبانی جدید سخن می گوید، آنچه کلام خدا از آن به عنوان «زبان جدید» یا «زبان دیگر» نام می برد. آیات زیادی در کتاب مقدس این مسله را تایید می کنند. بیایید این آیات را بررسی کنیم.

مسیح در لحظات آخر قبل از صعود خود گفت یکی از علائمی که با مومنین خواهد بود این است که آنها به زبانهای جدید صحبت خواهند کرد:

سپس‌ به ايشان‌ گفت‌: «حال باید به سراسر دنیا بروید و پیغام انجیل را به مردم برسانید. کسانی که ایمان بیاورند و غسل تعمید بگیرند، نجات می یابند، اما کسانی که ایمان نیاورند، داوری خواهند شد. کسانی که ایمان می آورند، با قدرت من، ارواح پلید را از مردم بیرون خواهند کرد و به زبان‌های تازه سخن خواهند گفت» (مرقس 15:16-17، با تاکید).

برخی از مفسران ادعا می کنند که این آیات نباید در انجیل باشند زیرا در برخی از نسخه های خطی قدیمی عهد جدید یافت نمی شوند. ولی بسیاری از نسخه های قدیمی دیگر این آیات را دارند و هیچ یک از ترجمه های انگلیسی که من خوانده ام، آنها را حذف کرده است. گذشته از آن، آنچه مسیح در این آیات می گوید کاملاً با تجربیات کلیسای اولیه که در کتاب اعمال رسولان ثبت شده، مطابقت دارد.

کتاب اعمال رسولان پنج مثال مشخص از مومنان قرن اول قید می‌کند که در روح القدس تعمید یافتند. در بررسی این پنج مورد دو سوال را در نظر خواهیم داشت: 1) آیا تجربۀ تعمید روح القدس نتیجۀ نجات است؟ و 2) آیا کسانی که تعمید گرفتند به زبانهای دیگر حرف زدند؟ به این شیوه ما بهتر می‌توانیم خواست خداوند را برای مومنان امروز درک کنیم.

اورشلیم (Jerusalem)

اولین مثال در اعمال رسولان فصل 2 پیدا می شود، زمانی که صد و بیست رسول در روز پنطیکاست از روح القدس پُر شدند:

هفت هفته پس از مرگ و زنده شده مسیح، روز «پنطیکاست» فرا رسید. به این روز، «عید پنجاهم» می گفتند، یعنی پنجاه روز بعد از عید پِسّح. در این روز یهودیان نوبر غلۀ خود را به خانۀ خدا می آورند. آن روز، وقتی ایمانداران دور هم جمع شده بودند، ناگهان صدایی شبیه صدای وزش باد در هوا پیچید و خانه را پر کرد. سپس چیزی شبیه زبانه های آتش بر سرشان شعله‌ور شد. آنگاه همه از روح القدس پر شدند و برای اولین بار شروع به سخن گفتن به زبانهایی کردند که با آنها آشنایی نداشتند، زیرا روح پاک خدا این قدرت را به ایشان داد (اعمال رسولان 1:2-4، با تاکید).

شکی نیست که این یکصد و بیست نفر قبلاً نجات یافته و دارای تولد تازه بودند، بنابراین تعمید آنها در روح القدس بعد از نجات بود. برای آنها تعمید در روح القدس قبل از این موقع ممکن نبود زیرا روح القدس تا آن روز بر کلیسا نازل نشده بود. همچنین واضح است که نشانۀ صحبت به زبانهای دیگر در این تجربه حاضر بود.

سامره (Samaria)

مثال دوم ایماندارانی که در روح القدس تعمید داده شدند در اعمال رسولان فصل 8 یافت، زمانی که فِلیپُس پیام انجیل را در سامره بشارت داد یافت می شود:

اما وقتی مردم (اهالی سامره) به پیغام فیلیپ دربارۀ ملکوت خدا و عیسی مسیح ایمان آوردند، مردان و زنان زیادی غسل تعمید گرفتند. سپس شمعون نیز ایمان آورده، غسل تعمید گرفت و از فیلیپ جدا نمی‌شد و از معجزات او مات و مبهوت می ماند. وقتی رسولان در اورشلیم شنیدند که اهالی سامره پیغام خدا را قبول کرده اند، پطرس و یوحنا را به آنجا فرستادند. وقتی ایشان به سامره رسیدند، برای تازه ایمانان دعا کردند تا روح القدس را بیابند، زیرا ایشان فقط به نام عیسای خداوند تعمید گرفته بودند و هنوز روح القدس بر هیچیک از ایشان نازل نشده بود (اعمال رسولان 12:8-16).

مسیحیان سامره هم تعمید در روح القدس را بعد از رستگاریشان تجربه کردند. انجیل به وضوح می گوید که قبل از اینکه پطرس و یوحنا برسند سامری ها «کلام خداوند را دریافت کرده بودند،» به بشارت ایمان آورده و در آب غسل تعمید داده شده بودند. اما پطروس و یوحنا به آنجا رفتند تا دعا کنند که «آنها روح القدس را بیابندواضح تر از این نمی تواند باشد.

آیا مومنان سامری بعد از تعمید در روح القدس به زبانهای تازه صحبت کردند؟ انجیل پاسخ این سوال را نمی دهد اما می گوید اتفاق جالبی برای آنها رخ داد. مردی به نام شمعون که دید پطرس و یوحنا دستهایشان را بر مسیحیان سامری گذاردند، تلاش کرد تا همان قدرت رساندن روح القدس به مردم را خریداری کند:

پس پطرس و یوحنا دستهای خود را بر سر این نو ایمانان گذاشتند و ایشان نیز روح القدس را یافتند. وقتی شمعون دید که با قرار گرفتن دستهای رسولان بر سر مردم، روح القدس عطا می شود، مبلغی پول نزد پطرس و یوحنا آورد تا این قدرت را بخرد. او گفت: «به من نیز این قدرت را بدهید تا هر وقت دست بر سر کسی می‌گذارم، روح القدس را بیابد!» (اعمال رسولان 17:8-19)

شمعون چه دید که تا این حد تحت تاثیر قرار گرفت؟ او خود در جریان معجزاتی مثل بیرون رفتن ارواح ناپاک از بدن مبتلایان و شفا یافتنِ مفلوجان و لنگان بود (اعمال رسولان 6:8-7 را ببینید). او همچنین به جادوگری اشتغال داشت و تمام مردم سامره را فریفتۀ اعمال خود کرده بود ( اعمال رسولان 9:8-10 را ببینید). با ین اوصاف آنچه او از پطرس و یوحنا هنگام دعا دید می بایست بسیار غیر عادی بوده باشد. اگرچه نمی توانیم با اطمینان تام بگوییم اما تقریباً منطقی به نظر می رسد که تصور کنیم او هم همان چیزی را دید که در مواقع دیگر در کتاب اعمال رسولان برای مسیحیانی که روح القدس را دریافت می کنند رخ می دهداو دید و شنید که آنها به زبان های دیگر سخن می گویند.

شائول در دمشق (Saul in Damascus)

در کتاب اعمال رسولان، سومین مورد از کسانی که روح القدس را در یافت می کنند، شائول طرسوسی است که بعدها به عنوان پولس رسول شناخته شد. او در راه رفتن به دمشق، جایی که در آن موقتاً نابینا شده بود، نجات یافت. سه روز بعد از اینکه به مسیحیت گروید، مردی به نام حنانیا از جانب خدا به نزد فرستاده شد:

پس حنانیا رفته، پولس را یافت و دست خود را بر سر او گذاشت و گفت: «برادر پولس، خداوند یعنی همان عیسی که در راه به تو ظاهر شد، مرا فرستاده است که برای تو دعا کنم تا از روح القدس پر شوی و چشمانت نیز دوباره بینا شود در همان لحظه، چیزی مثل پولک از چشمان پولس افتاد و بینا شد. او بی درنگ برخاست و غسل تعمید یافت (اعمال رسولان 17:9-18).

شکی نیست که شائول قبل از اینکه حنانیا برای دعا نزدش برود نجات یافته بود. او زمانی که در راه دمشق بود به مسیح ایمان آورده بود و بلافاصله از تعالیم مسیح اطاعت کرد. علاوه بر این زمانی که حنانیا شائول را ملاقات کرد او را «برادر شائول» صدا کرد. توجه کنید که حنانیا به شائول گفت که آمده است تا او بینایی خود را باز یابد و از روح القدس پر شود. پس پر شدن با روح القدس و تعمید در او، برای شائول سه روز بعد از رستگار شدن او رخ داد.

کتاب مقدس چگونگی واقعۀ تعمید شائول در روح القدس را ثبت نکرده است، اما این اتفاق اندکی بعد از: اینکه حنانیا به محل شائول رسید رخ داد. شکی نیست که شائول به زبانهای دیگر صحبت کرد زیرا او بعدها در اول قرنتیان18:14 گفت: «خدا را شکر می گذارم که بیش از تمامی شما به زبانها سخن می گویم

قیصریه (Caesarea)

چهارمین مورد از مومنانی که در روح القدس تعمید داده شدند در فصل دهم اعمال رسولان یافت می شود. پطرس رسول از جانب خداوند مأمور شده بود تا انجیل را در قیصریه برای خانوادۀ کرنیلیوس موعظه کند. پطرس بلافاصله بعد از اینکه فهمید رستگاری از طریق ایمان در مسیح حاصل می شود، مخاطبین غیر یهودی او هم ایمان آوردند و روح القدس به آنها داده شد:

هنوز سخن پطرس تمام نشده بود که روح القدس بر تمام شنوندگان نازل شد! یهودیانی که همراه پطرس آمده بودند، وقتی دیدند که روح القدس به غیر یهودیان نیز عطا شده است، مات و مبهوت ماندند. ولی جای شک باقی نماند، چون می شنیدند که همه به زبانهای مختلف سخن می‌گویند و خدا را تمجید می کنند. آنگاه پطرس گفت: «اکنون که ایشان مانند ما روح القدس را یافته اند، آیا کسی می‌تواند بمن اعتراض کند که چرا تعمیدشان می‌دهم؟» پس بنام عیسی مسیح ایشان را غسل تعمید داد (اعمال رسولان 44:10-48 الف).

در این مورد به نظر می رسد که اعضای خانوادۀ کرنلیوس که اولین غیر یهودیانی بودند که یه مسیح ایمان آوردند، به طور همزمان تولد دوباره یافتند و در روح القدس تعمید شدند. اگر آیات مجاور را بررسی و زمینۀ تاریخی را مطالعه کنیم، متوجه می شویم که چرا خداوند برای رساندن روح القدس به غیر یهودی ها منتظر پطرس و معتقدان همراه او نشد. برای پطرس و دیگر معتقدان یهودی غیر قابل باور بود که غیر یهودیان هم نجات یابند و روح القدس را دریافت کنند! احتمالاً آنها هیچ گاه دعا نکرده بودند که خانوادۀ کرنلیوس در روح القدس تعمید داده شوند، بنابراین خداوند خود وارد عمل شد. خداوند به پطرس و همراهان او رحمت بی کران خود را تعلیم داد.

چه چیزی پطروس و دیگر ایمانداران یهودی را قانع کرد که خانوادۀ کرنلیوس روح القدس را دریافت کرده بودند؟ لوقا نوشت، «زیرا میشنیدند که به زبانها صحبت میکنند» (اعمال رسولان 46:10). پطرس اعلام کرد که این غیر یهودی ها هم روح القدس را مانند آن یکصد و بیست نفر در روز پنطیکاست دریافت کرده بودند (47:10 را ببینید).

َافَسُس (Ephesus)

پنجمین مورد از کسانی که در روح القدس تعمید داده شدند در فصل 19 از اعمال رسولان آمده است. پولس رسول زمانی که از افسس می گذشت چند حواری را دیده از آنها این سوال را پرسید: «آیا وقتی ایمان آوردید ، روح القدس را یافتید؟» ( اعمال رسولان 2:19).

واضح است که پولس، کسی که بیشتر رساله های عهد جدید را نوشت، اعتقاد داشت که امکان دارد کسی به عیسی ایمان بیاورد اما روح القدس را نیابد. در غیر این صورت چنین سوالی نمی پرسید.

آنها پاسخ دادند که هرگز چیزی از روح القدس نشنیده اند. در واقع آنها تنها از یحیای تعمید دهنده، کسی که آنها را غسل تعمید داده بود، شنیده بودند که مسیح می آید. پولس بلافاصله آنها را دوباره در آب غسل داد و در این زمان آنها غسلِ واقعی مسیحی را تجربه کردند. در نهایت پولس دست خود را بر آنها گذارد تا روح القدس را دریافت کنند:

وقتی این را شنیدند، به نام عیسای خداوند غسل تعمید گرفتند. سپس هنگامی که پولس دست بر سر آنان گذاشت، روح القدس بر ایشان قرار گرفت و به زبانهای مختلف سخن گفتند و نبوت کردند. تعداد این افراد دوازده نفر بود (اعمال رسولان 5:19-7).

باز هم مشخص است که تعمید در روح القدس پس از رستگاری انجام شد، صرف نظر از اینکه آیا آن دوازده نفر قبل از دیدار با پولس تواد دوباره یافته بودند یا خیر. همچنین نشانۀ تعمید آنها در روح القدس این بود که آنها به زبانهای دیگر صحبت کردند (و در این مورد نبوت هم کردند).

نتیجۀ استدلال (The Verdict)

اکنون این پنج مثال را با هم مرور می کنیم. در چهار مورد از آنها تعمید در روح القدس بعد از رسیدن به رستگاری انجام شد.

در سه مورد، کتاب مقدس اظهار می دارد که دریافت کنندگان به زبانهای دیگر صحبت کردند. به علاوه در ملاقات پولس با حنانیا، چگونگی تعمید در روح القدس توضیح داده نشده است، اما می دانیم که او نهایتاً سخن گفتن به زبانی دیگر را آغاز کرد. این نشانه در رابطه با چهارمین مورد است.

در مورد آخر، اتفاقی خارق العاده به وقوع پیوست زمانی که ایمانداران سامره روح القدس را دریافت کردند زیرا شمعون قصد کرد که قدرتی را که روح القدس را به دیگران می رساند، بخرد.

بنابراین اسناد و شواهد کاملاً واضح هستند. در کلیسای اولیه، ایمان آورندگانی که دوباره متولد شدند، تجربه ای ثانوی با روح القدس داشتند، و زمانی که روح القدس را دریافت کردند، صحبت به زبانهای دیگر را آغاز کردند. این مسئله نباید باعث تعجب ما بشود زیرا مسیح گفته بود که کسانی که به او ایمان بیاورند به زبانهای دیگر سخن خواهند گفت.

بنابراین ما شواهدی معتبر داریم مبنی بر اینکه هر که دوباره متولد می شود، عملی دیگر از روح القدس را تجربه می‌کند یعنی در روح القدس تعمید می یابند. به علاوه، هر مومنی زمانی که در روح القدس تعمید می‌گیرد باید این انتظار را داشته باشد که به زبانهای دیگر سخن بگوید.

تعمید در روح القدس چطور حاصل می شود؟

(How to Receive The Baptism in the Holy Spirit)

مانند تمام مواهب الهی روح القدس هم از طریق ایمان حاصل می شود (غلاطیان 5:3 را ببینید). هر ایمان آورنده ای برای داشتن ایمانی که منجر به دریافت می شود، ابتدا باید بداند که این خواست خداوند است که او در روح القدس تعمید بگیرد. اگر شکی داشته باشد، دریافتی صورت نخواهد گرفت (یعقوب 6:1-7 را ببینید).

هیچ ایمان آورنده ای دلیلی برای شَک خواست خداوند در دریافت روح القدس ندارد، زیرا مسیح به روشنی خواست خداوند را در این مورد عنوان کرد:

«پس‌ اگر شما، اشخاص گناهکار، می‌دانید که باید چیزهای خوب را به فرزندانتان بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما، می‌داند که باید روح القدس را به آنانی که از او درخواست می کنند، ارزانی دارد!» (لوقا 13:11)

این وعده از قول مسیح، همۀ فرزندان خدا را متقاعد خواهد کرد که به خواست خداوند روح القدس را دریافت می کنند. این آیه همچنین این حقیقت را که تعمید در روح القدس بعد از رستگار شدن رخ می دهد، تأیید می کند، زیرا در اینجا مسیح به فرزندان خدا (کسانی که خداوند «پدر آسمانیشان» است) وعده داد که اگر درخواست کنند، روح القدس را به آنان عطا خواهد کرد. مسلماً اگر تنها تجربه ای که شخص از روح القدس می توانست داشته باشد تولد دوباره در لحظۀ رستگاری بود، سخنان مسیح معنایی نداشت. برخلاف برخی از عالمان الهیات امروزی، مسیح معتقد است مردمی که قبلاً تولد دوباره یافته اند بسیار مناسب است که از خداوند روح القدس را درخواست کنند.

بر طبق گفته های مسیح، کسی که می خواهد روح القدس را دریافت کند تنها دو شرط را باید به جا بیاورد. اول، خداوند باید پدر آسمانی او باشد، که هست اگر دوباره تولد یافته باشد. دوم، باید از خداوند روح القدس را بخواهد.

اگرچه بر طبق کتاب مقدس حصول روح القدس از طریق دست نهادن بر شخص است ( اعمال رسولان 17:8 و 6:19 را ببینید)، اما این مسئله ضرورتی مطلق نیست. هر مسیحی می تواند خود روح القدس را با دعا کردن دریافت کند. او تنها باید از خدا بخواهد، با ایمان آن را دریافت کند و سخن گفتن به زبانها را چنانکه روح القدس قدرتش را به او می دهد، آغاز کند.

ترس رایج (Common Fear)

برخی از مردم نگرانند که اگر برای دریافت روح القدس دعا کنند، ممکن است به جای او روحی شیطانی دریافت کنند. اما چنین ترسی بی مورد است. مسیح وعده داد،

«شما که پدر هستید، اگر فرزندتان از شما نان بخواهد، آیا به او سنگ می دهید؟ یا اگر ماهی بخواهد، آیا به او مار می دهید؟ یا اگر تخم مرغ بخواهد، آیا به او عقرب می دهید؟ هرگز! پس‌ اگر شما، اشخاص گناهکار، می‌دانید که باید چیزهای خوب را به فرزندانتان بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما، می‌داند که باید روح القدس را به آنانی که از او درخواست می کنند، ارزانی دارد!» (لوقا 11:11-13)

اگر از خداوند روح القدس را بخواهیم او به ما روح القدس را خواهد داد و نباید نگران این باشیم که چیز دیگری دریافت می کنیم.

برخی نگران هستند که زمانی که به زبانهای دیگر صحبت می کنند، به جای صحبت به زبانی خارق العاده که روح القدس به آنها می دهد، مهملاتی بگویند. اما اگر تلاش کنید قبل از اینکه در روح القدس تعمید داده شوید، زبانی معتبر اختراع کنید، خواهید دید که غیر ممکن است. از سویی دیگر باید متوجه باشید که اگر قرار است به زبانی دیگر صحبت کنید، مجبور خواهید بود که آگاهانه لب ها، زبان و تارهای صوتیتان را استفاده کنید.

روح القدس به جای شما صحبت نخواهد کرد او تنها نطق و بیان را به شما می دهد. او یاری دهندۀ ماست، نه کسی که عمل ما را به جای ما انجام دهد. شما صحبتی واقعی خواهید داشت چناچه انجیل آموزش می دهد:

آنگاه همه از روح القدس پر شدند و برای اولین بار شروع به سخن گفتن به زبانهایی کردند که با آنها آشنایی نداشتند، زیرا روح پاک خدا این قدرت را به ایشان داد (اعمال رسولان 4:2، با تأکید).

سپس هنگامی که پولس دست بر سر آنان گذاشت، روح القدس بر ایشان قرار گرفت و به زبانهای مختلف سخن گفتند و نبوت کردند (اعمال رسولان 6:19، با تاکید).

پس از آنکه یک ایماندار موهبت روح القدس را بخواهد باید ایمان داشته باشد که به زبانهای دیگر صحبت خواهد کرد. از آنجایی که روح القدس از طریق ایمان حاصل می شود، شخص نباید انتظار داشته باشد احساسی خاص و یا تاثیراتی جسمانی را تجربه کند. او تنها باید دهان خود را باز کرده و صحبت کردن به اصوات و سیلاب هایی را آغاز می کنند که زبان اعطا شده از روح القدس را پدید می آورند. تنها در صورتی که سخن گفتن توسط ایمان را آغاز کنند، سخنان از دهانشان خارج خواهند شد. باید خود صحبت کنند و روح القدس سخن گفتن را برایشان میسر می کند.

منشاء سخن (The Source of the Utterance)

بر اساس سخنان پولس کسی که به زبانهای دیگر دعا می کند، نه ذهنِ او بلکه روح اوست که دعا می کند:

زیرا اگر به زبانی دعا کنم که آن را نمی فهمم، در‌واقع روح من دعا می‌کند و خودم از آنچه می‌گویم، بی خبرم. پس چه کنم؟ باید هم به زبانهای غیر دعا کنم و هم به زبان معمول؛ هم به زبانهای غیر سرود بخوانم و هم به زبان عادی، تا همه بفهمند (اول قرنتیان 14:14-15).

پولس گفت زمانی که به زبانها دعا می کند، عقلش نقشی در آن ندارد و هنگام دعا به زبانها خود متوجه نمی شد که چه می گوید. بنابراین پولس علاوه بر دعا کردن به زبانها بدون اینکه متوجه شود چه می گوید، زمان زیادی را صرف دعا کردن به زبان خود و با عقل و فهم خود می کرد. او سرود حمد را هم به زبانهای دیگر و هم به زبان خود می خواند. خواندن دعا و سرود حمد به دو صورت امکان پذیر است و ما می بایست مانند پولس متعادل و متوازن عمل کنیم.

همچنین توجه داشته باشید که برای پولس صحبت به زبانهای دیگر و یا به زبان خودش ارادی بوده است. او گفت، «سرود حمد خواهم خواند یعنی با روح خود و با فکر خود نیزمنتقدان اغلب ادعا می کنند که اگر صحبت به زبانهای دیگر از جانب روح القدس اعطا شده باشد پس شخص نمی تواند کنترلی بر آن داشته باشد زیرا بدینگونه این احتمال وجود دارد که شخص به جرم کنترل خداوند، گناهکار باشد. چنین ادعایی بی اساس است. طبق طرح و تدبیر خداوندی صحبت به زبانهای تازه و قدیمی تحت نظارت خود شخص است. منتقدان ممکن است این را هم بگویند که انسانهایی که دو دست دارند و این دستها واقعاً توسط خداوند ساخته شده اند، هیچ کنترلی بر دستهایشان ندارند و اینکه مردمی که آگاهانه از دستانشان استفاده می کنند در واقع در تلاشند که خداوند را کنترل کنند.

زمانی که شما در روح القدس تعمید یابید به آسانی می تونید به خود ثابت کنید که صحبت به زبانهای دیگر بیش از آنکه از ذهن و فکرتان ناشی شود، از روحتان بر می آید. ابتدا تلاش کنید در حین خواندن این کتاب با کسی مکالمه ای داشته باشید. متوجه خواهید شد که قادر به این کار نخواهید بود.اما متوجه خواهید شد که همچنان که این کتاب را به طور مداوم می خوانید، دائماً می توانید به زبانها صحبت کنید. به این دلیل که شما از ذهن خود برای صحبت به زبانها استفاده نمی‌کنید این گفته ها از روحتان می آیند. بنابراین همانطوری که می توانید از روح خود برای دعا کردن استفاده کنید، می توانید از ذهن خود برای خواندن و درک مطالب استفاده کنید.

حال که در روح القدس غسل تعمید داده شده اید

(Now That You Are Baptized in the Holy Spirit)

اصلی ترین دلیل اعطای روح القدس از جانب خداوند را هرگز فراموش نکنید قدرتمند کردن شما برای اینکه توسط بازنمود ثمرات و موهبت های روح القدس، گواه او باشید (اول قرنتیان 4:12-11 و غلاطیان 22:5-23 را ببینید). با زندگی به شیوه ای مسیح گونه و نشان دادن محبت ، خوشی و صلح و دوستی او به جهانیان و همینطور آشکار کردن عطایای خارق العادۀ روح القدس، خداوند از شما برای جذب دیگران به سوی خویش سود خواهد جست. توانایی صحبت به زبانها تنها یکی از «رودهای آب زنده» است که باید از اعماق وجودتان جاری شود.

همچنین به یاد داشته باشید که خداوند روح القدس را به ما دادتا ما را قادر سازد انجیل را به مردم دنیا برسانیم (اعمال رسولان 8:1). زمانی که به زبانهای دیگر صحبت می کنیم باید تشخیص بدهیم که زبانی که به آن صحبت می کنیم ممکن است زبان بومی قبیله ای دورافتاده یا ملتی بیگانه باشد. هر بار که به زبانهای دیگر دعا می کنیم باید به این فکر کنیم که خواست خداوند این است که مردمِ همۀ زبانها از مسیح بشنوند. باید از خداوند بپرسیم که نقش ما در انجام ماموریتِ بزرگ مسیح چیست و او می خواهد که ما چطور در این جریان شرکت داشته باشم.

صحبت به زبانها کاری است که باید تا حد امکان انجام دهیم. پولس که سرچشمه ای از معنویت است، نوشت، «خدا را شکر که من بیش از همۀ شما به زبان ها سخن میگویم» (اول قرنتیان 18:14). او این جمله را خطاب به کلیسایی نوشت که به زبانهای دیگر در آن صحبت می شد (البته نه در موقعیت و زمانی درست). بنابراین پولس به زبانهای زیادی صحبت می کرده است تا حدی که از آنها پیشی گرفته بوده است. دعا کردن به زبانهای دیگر ما را یاری می دهد که نسبت به حضور روح القدس که در وجود ماست، هشیار بمانیم و چنانچه پولس در1 تسالونیکیان می گوید، «پیوسته» دعا کنیم.

یکی از تعالیم پولس این است که صحبت به زبانهای دیگر سبب تقویت ایمان آورنده می شود (اول قرنتیان 4:14) به این معنا که به لحاظ روحی ما را نیرومند می کند. با دعا کردن به زبانها می توانیم، به شکلی که خود کاملاً درک نمی کنیم، انسان درون خود را تقویت کنیم. صحبت به زبانهای دیگر باید غنایی روزانه در زندگی روحانی انسان ایجاد کند نه اینکه تجربه ای یکباره در زمانی باشد که اولین بار روح القدس را حس می کنیم.

پیشنهاد من به شما این است که پس از آنکه در روح القس تعمید گرفتید، هر روز برای دعا به زبان جدید خود وقت صرف کنید. این کار باعث بهبود زندگی و رشد معنوی شما می شود.

پاسخ به چند سوال که معمولاً پرسیده می‌شوند

(Answer to a Few Common Questions)

آیا می توانیم با اطمینان بگوییم کسانی که به زبانهای دیگر صحبت نکرده اند هرگز در روح القدس تعمید داده نشده اند؟ خود من این طور فکر نمی کنم.

زمانی که من برای مردم دعا می کنم که در روح القدس تعمید داده شوند، آنها را تشویق می کنم که انتظار این را داشته باشند که به زبانهای دیگرصحبت کنند و شاید 95 درصد از آنها در طول چند ثانیه ای که برایشان دعا می کنم، این کار را انجام می دهند. این میزان شاید در طی سالها به هزاران نفر برسد.

اما من هرگز معتقد نیستم که هر مسیحی که برای داشتن روح القدس دعا کرده است و به زبانهای دیگر صحبت نکرده است در روح القدس تعمید داده نشده است، چرا که تعمید داده در روح القدس از طریق ایمان است ولی صحبت به زبانها اختیاری است. اگر فرصت داشته باشم که با معتقدی که برای تعمید داده شدن در روح القدس دعا کرده اما هرگز به زبانها سخن نگفته صحبت کنم، ابتدا به او تمام آیاتی که مربوط به این موضوع است را در کتاب اعمال رسولان نشان می دهم. بعد از آن به او نشان خواهم داد که چطور پولس زمانی که به زبانهای دیگر صحبت می کرد، تحت کنترل بود. من هم مانند پولس می توانم هر زمانی که اراده کنم، به زبانهای دیگر صحبت کنم و بنابراین هر زمان هم که بخواهم به زبانهای دیگر صحبت نمی کنم. به این صورت شخص احتمالاً در روح القدس تعمید یافته است اما هیچ گاه به زبانهای دیگر صحبت نکرده چرا که با روح تشریک مساعی نکرده است.

بنابراین اگر فرصت این را داشته باشم که با فردی مسیحی که با ایمان برای تعمید در روح القدس دعا کرده است اما هیچ گاه به زبانهای دیگر صحبت نکرده است، روبه و رو شوم هر گز نمی گویم که او در روح القدس تعمیدداده نشده است. ولی برای او توضیح خواهم داد که صحبت به زبانها چیزی نیست که روح القدس جدا از ما انجام دهد. روح القدس توانایی را می دهد، اما ما باید صحبت کنیم درست مثل زمانی که به زبان خود صحبت می کنیم. سپس این شخص را تشویق می کنم که با روح القدس همکاری کند و به زبانهای دیگر صحبت کند. تقریباً همۀ آنها بدون استثنا خیلی زود این کار را می کنند.

آیا پولس رسول عنوان کرد که همه به زبانهای دیگر صحبت نمی کنند؟

(Didn’t Paul Write that Not All Speak with Tongues)

سوال پولس، «آیا همه به زبان ها سخن میگویند؟» (اول قرنتیان 30:12)، که پاسخ آن «خیر» است، باید با باقی عهد جدید هماهنگ باشد. این سوال در متنی که شامل آموزش هایی در زمینۀ عطایای معنوی است یافت می شود که همۀ این عطایا تنها زمانی که روح اراده می کند آشکار می شوند (اول قرنتیان 11:12). منظور پولس عطای «انواع مختلف زبان» بود (اول قرنتیان 10:12) که بر طبق گفته های او همیشه عطای قدرت ترجمۀ زبانها را به همراه دارد. این عطای خاص نمی تواند آنچه قرنتیان در کلیسایشان آشکار می کردند باشد آنها به زبانها صحبت می کردند بدون اینکه مترجمی آنجا باشد. ما باید این سوال را از خود بپرسیم: چرا روح القدس باید عطای زبانها را به کسی در جمعی عمومی بدهد بدون آنکه به دیگری عطای ترجمۀ زبانها را بدهد؟ پاسخ این است: او چنین کاری نمی کند زیرا اگر چنین کند در واقع بر خلاف ارادۀ خداوند عمل کرده است.

احتمالاً قرنتیان در برنامه های کلیسا به زبانها با صدای بلند دعا می کردند بدون اینکه مترجمی حضور داشته باشد. بنابراین متوجه می شویم که صحبت به زبانها دو کاربرد داشته است. یکی دعا به زبان ها است که بر طبق گفتۀ پولس باید در خلوت و به تنهایی انجام شود. این نوع از صحبت به زبانها ترجمه را به همراه ندارد، چنانچه پولس نوشت، «روح من مشغول دعاست ولی عقل من در آن نقشی ندارد» (اول قرنتیان 14:14). واضح است که پولس همیشه آنچه را که به زبانها می گفت متوجه نمی شد. او متوجه نمی شد و ترجمه ای هم در کار نبود.

اما کاربرد دیگری هم برای صحبت به زبانها وجود دارد که همراه با ترجمه است. این مورد زمانی رخ می دهد که روح القدس به کسی که خود اراده می کند، این عطا را می دهد. شخص در عموم صحبت می کند و کسی سخنان او را ترجمه می کند. اما خداوند ازهمه اینگونه استفاده نمی کند. به همین دلیل هم پولس گفت همه به زبانها صحبت نمی کنند. خداوند به همه عطای صحبت به زبانها را که ناگهانی و خود به خود آشکار می شود، نمی دهد همانطوری که به همه قدرت ترجمه را اعطا نمی کند. این تنها راه تطبیق سوال پولس، «آیا همه به زبان ها سخن میگویند؟» با باقی آنچه کتاب مقدس آموزش می دهد، است.

من می توانم همانطوری که پولس گفت هر زمانی که بخواهم به زبانها صحبت کنم. پس واضح است که نه پولس و نه من نخواهیم گفت که فقط «خواست و ارادۀ روح» است که به زبانها صحبت می کنیم. آنچه ما با ارادۀ خود انجام می دهیم نمی تواند عطای صحبت به زبانها باشد که زمانی رخ می دهد که «روح اراده می کندعلاوه بر این پولس هم مانند من در خلوت و بدون اینکه متوجه شود چه می گوید، به زبانها صحبت می کرد، بنابراین چنین صحبتی نمی تواند عطایی باشد که او از آن در اول قرنتیان یاد می کند و همیشه همراه با ترجمه است.

به ندرت پیش آمده است که من در جمع به زبانها صحبت کنم و آن تعداد دفعات معدود هم زمانی بوده است که احساس کرده ام روح القدس مرا تحریک کرده که چنین کنم، با وجود اینکه می توانستم (مانند قرنتیان) به صدای بلند و بدون حضور مترجم در کلیساها به زبانها دعا بخوانم. زمانی که احساس کرده ام روح القدس با این عطا در وجودم است، همیشه تفسیر و ترجمه ای هم بوده که سبب تقویت شود.

در خاتمه، ما باید انجیل را به طور هماهنگ تفسیر کنیم. آنهایی که به دلیل سوال پولس در اول قرنتیان 30:12، به این نتیجه می رسند که همۀ معتقدان به زبانها صحبت نمی کنند، بسیاری از نوشته های کتاب مقدس را که با تعابیر آنها مطابقت ندارند، نادیده می گیرند. آنها به دلیل این اشتباه موهبتی بزرگ را از جانب خداوند از دست می دهند.

81

فصل نهم (Chapter Nine)

واعظ محبوب مسیح (Jesus’ Favorite Preacher)

شاید تعجب کنید از اینکه بدانید مسیح واعظ محبوبی داشت. بیش از آن تعجب خواهید کرد از اینکه واعظ محبوب مسیح از فرقۀ لوتری، متدیست، پنطیکاستی، اسقفی، یا پرزبیتری نبود. بلکه از فرقۀ تعمیدی بود! البته ما او را به نام یحیای تعمید دهنده می شناسیم! مسیح در وصف او گفت:

مطمئن باشید در جهان تا بحال کسی بزرگتر از یحیی نبوده است (متی 11:11 الف).

از آنجایی که همۀ مردم از «زنان متولد می شوند،» این هم روشی دیگر برای گفتن این بود که طبق ارزیابی مسیح، یحیای تعمید دهنده بزرگترین کسی بود که تا آن زمان زیسته بود. جای گمان دارد که چرا مسیح چنین احساسی نسبت به او داشت. به نظر منطقی می رسد که فکر کنیم مسیح یحیی را به دلیل صفات معنوی‌اش شخص بزرگی می دانست. اگر چنین باشد عاقلانه است که این صفات معنوی را مطالعه و از آنها تقلید کنیم. من حداقل هفت صفت در یحیی پیدا کرده ام که بسیار ستودنی هستند. اگرچه خدمت یحیی نمایانگر خدمت یک نبی و مبشر است، با این حال برای همۀ خادمان انجیل مناسب است. بیایید با هم اولین صفت را بررسی کنیم.

اولین صفت یحیی (John’s First Quality)

روزی سران قوم یهود از شهر اورشلیم، چند تن از کاهنان را نزد یحیی فرستادند تا بدانند آیا او ادعا می‌کند که مسیح است یا نه. یحیی، روشن و بی پرده اظهار داشت: «نه، من مسیح نیستمپرسیدند: «خوب پس که هستید؟ آیا الیاس پیغمبرید؟» جواب داد: «نهپرسیدند: «آیا شما آن پیغمبر نیستید که ما چشم براهش می باشیم؟» باز هم جواب داد: «نهگفتند: «پس به ما بگویید که هستید تا بتوانیم برای سران قوم که ما را به اینجا فرستاده اند، جوابی ببریمیحیی گفت: «چنانکه اشعیای نبی پیشگویی کرده، من صدای ندا کننده ای هستم که در بیابان فریاد می زند: ای مردم، خود را برای آمدن خداوند آماده سازید» (یوحنا 19:1-23).

یحیی رسالت خود را می دانست و آن را دنبال می کرد.

برای خادمان بسیار مهم است که آنها نیز رسالت خود را دنبال کنند. اگر مبشر هستید تلاش نکنید که شبان شوید. اگر معلم هستید سعی نکنید که نبی باشید. در غیر این صورت تنها چیزی که به دست می آورید ناکامی است.

چطور رسالت خود را در می یابید؟ اولاً، با ماندن در حضور خداوند، کسی که شما را خوانده است. دوماً، با آزمودن استعدادهای خود. اگر خداوند شما را به عنوان یک مبشر فراخوانده، حتماً شما را برای همین کار تجهیز خواهد کرد. و سوماً، با تأئید دیگران که مسلماً به استعدادهای شما توجه خواهند کرد. زمانی که از رسالت خود مطمئن شدید، باید آن را با تمام توان خود دنبال کنید و نگذارید که هیچ مانعی سد راه شما شود. بسیاری متتظرند آنچه را که خداوند ازآنها انتظار دارد خودش انجام دهد. نوح صبر نکرد تا خداوند کشتی را بسازد!

گفته می شود که کلمۀ خدمت حاوی عمل است. شیطان مطمئناً تلاش خواهد کرد شما را از کامل کردن رسالتتان باز دارد، اما شما باید در مقابل او مقاومت کنید و با ایمان پیش بروید. اگرچه کتاب مقدس به ما نمی گوید، اما می توانید مطمئن باشید که یک روز یحیی اولین بار موعظه کردن در ناحیه اردن را آغاز کرد. شکی نیست که اولین جماعت او بسیار کوچک تر از جماعت های بعدی او بود. می توانید مطمئن باشید که از مردم تمسخر و آزار دید. اما او هیچ گاه از ادامه دادن منصرف نشد. تنها هدف او خشنود کردن پروردگارش بود که او را برای خدمت فرا خوانده بود و در نهایت مؤفق شد.

اولین صفت یحیی که ارزش تقلید کردن دارد این است: یحیی رسالت خود را تشخیص داد و آن را دنبال کرد.

دومین صفت یحیی (John’s Second Quality)

وقتی ایشان هنوز در ناصره زندگی می کردند، یحیی که به «تعمید دهنده» معروف بود، در بیابان یهودیه رسالت خود را آغاز کرد. او مردم را موعظه کرده، می گفت: «از گناهان خود توبه کنید، زیرا ملکوت خدا بزودی فرا خواهد رسید» (متی 1:3-2).

مطمئناً، مسیح بسیار با پیام سادۀ یحیی موافق بود، چرا که این همان پیغامی بود که خود هر جا که می رفت به همگان می رساند (متی 17:4 را ببینید). یحیی مردم را به توبه کردن دعوت می کرد تا از زندگی مملو از گناه روی گردانده و به سوی یک زندگیِ عادلانه بیایند. او می دانست که رابطه با خدا با توبه آغاز می شود، و آنهایی که توبه نکنند به دوزخ افکنده خواهند شد.

بر خلاف بسیاری از مبشران امروزی، یحیی هیچ گاه از عشق خداوند سخن نگفت. او هرگز دربارۀ «نیاز ی که مردم احساس می کنند» به عنوان وسیله ای که آنها را به دعای بی معنی «قبول مسیح» جلب می کند، صحبت نکرد، تا مردم «زندگی پُری» را تجربه کنند. او هیچ گاه این باور را به مردم نداد که ذاتاً انسانهای خوبی هستند و خداوند می خواهد آنها را به بهشت ببرد، اگر آنها فقط تشخیص بدهند که رستگاری حاصل اعمالشان نیست. در عوض او آنها را به عنوان افراد سرکشی دید که در معرض عواقب ابدی گناهانشان بودند. او با جدیت تمام آنها را از خشم و غضبی که به سویشان می آمد اخطار داد. او می‌خواست که آنها بطور یقین متوجه شوند که اگر قلب و اعمالشان را تغییر ندهند، محکوم به فنا هستند.

پس دومین صفتی که یحیی داشت که هر خادم شاگردسازی باید از آن تقلید کند این است: یحیی اعلام کرد که اولین قدم به سوی رابطه با خدا توبه است.

سومین صفت یحیی (John’s Third Quality)

یحیی لباسی از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمی به کمر می بست. خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود (متی 4:3) .

یحیی در واقع هیچ نسبتی به تصویر امروزی «واعظانِ کامیابی» نداشت. آنها در واقع هیچ گاه به کسی مثل یحییای نبی اجازه نمی دادند که از منبر کلیسایشان سخنرانی کند زیرا لباسهای او شخص موفقی را نشان نمی داد. اما یحیای نبی مرد راستین خداوند بود و هیچ علاقه ای به گنج های دنیوی یا تحت تأثیر قرار دادن دیگران، با ظاهر خود، نداشت زیرا می دانست که خداوند به دل آدمی می نگرد. او ساده می زیست، و سبک زندگی اش باعث لغزش کسی نمی شد، چرا که همه می دیدند نیت او به دست آوردن پول نبود. چقدر این روش متفاوت است با کسانی که از انجیل برای رسیدن به مقاصد شخصی خود استفاده می کنند. و زمانی که این اشخاص مسیح را به نادرستی جلوه می دهند، لطمۀ بزرگی به هدف او می زنند.

سومین صفت یحیی که باعث شد او واعظ مورد علاقۀ مسیح باشد سادگی زندگی او بود.

چهارمین صفت یحیی (John’s Fourth Quality)

بسیاری از مردم، برای غسل تعمید نزد یحیی می آمدند. یکبار او به عده‌ای از ایشان گفت: «ای مارهای خوش خط و خال، فکر کردید می‌توانید بدون توبۀ واقعی، از عذاب جهنم بگریزید؟ رفتارتان نشان می‌دهد که واقعاً توبه کرده‌اید یا نه. این فکر را نیز از سرتان بیرون کنید که چون جدتان ابراهیم است، از غضب خدا در امان خواهید ماند، زیرا خدا می‌تواند از این سنگهای بیابان برای ابراهیم فرزندان بوجود آورد» (لوقا 7:3-8).

زمانی که خدمت یحیی شامل افراد بیشتری شد، او پیام خود را برای توافق تغییر نداد. احتمال دارد که یحیی حتی نسبت به نیّت مردم بدگمان شده باشد، زمانی که دید تعمید گرفتن بسیار معروف شده است. حتی کاتبان و فریسیان هم به سوی اردن روانه شدند (متی 7:3 را ببینید). بنظر بسیاری از مردم از اکثریت تقلید می کردند. بنابراین او آنچه می توانست انجام داد تا مانع شود آنها خود را فریب دهند، و هر آنچه نیرنگشان را تائید می کرد فرو ریخت. او نمی خواست که مردم فکر کنند که تعمید گرفتن باعث نجات می شود، یا اینکه اظهار توبه کردن مانع رفتن به دوزخ است. او هشدار داد که ثمرۀ توبۀ حقیقی اطاعت است.

علاوه بر این، از آنجایی که بسیاری از یهودیان تصور می کردند که چون اصل و نسبشان به ابراهیم نبی باز می گردد نجات یافته هستند، ولی یحیی اشتباه این تصور را افشاء کرد.

چهارمین صفت ارزشمند یحیای نبی این است: او آنقدر مردم را دوست داشت که حقیقت را بریشان بازگو کند. او هیچ گاه به شخص توبه نکرده و ناپاک، اطمینان بودن در راه بهشت را نداد.

پنجمین صفت یحیی (John’s Fifth Quality)

یحیی کسانی را که به طور نمایان توبه نکرده بودند تعمید نمی داد، زیرا نمی خواست خویشتن فریبی کسی را افزایش دهد. او مردم را زمانی تعمید می داد که «به گناهانشان اعتراف می کردند» (متی 6:3). او به حاظرین هشدار داد:

و حال تیشۀ داوری خدا بر ریشۀ درختان گذاشته شده است. هر درختی که ثمر نیاورد، بریده و در آتش افکنده خواهد شداو کاه را از گندم جدا کرده، آن را در آتشی خاموش نشدنی خواهد سوزاند؛ اما گندم را در انبار جمع خواهد نمود (متی 10:3 و 12).

یحیای نبی از گفتن حقیقت دربارۀ دوزخ ترس نداشت، مسئله ای که اغلب توسط واعظانی که به جای نجات روح انسانها تلاش می کنند تا در رقابت شهرت و جلب محبوبیت پیروزی حاصل کنند، مورد اجتناب قرار می گیرد. او همچنین در رساندن مضمون اصلی که در موعظۀ مسیح به آن پی بردیم قصور نورزید یعنی تنها مقدسان وارث ملکوت خداوند خواهند شد. آنهایی که میوۀ نیکو به بار نمی آورند به آتش دوزخ افکنده خواهند شد.

اگر یحیای نبی امروز زنده بود، به عنوان «واعظِ آتش، گوگرد و جهنم»، «پیامبر تاریکی و فنا» و «کسی که هیچ حساسیتی نسبت به طالبان حقیقت ندارد» و حتی بدتر به عنوان «منکر»، «محکوم»، «افراطی» و «معتقد به عدالت و تقوای خود» توسط کسانی که ادعا می کنند مسیحی هستند، طبقه بندی می شد. با وجود این یحیی واعظ محبوب مسیح بود. صفت پنجم او: یحیی در مورد جهنم موعظه کرد و به طور واضح اعلام کرد که چه کسانی در مسیر آن قرار دارند. جالب است که لوقا از پیام یحیی به عنوان «انجیل» یاد می‌کند (لوقا 18:3).

ششمین صفت یحیی (John’s Sixth Quality)

اگرچه خداوند از زندگی یحیی بطور خارق‌العاده‌ای استفاده کرد و او در میان مردم بسیار محبوب بود، اما خود می دانست که در مقایسه با مسیح هیچ است و به همین دلیل پیوسته خداوند خود مسیح را می ستود:

من آنانی را که از گناهانشان توبه می‌کنند با آب غسل تعمید می دهم، اما شخص دیگری خواهد آمد که مقامش خیلی برتر از من است، آنقدر که من لیاقت ندارم کفشهایش را پیش پایش بگذارم. او شما را با روح القدس و آتش الهی تعمید خواهد داد (متی 11:3).

ارزیابی که یحیی از خود دارد چقدر با غروری که اغلب از «خادمان» امروز می بینیم تضاد دارد. مجلات رنگی آنها شامل عکس هایی از آنها در هر صفحه است، در حالی که نام مسیح به ندرت ذکر می شود. آنها مانند طاووس در صحن کلیسا خودنمایی می کنند و در برابر شاگردانشان خودستایی می کنند. دسترسی به آنها غیر ممکن است چرا که پر از نخوت و خودپسندی هستند. برخی از آنها حتی به فرشتگان و خداوند امر و نه می کنند! در حالی که یحیی خود را لایق برداشتن کفش های مسیح نمی دانست، کاری که در واقع توسط غلامی پایین رتبه انجام می شد. زمانی که عیسی نزد یحیی برای تعمید آمد، یحیی مخالفت کرد، و وقتی متوجه شد که عیسی همان مسیح موعود است، به همه اعلام کرد که «این همان بره ای است که خدا فرستاده تا برای آمرزش گناهان تمام مردم دنیا قربانی شود» (یوحنا 29:1). یحیی با تواضع گفت «او باید روزبروز بزرگ‌تر شود و من کوچکتر» (یوحنا 30:3).

این ششمین صفت یحیی بود که او را واعظ محبوب عیسی کرد: یحیی فروتنی پیشه کرده بود و مسیح را تمجید می کرد. او هیچ تمایلی برای خود ستایی نداشت.

هفتمین صفت یحیی (John’s Seventh Quality)

واعظان امروزی اغلب سخنان کلّی و مبهم می گویند تا مبادا کسی را ناراحت کنند. چقدر آسان است که اینگونه موعظه کنیم، «خداوند از ما می خواهد که آنچه درست است انجام دهیممسیحیان واقعی و کاذب با هم خواهند گفت «آمین». بسیاری از واعظان بسادگی از گناهان رسوایی آورجهان سخن می رانند، بدون ذکر این نکته که همان گناهان در کلیسا نیز رخ می دهد. برای مثال ممکن است دربارۀ نشریات شهوت انگیز خشمگین باشند، اما جرأت نمی کند ذکری از فیلم های غیراخلاقی که توسط بسیاری از اعضایشان دیده و حتی جمع آوری می‌شود بکنند. ترس از انسان آنها را به دام انداخته است.

اما یحیی به طور خاص موعظه می کرد و در این کار هیچ تردیدی نداشت. لوقا می گوید:

از او پرسیدندچه باید بکنیم؟» جواب داد: «اگر دو پیراهن دارید، یکی را بدهید به کسی که ندارد. اگر خوراک اضافی نیز دارید، این چنین کنیدمأمورین جمع آوری باج و خراج که به بدنامی معروف بودند، نیز برای غسل تعمید نزد او آمدند !و پرسیدند: «استاد، چگونه نشان دهیم که از گناهانمان دست کشیده ایم؟» پاسخ داد: «با درستکاری تان! بیش از آنچه دولت روم تعیین کرده است، از کسی باج و خراج نگیریدعده‌ای از نظامیان رومی نیز از او پرسیدند: «ما چه کنیم؟» یحیی جواب داد: «با زور و تهدید از مردم پول نگیرید. تهمت ناروا به کسی نزنید و به حقوقی که می گیرید، قانع باشید!» (لوقا 10:3-14).

جالب است که پنج مورد از شش مورد نصیحتی که یحیی داد به پول یا مسائل مادی ارتباط داشت. یحیی ترسی از موعظه دربارۀ نظارت مالی نداشت زیرا با قانون طلایی و دومین فرمان بزرگ ارتباط داشت. او همچنین سالها صبر نکرد تا «کسانی که تازه ایمان می آورند» برای چنین عقاید «سنگینی» آماده شوند. او معتقد بود که پرستش خداوند و ثروت بطور همزنمان غیرممکن است و بنابراین نظارت مالی از ابتدا اهمیت زیادی داشت.

این نکتۀ دیگری را نیز به میان می آورد. یحیی مدام بر مسائل جزئی تاکید نمی کرد به طوری که تنها به مسائل ظاهری تقدس بپردازد و اصل مسئله را نادیده بگیرد. او بر«احکام مهم‌تر خدا» (متی 23:23) تمرکز داشت. او می دانست مهمترین حکم دوست داشتن همسایه است، همان‌طور که خود را دوست داریم و اینکه با دیگران طوری رفتار کنیم که توقع داریم با ما رفتار شود، بدین معنا که غذا و لباسمان را با کسانی که از داشتن این احتیاجات اولیه محروم هستند، تقسیم کنیم، با مردم صادقانه رفتار کنیم و با آنچه داریم قانع باشیم.

این هفتمین صفتی بود که یحیی را نزد مسیح عزیز کرد: او با کلیات مبهم موعظه نمی کرد، بلکه مسائلی را عنوان می کرد که مردم برای خشنودی خدا باید انجام دهند، حتی در مورد نظارت مالی. همچنین او بر مهمترین مسائل تاکید داشت.

نتیجه گیری (In Conclusion)

خدمت هر شبان یا معلمی طبعاً موضوعات بیشتری را در بر خواهد گرفت از آنچه یحیی موعظه می کرد. پیام یحیی برای مردمی بود که توبه نکرده بودند، در حالی که شبان ها و معلمان باید کسانی را تعلیم دهند که قبلاً توبه کرده اند. تعالیم آنها بر اساس مسائلی است که مسیح به حواریون خود گفت و تمامی آن در رساله های عهد جدید ثبت شده است.

اما، ما اغلب به درستی مخاطبین خود را نمی شناسیم و امروز به نظر می رسد که گناهکاران طوری خطاب می‌شوند که گویا از مقدسان هستند. تنها به این دلیل که مردم روی صندلی کلیسایمان نشسته اند نمی توانیم به آنها این اطمینان را بدهیم که نجات یافته اند، به ویژه اگر زندگی آنها ذاتاً از کسانی که در جهان هستند غیرقابل تشخیص است. امروز نیاز مبرمی به میلیون ها «یحیای تعمید دهنده» هست تا در صحن کلیساها موعظه کنند. آیا شما آمادۀ مبارزه هستید؟ آیا یکی از واعظان محبوب مسیح خواهید شد؟

 

9

فصل دهم (Chapter Ten)

تولد تازه (The New Born)

زمانی که مردم توبه می‌کنند و به خداوند عیسی مسیح ایمان می‌آورند، تولد تازه می یابند. ولی منظور از تولد تازه چیست؟ این فصل به این موضوع اختصاص داده شده است.

برای فهمیدن تولد دوباره ابتدا باید متوجه شویم که ماهیت وجود انسان چیست. بر اساس کتاب مقدس ما تنها جسم نیستیم بلکه وجودمان بُعدِ معنوی هم دارد. برای مثال پولس نوشت،

دعا می‌کنم که خود خدای آرامش، شما را تماماً مقدس سازد. باشد که روح و جان و بدن شما تا روز بازگشت خداوند ما عیسی مسیح بی عیب و استوار بماند (اول تسالونیکیان 23:5).

همانطوری که پولس اشاره کرد، ما می توانیم خود را موجودی سه بُعدی متشکل از روح و نفس و تَن (یا روح و جان و بدن) بدانیم. کتاب مقدس این سه بُعد را به صراحت شرح نمی دهد، بنابراین در اینجا تلاش می کنیم که این لغات را توسط درکی که از آنها داریم متمایز سازیم. معمولاً برداشت ما از بدن یا تَن وجود جسمانیمان است گوشت، استخوان، خون و غیره. نفس یا جان وجود فکری و احساسی ما است ذهنمان. بدیهی است که روح ما وجود معنوی ماست یا چنانچه پطرس می گوید، «شخصِ مخفی شده درون دل» (اول پطرس 4:3 ).

از آنجایی که روح با چشمان جسمانی قابل رویت نیست، انسانهای نجات نیافته تلاش می کنند وجود آن را نفی کنند. اما انجیل واضحاً می گوید که همۀ ما موجودات روحانی هستیم. کتاب مقدس می گوید زمانی که انسان می میرد، تنها جسمش از کار می افتد اما روح و نفس او مثل همیشه به فعالیت ادامه می دهد. در زمان مرگ، آنها بدن را ترک می کنند تا برای داوری در حضور خداوند قرار گیرند (عبرانیان 27:9 را ببینید). بعد از داوری آنها به دوزخ یا بهشت می روند. سرانجام نفس و روح هر کس دوباره با بدن او در زمان قیامش خواهند پیوست.

توضیح بیشتر روح انسان (The Human Spirit More Defined)

در رسالۀ اول پطرس 4:3، پطرس از روح به عنوان شخص یاد می کند. پولس هم روح رابه عنوان «انسان درونی» نام می برد که نشان دهندۀ باور اوست که روح انسان تنها یک عقیده یا نیرو نیست بلکه شخص است:

از اینروست که ما هرگز از خدمت به خدا دلسرد نمی شویم. با اینکه نیروی جسمی ما بتدریج از بین می رود، اما نیروی باطنی ما روزبروز در خداوند فزونی می‌یابد (دوم قرنتیان 16:4، همراه با تأکید).

واضح است که منظور از «نیروی جسمی» بدن فیزیکی است در حالی که «نیروی باطنی» به روح اشاره دارد. بدن پیر می شود اما روح هر روز تازه می شود.

توجه داشته باشید که پولس هم به بدن و هم به روح به عنوان شخص یاد می کند. پس زمانی که به روح خود فکر می کنید، توده ای از ابر را در ذهن خود تصور نکنید. بهتر است شخصی را تصور کنید که شکل شماست. اما اگر جسمتان پیر است تصور نکنید که روحتان هم پیر به نظر می رسد. خود را در آغاز جوانی تصور کنید چرا که روح هیچ گاه پیر نمی شود! بلکه روز به روز تازه می شود.

روح شما بخشی از شماست که دوباره متولد شده است (اگر به مسیح ایمان آورده اید). روح شما به روح خداوند پیوسته است (اول قرنتیان 17:6 را ببینید)، و او است که شما را هدایت می کند زمانی که از مسیح پیروی می کنید

(رومیان 14:10 را ببینید).

بر طبق تعلیم انجیل خدا هم روح است (یوحنا 24:4 را ببینید)، همچنین فرشتگان و دیوها هم روح هستند. همۀ آنها شکل دارند و در قلمرو روحانی زندگی می کنند. اما این قلمرو با حواسِ جسمانی ما قابل درک نیست. تلاش برای درک عالم روحانی با حواس فیزیکیمان مانند این است که بخواهیم امواج رادیویی را با دست لمس کنیم. ما نمی توانیم امواج رادیویی را ببینیم اما این بدین معنا نیست که آنها وجود ندارند. برای درک این امواج لازم که رادیو را روشن کنیم.

عالم روحانی نیز همینطور است. اینکه عالم روحانی با حواس فیزیکی ما قابل رویت نیست عدم وجود آن را ثابت نمی کند. این عالم مسلماً وجود دارد، و چه مردم آن را درک کنند چه نکنند جزئی از آن هستند زیرا موجوداتی روحانی هستند. آنها روحاً یا با شیطان رابطه دارند (اگر توبه نکرده باشند) یا با خداوند (اگر تولد دوباره یافته باشند). برخی روح گرایان آموخته اند که با روح خود با عالم روحانی رابطه داشته باشند، اما آنها در‌واقع با قلمرو شیطان یا پادشاهی تاریکی در ارتباط هستند.

بدنهای ابدی (Eternal Bodies)

حال که در موضوع جسم هستیم لحظه ای را برای ذکر نکته‌ای در این مطلب صرف می کنم. اگرچه جسم سرانجام می میرد، اما مرگ فیزیکی ما همیشگی نخواهد بود. روزی می آید که خداوند خود جسم همۀ انسانها را زنده می کند. مسیح گفت:

از این گفتۀ من تعجب نکنید، چون وقت آن رسیده است که تمام مرده ها در قبر صدای مرا بشنوند و از قبر بیرون بیایند، تا کسانی که خوبی کرده‌اند، به زندگی جاوید برسند و کسانی که بدی کرده اند، محکوم گردند (یوحنا 28:5-29).

یوحنای رسول در کتاب مکاشفه نوشت که بدنهای بدکاران حد اقل هزار سال بعد از جسم افراد دادگر قیام خواهد کرد:

همچنین جانهای آنانی را دیدم که جاندار خبیث و مجسمه اش را نپرستیده بودند و علامتش را بر پیشانی و دستهای خود نداشتند. اینان همگی، زندگی را از نو آغاز کردند و با مسیح هزار سال سلطنت نمودند. این «قیامت اول»1 است. قیامت بعدی در پایان آن هزار سال رخ خواهد داد؛ در آن زمان، بقیۀ مردگان زنده خواهند شد. خوشبخت و مقدسند آنانی که در این قیامت اول سهمی دارند. اینان از مرگ دوم هیچ هراسی ندارند، بلکه کاهنان خدا و مسیح بوده، با او هزار سال سلطنت خواهند کرد (مکاشفه 4:20ب-6).

انجیل همچنین به ما این آگاهی را می دهد که زمانی که مسیح بازمی گردد و کلیسا ربوده می شود، تمام بدن های مقدسین قیام خواهند کرد و به روح خود که با مسیح از آسمان به زمین باز می گردند، خواهند پیوست:

زیرا ما که ایمان داریم عیسی مرد و پس از مرگ زنده شد، باید یقین داشته باشیم که به هنگام بازگشت او، خدا تمام مسیحیانی را که مرده اند، همراه وی به این جهان باز خواهد آورد. این را من از جانب خداوند می گویم: ما که هنگام بازگشت مسیح خداوند زنده باشیم، زودتر از مردگان به آسمان نخواهیم رفت. زیرا صدای فرمان الهی و آوای تکان دهندۀ رئیس فرشتگان و نوای شیپور خدا شنیده خواهد شد و ناگاه خود خداوند از آسمان به زمین خواهد آمد. آنگاه پیش از همه، مسیحیانی که مرده‌اند زنده خواهند شد تا خداوند را ملاقات کنند. سپس، ما که هنوز زنده‌ایم و روی زمین باقی هستیم، همران ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا همگی، خداوند را در هوا ملاقات کنیم و تا ابد با او باشیم (اول تسالونیکیان 14:4-17).

خداوند اولین بشر را از خاک زمین آفرید، و برای او خیلی آسان است که عناصر بدن هر انسانی را بگیرد و آنها را به صورت بدنی جدید از همان مادۀ اولیه دوباره درست کند.

در رابطه با رستاخیز بدنمان، پولس نوشت:

به همین صورت، این بدن خاکی و زمینی ما که محکوم به مرگ و نابودی است، با بدنی که بعد از زنده شدن خواهیم داشت تفاوت دارد، زیرا آن بدن هرگز نخواهد مرد. این بدن باعث زحمت و رنج ماست، چون در معرض بیماری و مرگ قرار دارد، اما آن بدن پر از جلال و شکوه خواهد بود. بلی، این بدن اکنون ضعیف و فانی است، اما بدنی که پس از مرگ خواهیم داشت، پر قدرت خواهد بود. به هنگام مرگ، بدن نفسانی دفن می شود، اما در روز قیامت، بدن روحانی برخواهد خاست. …ای عزیزان، مقصودم این است که بدن خاکی که از گوشت و خون ساخته شده است، نمی‌تواند وارد ملکوت خدا شود، و این بدنهای فانی ما، در خور زندگی جاوید نیستند. حال می‌خواهم رازی عجیب با شما در میان بگذارم: ما همه نخواهیم مرد، بلکه به همۀ ما بدنی نو داده خواهد شد. زمانی که شیپور آخر از آسمان به صدا در آید، در یک لحظه، در یک چشم بر هم زدن، همۀ ایماندارانی که مرده اند، با بدنی فناناپذیر زنده خواهند شد. آنگاه ما نیز که هنوز زنده ایم، ناگهان تبدیل خواهیم پذیرفت و بدنی نو خواهیم یافت. زیرا بدن خاکی ما که فانی و از بین رفتنی است، باید به بدن آسمانی تبدیل شود، بدنی که هرگز نابود نخواهد شد و همیشه زنده خواهد ماند (اول قرنتیان 42:15-44 الف و 50-53).

توجه داشته باشید که ویژگی مهم بدن های جدید ما این است که فناناپذیر و فاسد نشدنی هستند. آنها هیچ گاه پیر یا مریض نمی شوند و نمی میرند! بدن جدید ما درست مانند بدنی است که مسیح بعد از قیام خود به دست آورد:

اما سر منزل اصلی ما آسمان است، که نجات دهندۀ ما، عیسی مسیح خداوند نیز در آنجاست؛ و ما چشم به راه او هستیم تا از آنجا باز گردد. او به هنگام بازگشت خود، این بدنهای فانی ما را دگرگون خواهد ساخت و به شکل بدن پر جلال خود در خواهد آورد. او به همان قدرتی که همۀ چیزها را تحت سلطۀ خود در خواهد آورد، ما را نیز دگرگون خواهد ساخت (فیلیپیان 20:3-21، همراه با تأکید).

یوحنای رسول هم این حقیقت شگرف را تصدیق کرد:

بلی عزیزان، ما اکنون حقیقتاً فرزندان خدا هستیم. گر چه هنوز نمی‌دانیم در آینده چگونه خواهیم بود، اما این را به یقین می‌دانیم که وقتی مسیح بازگردد، مانند او خواهیم شد، چون او را همان‌گونه که هست خواهیم دید (اول یوحنا 2:3، همراه با تاکید).

اگرچه برای ما غیر مکن است که این مسئله را کاملاً درک کنیم، می توانیم آنرا با ایمان باور کنیم و از آنچه در انتظارمان است به وجد بیاییم!2

مسیح در مورد تولد تازه (Jesus on the New Birth)

یکبار مسیح با فردی به نام نیقودیموس که یک رهبر یهودی بود دربارۀ لزوم تولد تازۀ روح بشر توسط

روح القدس صحبت کرد:

عیسی جواب داد: «اگر تولد تازه پیدا نکنی، هرگز نمی‌توانی ملکوت خدا را ببینی. این که می‌گویم عین حقیقت استنیقودیموس با تعجب گفت: «منظورتان از تولد تازه چیست؟ چگونه امکان دارد پیر مردی مثل من، به شکم مادرش بازگردد و دوباره متولد شود؟» عیسی جواب داد: «آنچه می‌گویم عین حقیقت است. تا کسی از آب و روح تولد نیابد، نمی‌تواند وارد ملکوت خدا شود. زندگی جسمانی را انسان تولید می کند، ولی زندگی روحانی را روح خدا از بالا می بخشد. پس تعجب نکن که گفتم باید تولد تازه پیدا کنی (یوحنا 3:3-7).

زمانی که مسیح گفت انسان باید دوباره متولد شود تا به ملکوت آسمانها وارد شود، نیقودیموس ابتدا تصور کرد که او دربارۀ تولد دوباره به صورت جسمانی صحبت می کند. اما مسیح برای او روشن کرد که از تولد دوبارۀ روحانی صحبت می کرد.که یعنی روح انسان است که باید تولد دوباره بیابد.

دلیل اینکه به تولد دوباره نیاز داریم این است که روحمان با ماهیتی شریر و پرگناه آلوده شده است. در انجیل معمولاً این ماهیت پرگناه مرگ نامیده شده است. برای اینکه بهتر متوجه شویم، این ماهیت شریر را مرگ روحانی می نامیم تا قابل تمایز از مرگ فیزیکی (زمانی که بدن ما از کار می ایستد) باشد.

توصیف مرگ روحانی (Spiritual Death Defined)

در افسسیان 1:2-3، پولس توضیح می دهد که مرگ روحانی چیست:

روزگاری شما نیز بعلت خطایا و گناهانتان، زیر لعنت خدا قرار داشتید و محکوم به مرگ ابدی بودید. شما هم مانند دیگران غرق در گناه بودید و شیطان را اطاعت می کردید، شیطانی که رئیس نیروهای پلید است و هم‌اکنون در قلب مخالفین خدا عمل می کند. ما نیز همگی مانند آنها بودیم. طرز زندگی ما، نشان دهندۀ ذات ناپاک ما بود. ما اسیر هوسها و افکار کثیف خود بودیم و دست به هر کار زشتی می زدیم. ما به همین طبیعت سرکش به دنیا آمدیم و درست مانند دیگران، زیر خشم و غضب خدا بودیم (همراه با تاکید).

مسلماً منظور پولس مرگ جسمانی نبود زیرا او برای انسانهایی می نوشت که از لحاظ جسمانی زنده بودند. ولی او گفت که آنها قبلاً «در خطاها و گناهان خود مرده بودند» (ترجمۀ اصلی) این گناه است که در را به روی مرگ روحی باز می کند (رومیان 12:5 را بینید). اینکه از لحاظ روحی مرده باشید یعنی ماهیتی پرگناه در روحتان وجود دارد. توجه کنید که پولس گفت، آنها (ماهیت آنها) «زیر لعنت خدا» قرار داشت.

علاوه بر این، مرگ روحانی تا حدی بدین معناست که ذات و فطرت شیطانی در روحتان وجود دارد. پولس گفت آنهایی که روحاً مرده اند روح «جهان داران این ظلمت، در جایهای آسمانی» در وجودشان عمل می کند. «جهان داران این ظلمت، در جایهای آسمانی» بدون شک شیطان است (افسسیان 12:6 را ببینید). این روح در وجود همۀ کسانی که نجات نیافته اند عمل می کند.

مسیح به یهودیان نجات نیافته گفت،

شما فرزندان پدر واقعی تان شیطان می باشید و دوست دارید اعمال بد او را انجام دهید. شیطان از همان اول قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت. در وجود او ذره‌ای حقیقت پیدا نمی شود، چون ذاتاً دروغگو و پدر تمام دروغگوهاست (یوحنا 44:8).

از دیدگاه روحانی، آنهایی که تولد تازه نیافته اند نه تنها شیطان در وجودشان ساکن است بلکه او پدر روحانیشان نیز هست. آنها طبیعتاً مانند شیطان رفتار می کنند. آنها قاتل و دروغگو هستند.

همۀ انسانهای نجات نیافته مرتکب قتل نشده اند، اما همان نفرتی را که قاتلان دارند در خود می پرورانند و اگر فرصت آن را داشته باشند ممکن است مرتکب قتل بشوند. قانونی بودن سقط جنین در بسیاری از کشورها تاییدی بر این گفته است. انسانهای نجات نیافته حتی کودکان متولد نشدۀ خود را هم به قتل می رسانند.

به همین دلیل است که انسان باید تولد تازۀ روحانی را تجربه کند. زمانی که کسی دوباره تولد می یابد، آن فطرت پرگناه و شیطانی روح او را ترک می کند و فطرت مقدس خداوند جایگزین آن می شود. روح مفدس خداوند می آید تا در روح او سکنی گزیند. او دیگر از لحاظ روحانی «مرده» نیست بلکه «زنده» است. روح او برای خداوند زندگی می کند. به جای اینکه روحش فرزند شیطان باشد، فرزند روحانی خداوند می شود.

اصلاح جانشین تولد دوباره نیست

(Reformation is No Substitute for Regeneration)

از آنجایی که افراد نجات نیافته روحاً مرده اند، صرف نظر از تلاشی که می کنند، هیچ گاه نمی توانند با اصلاح شخصی خود را نجات دهند. انسانهای نجات نیافته به ذات تازه نیاز دارند و اینکه تنها اعمال ظاهریشان تغییر کند کافی نیست. شما می توانید یک خوک را خوب بشویید، اُدکلن به آن بزنید و روبانی صورتی دور گردنش ببندید. بعد از تمام این کارها شما یک خوک تمیز دارید اما ماهیت آن همانی است که بود. چیزی نخواهد گذشت که باز هم بوی بدی خواهد گرفت و خودش را به گِل خواهد زد.

مردم مذهبی که تولد تازه نیافته اند هم همین طور هستند. ممکن است ظاهرشان کمی پاک شود، اما درونشان مثل همیشه چرکین است. مسیح به برخی از انسانهای بسیار مذهبی زمان خود گفت،

وای بحال شما ای علمای دینی و فریسیان ریاکار! چون شما بیرون ظرف را آنقدر تمیز می‌کنید تا بدرخشد، ولی داخل ظرف از کثافت ظلم و طمع پر است. ای فریسی های کور، اول داخل ظرف را تمیز کنید تا بیرون ظرف هم پاک شود. وای بحال شما ای علمای دینی و فریسیان ریاکار! شما مانند قبرهای سفید شده‌ای هستید که ظاهری زیبا دارند اما داخل آن پر است از استخوانهای مردگان و کثافات! شما می کوشید خود را دیندار جلوه دهید، ولی در زیر آن عبای مقدستان، دلهایی دارید پر از ریاکاری و گناه (متی 25:23-28).

سخنان مسیح در توصیف کسانی است که مذهبی هستند ولی هرگز تولد تازۀ روح القدس را تجربه نکرده اند. تولد دوباره مردم را نه فقط از بیرون بلکه از درون پاک می کند.

زمانی که روح دوباره متولد می شود تکلیف نَفس چه می شود؟

(?What Happens to the Soul When the Spirit is Reborn)

زمانی که روح انسان دوباره متولد می شود، در ابتدا نَفس او ذاتاً بدون تغییر باقی می ماند (صرف نظر از اینکه او در ذهن خود تصمیم گرفته است که از مسیح اطاعت کند). اما مسیح از ما انتظار دارد زمانی که یکی از فرزندان او می شویم کاری با نفس خود بکنیم. نفس (فکر) ما باید با کلام خداوند تازه شود و طوری فکر کنیم که خدا می خواهد. از طریق تازه کردن ذهنمان است که تغییرات برونی در زندگیمان آورده می شود و سبب می شود که به تدریج شبیه به مسیح شویم:

رفتار و کردار و شیوۀ زندگی مردم دنیا را تقلید نکنید، بلکه بگذارید خدا افکار و طرز فکرتان را دگرگون کند تا به انسانی جدید تبدیل شوید. آنگاه قادر خواهید شد ارادۀ خدا را درک کرده، آنچه را که خوب و کامل و مورد پسند اوست، کشف کنید (رومیان 2:12 همراه با تاکید).

یعقوب هم از همین جریان در زندگی ایماندارن نوشت:

با فروتنی کلام خدا را که در دلتان کاشته شده است، بپذیرید، زیرا این کلام قدرت دارد جانهای شما را نجات بخشد (یعقوب 21:1ب).

توجه کنید که یعقوب خطاب به مسیحیان سخن می‌گوید مردمی که قبلاً روحشان تولد دوباره یافته است. اما نیاز داشتند که جانشان نجات یابد و این در صورتی به وقوع می پیوست که «کلام کاشته شده در دلهایشان» را بپذیرند. به همین دلیل است که به کسانی که تازه ایمان آورده اند باید کلام خداوند را آموزش داد.

باقی فطرت قدیمی (The Residue of the Old Nature)

مسیحیان خیلی زود بعد از تولد دوباره شان در می یابند که انسانهای دو ماهیتی هستند، و آنچه را که پولس جنگ میان «روح القدس و طبیعت نفسانی» می نامد، تجربه می کنند:

زیرا ما انسانها، بطور طبیعی دوست داریم امیال نفسانی خود را بجا آوریم، امیالی که مخالف اراده و خواست روح خداست. بر عکس، هر گاه می‌خواهیم از اوامر روح خدا پیروی کنیم و خواست او را بجا بیارویم، امیال طبیعی به مخالفت با آنها می پردازد. این دو نیرو، مدام در ما در حال کشمکش هستند و می کوشند بر ارادۀ ما مسلط شوند. در نتیجه، هر کاری بخواهیم انجام دهیم، از تأثیر این نیروها خالی نیست (غلاطیان 17:5).

پولس بازماندۀ فطرت پرگناه قدیمی را «امیال (یا طبیعت) نفسانی» می نامد. این دو فطرت در وجود ما خواسته های متفاوتی ایجاد می کند که اگر تسلیم آنها شویم، اعمال و شیوه های متفاوت زندگی را سبب می شوند. به تفاوتی که پولس میان «اعمال طبیعت نفسانی» و «ثمرات روح القدس» قائل می شود توجه کنید:

هنگامی که از امیال و خواسته‌های نادرست خود پیروی می کنید، این گناهان وارد زندگی شما می شوند: زنا و انحرافات جنسی و بی عفتی؛ بت پرستی و جادوگری و احظار ارواح؛ دشمنی و دو بهم زنی؛ کینه توزی و خشم؛ خودخواهی و نفع طلبی، شکایت و انتقاد و بهانه جویی؛ در اشتباه دانستن دیگران و بر حق شمردن خود و اعضای گروه خود؛ حسادت و آدم کشی؛ مستی و عیاشی و چیزهایی از این قبیل. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، باز تکرار می‌کنم هر که این چنین زندگی کند، هرگز در ملکوت خدا جایی نخواهد داشت. اما هر گاه روح خدا زندگی ما را هدایت کند، این ثمرات را در زندگی ما بوجود خواهد آورد: محبت، شادی، آرامش، بردباری، مهربانی، نیکوکاری، وفاداری، فروتنی و خویشداری. هیچیک از این صفات پسندیده، تضادی با احکام مذهبی و شریعت یهود ندارند (غلاطیان 19:5-23).

مسلماً این امکان وجود دارد که مسیحیان تسلیم طبیعت نفسانی شوند؛ در غیر این صورت پولس به آنها هشدار نمی داد که اگر عملی را در پی طبیعت نفسانی انجام دهند، وارث ملکوت خداوند نخواهند شد. پولس در نامه اش به رومیان در مورد دو فطرت هر مسیحی مینویسد و آنها را از عواقب تسلیم شدن در برابر طبیعت نفسانی آگاه میکند:

با اینحال، اگر چه مسیح در وجود شما زندگی می کند، اما سرانجام بدنتان در اثر عواقب گناه خواهد مرد، ولی روحتان زنده خواهد ماند، زیرا مسیح روحتان را آمرزیده استپس ای برادران عزیز، شما دیگر به هیچ وجه مجبور نیستید از امیال و خواهشهای طبیعت گناه آلود سابق خود پیروی کنید، زیرا در اینصورت گمراه و هلاک خواهید شد. اما اگر با قدرت روح خدا، این طبیعت کهنه را با اعمال ناپاکش نابود سازید، زنده خواهید ماند. زیرا تمام کسانی که از روح خدا پیروی می کنند، فرزندان خدا هستند (رومیان 10:8، 12-14 همراه با تاکید).

این متن به وضوح هشداری برای مسیحیان است. زندگی کردن (به معنای معمول آن) بر طبق طبیعت نفسانی به مرگ منجر می شود. منظور پولس مسلماً مرگ روحی بوده است، زیرا همه روزی مرگ جسمانی را تجربه خواهند کرد، حتی مسیحیانی که «این طبیعت کهنه را با اعمال ناپاکش نابود کرده‌اند».

هر مسیحی ممکن است به طور موقت مرتکب یکی از گناهانی که پولس ذکر کرده بشود؛ اما زمانی که یک ایماندار گناه می کند خود را مقصر احساس می کند و احتمالاً توبه خواهد کرد. هر کسی که به گناه خود اقرار کند و از خداوند طلب بخشش کند، مسلماً بخشیده خواهد شد (اول یوحنا 9:1).

زمانی که یک مسیحی گناه می کند به این معنا نیست که رابطه اش با خداوند قطع می‌شود بلکه خود را معاشرت نزدیک با خداوند محروم میکند. با اینکه او اکنون فرزند نافرمان خداوند است، سِمَت فرزندی خود را از دست نداده است. اگر این ایماندار به گناه خود اعتراف نکند، خود را در موقعیتی قرار می دهد که باید توسط خداوند تنبیه شود.

مبارزه (The War)

اگر تا به حال تمایل داشته اید کارهایی را انجام دهید که نادرست هستند، در واقع «خواستۀ طبیعت نفسانی» را تجربه کرده اید. همینطور بدون شک زمانی که مورد وسوسۀ نَفس خود قرار گرفته اید، چیزی در درونتان بر ضد این وسوسه پایداری می‌کند که همان «خواست روح القدس» است. و اگر بعد از تسلیم شدن در مقابل این وسوسه احساس گناه کرده‌اید، پس صدای «وجدان» خودتان را هم شنیده اید.

خداوند به خوبی می دانست که خواسته های نفسانی، ما را برای انجام کارهای نادرست وسوسه خواهند کرد. اما این نمی تواند تسلیم شدن ما را در برابر خواسته هایمان توجیه کند. خداوند از ما انتظار دارد که در اطاعت و تقدس گام برداریم و بر خواسته‌های نفس فائق آییم:

از اینرو، به شما توصیه می‌کنم که از اوامر روح خدا پیروی کنید؛ او به شما خواهد آموخت که چه بکنید و کجا بروید. در اینصورت دیگر بردۀ امیال نفس سرکش خود نخواهید بود (غلاطیان 16:5).

هیچ فرمول جادویی برای غلبه بر نَفس وجود ندارد. پولس تنها گفت که «از اوامر روح خدا پیروی کنیم» ، و «بردۀ امیال نفس» نخواهیم بود (غلاطیان 16:5). در این مورد هیچ مسیحی بر مسیحی دیگر برتری ندارد. تحت فرمان روح القدس بودن تصمیمی است که باید هر کدام از ما بگیریم و میزان از خود گذشتگی ما در برابر خداوند بستگی دارد به میزانی که ما در برابر وسوسه های نفس خود تسلیم نمی شویم.

پولس به همین نحو نوشت:

آنانی که از آن مسیح می باشند، امیال نفسانی و هوسهای ناپاک خود را بر صلیب مسیح میخکوب کرده‌اند (غلاطیان 24:5).

توجه کنید که پولس گفت آنها که از آن مسیح هستند، امیال یا طبیعت نفسانی را مصلوب کرده اند (فعل جمله زمان گذشته است) یعنی این اتفاق زمانی رخ می دهد که ما توبه می کنیم و به عیسی مسیح ایمان می آوریم. ما با تصمیم برای اطاعت از خداوند و مقاومت در برابر گناه، فطرت گناه آلود را مصلوب کرده ایم. حالا مسئله مهم مصلوب کردن طبیعت نفسانی نیست بلکه مصلوب نگه داشتن آن است.

مصلوب نگاه داشتن طبیعت نفسانی همیشه آسان نیست اما غیرممکن نیست. اگر به جای تسلیم در مقابل طبیعت گناه آلود مطابق هدایت کسی که در درونمان زندگی می‌کند عمل کنیم، زندگی مسیح را بازنمود خواهیم کرد و با تقدس در برابر او ظاهر خواهیم شد.

ماهیت روح دوباره خلق شدۀ ما

(The Nature of our Recreated Spirits)

تنها یک کلمه می تواند ماهیت روح های دوباره خلق شدۀ ما را توصیف کند، و آن کلمه مسیح است. از طریق روح القدس که طبیعت مسیح را دارد، در واقع ما فطرت مسیح را بر می‌گیریم، و او در ما زندگی می کند. پولس نوشت، «دیگر من نیستم که زندگی می کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می کند» (غلاطیان 20:2).

از آنجایی که ما قدرت و فطرت مسیح را داریم، این توانایی را داریم که مانند او زندگی کنیم. ما به محبت بیشتر، صبر و خویشتن داری بیشتر نیاز نداریم ما پر محبتترین، صبورترین، خوددارترین شخصیت، یعنی مسیح را در وجودمان داریم! تنها کاری که باید بکنیم این است که اجازه دهیم او در زندگی ما بدرخشد.

همگی ما در درونمان دشمن قوی داریم که بر ضد فطرت مسیحایی می جنگد و مانع آشکار شدن او در وجودمان می شود؛ این دشمن همان طبیعت نفسانی ماست. عجیب نیست که پولس نوشت ما باید طبیعت نفسانی خود را مصلوب کنیم. این مسئولیت ماست که راه حلی برای خواسته‌های جسمانیمان پیدا کنیم و درست نیست که این وظیفه را به خدا منتقل کنیم. پولس هم با طبیعت نفسانی خود مشکل داشت اما مسئولیت آن را به عهده گرفت و بر آن غلبه کرد:

من مثل یک ورزشکار با تمرینهای سخت، بدنم را آماده می کنم، و آنقدر بر آن سخت می‌گیرم تا آن کاری را انجام دهد که باید بکند، نه آنچه را که می خواهد. اگر چنین نکنم می‌ترسم پس از آنکه دیگران را برای شرکت در مسابقه آماده کردم ، خودم آماده نباشم و از شرکت در مسابقه محروم گردم (اول قرنتیان 27:9).

اگر می خواهید در حضور خداوند با تقدس زندگی کنید، شما هم مجبور خواهید بود تا جسم خود را بردۀ روحتان کنید. با ایمان این گام را بردارید و مأیوس نشوید.

1 از آنجایی که یوحنا به ما می گوید این «قیامت اول» است می توانیم به این نتیجه برسیم که پیش از این رستاخیز دیگری وجود نداشته است. و از آنجایی که این رستاخیز در پایان عذاب سخت، زمانی که مسیح باز می گردد رخ می دهد، بر خلاف نظریۀ ربوده شدن قبل از عذاب می باشد، چنانچه می دانیم مطابق اول تسالونیکیان 13:4-17 در زمان بازگشت مسیح و ربوده شدن کلیسا رستاخیز عظیمی رخ خواهد داد. این مسئله را در فصلی دیگربه نام آخر زمان به طور کامل مطالعه خواهیم کرد.

2 برای مطالعۀ بیشتر موضوع رستاخیز، دانیال 1:12-2؛ یوحنا 23:11-26؛ اعمال رسولان 14:24-15؛ اول قرنتیان 1:15-57 را ببینید.

17

فصل هفتم (Chapter Seven)

تفسیر بر اساس انجیل (Biblical Interpretation)

پولس به تیموتائوس نوشت:

بدقت مراقب زندگی و تعالیمی که می‌دهی باش، و آنچه را که راست و درست است انجام بده، تا خدا تو را برکت دهد و برای کمک به دیگران بکار برد (اول تیموتائوس 16:4، همراه با تأکید).

اولاً، هر خادمی می بایست این پند را از ته دل بپذیرد و مراقب خویشن باشد و مطمئن شود که سرمشقی درست از خداشناسی است.

ثانیاً، باید کاملاً مراقب تعلیم خود باشد، زیرا همانطوری که در ترجمۀ دیگر، پولس در آیۀ فوق الذکر نوشت1، رستگاری جاویدان او و آنهایی که به او گوش می سپارند، به تعالیم او بستگی دارد. اگر خادمی عقاید نادرست را بپذیرد و یا درگفتن حقیقت به مردم غفلت بورزد، بی شک عاقبتی مصیبت بار در انتظار او و دیگران خواهد بود.

ضمناً برای خادم شاگردساز هیچ عذری وجود ندارد که عقاید نادرست را تعلیم دهد زیرا خداوند به او روح القدس و کلامش را داده است تا او را به سوی حقیقت راهنمایی کند. در مقابل، خادمانی که انگیزه های نادرست دارند اغلب تنها تعالیم معروف دیگران را طوطی وار ادا می کنند ، خود کلام خداوند را مطالعه نمی کنند و بنابراین متمایل به خطا در تعالیم و عقاید خود هستند. هرخادمی برای اینکه جلوی این مشکل را بگیرد لازم است که دل خود را پاک کند و اطمینان یابد که هدف او اولاً خرسند نمودن خداوند و دوماً آماده کردن مردم برای حضور در مقابل مسیح باشد، نه اینکه در پی کسب ثروت ، قدرت ویا شهرت باشد. علاوه بر این، آنها باید کلام خداوند را با پشت کار مطالعه کنند تا درک کامل و درست از آن پیدا کنند. پولس همچنین به تیموتائوس نوشت:

در راه خدمت به خدا سخت بکوش تا او از تو راضی شود و هنگامی که خدمتت را ارزیابی می کند، شرمنده نشوی. سعی کن مفهوم کلام خدا را خوب درک کنی و آن را خوب تعلیم دهی (دوم تیموتائوس 15:2).

مطالعه و خواندن کلام خداوند و تفکر دربارۀ آن باید برنامه ای مداوم برای هر خادم باشد. زمانی که با تلاش و کوشش مطالعه می کند، روح القدس او را یاری خواهد نمود تا کلام خداوند را بهتر درک کند و بنابراین، اطمینان خواهد یافت که «از کلام حقیقت بدرستی استفاده خواهد کردامروزه، یکی از مشکلات بزرگ در کلیساها این است که خادم ها کلام خداوند را به درستی تفسیر نمی کنند و در نتیجه مردمی را که تعلیم می دهند را به خطا می اندازند. این مشکل ساده ای نیست. یعقوب گفت:

برادران عزیز، سعی نکنید اشتباهات دیگران را فوری به ایشان گوشزد کنید، زیرا همۀ ما دچار اشتباه می شویم؛ و ما معلمین دینی که احکام خدا را می دانیم، اگر مرتکب اشتباه گردیم، شدیدتر از دیگران مجازات خواهیم شد (یعقوب 1:3).

به همین دلیل ضروری است که خادم شاگردساز با هدف درک و انتقال معنای مورد نظر هرمتن خاصی، بتواند به درستی کلام خداوند را تفسیر کند.

تفسیر درست کلام خداوند درست مانند تفسیر صحبت های هر کس دیگری انجام می شود. اگر بخواهیم مقصود نویسنده یا صحبت کننده ای را به درستی بفهمیم، باید قوانین خاص تفسیر را به کار ببریم، قوانینی که بر اساس درک اکثریت استوار است. در این فصل، سه قانون مهم تفسیر انجیل را بررسی می کنیم. این سه قانون عبارتند از، (1) هوشیارانه بخوانید، (2) با درک متن بخوانید، (3) صادقانه بخوانید.

Rule #1: Read intelligently. Interpret what you read literally unless

.it is obviously intended to be understood as figurative or symbolic

قانون شماره 1: هوشیارانه بخوانید. هر بخشی را که می خوانید به طور تحت اللفظی

تفسیر کنید مگر اینکه به صورت نمادین و تمثیلی قابل درک باشد.

کتاب مقدس هم مانند متون ادبی پر از مَثَل و صحبت های مجازی مانند استعاره، مبالغه و انسان انگاری است و باید بنابر همین تفسیر و تعبیر شود.

استعاره مقایسۀ شباهت ها میان دو چیز است که در اصل شباهتی ندارند. کتاب مقدس پر از استعاره است. یکی از این استعاره ها را می توان در سخنان مسیح در شام آخر یافت:

وقتی شام می خوردند، عیسی یک تکه نان برداشت و شکر نمود؛ سپس آن را تکه‌تکه کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید بخورید، این بدن من استپس از آن، جام را برداشت و شکر کرد، و به آنها داده، فرمود: «هر یک از شما از این جام بنوشید. چون این خون من است که با آن، این پیمان جدید را مهر می کنم. خون من ریخته می‌شود تا گناهان بسیاری بخشیده شود.» (متی 26:26-28).

آیا منظور مسیح این بود که تکه نانی که به حواریونش داد واقعاً تن او و شرابی که به آنها داد خون اوست؟ درک اکثریت به ما می گوید، خیر. بنا بر کتاب مقدس آنچه مسیح به حواریون خود داد نان و شراب ساده بود و چیزی مبنی بر اینکه این دو زمانی تبدیل به تن و خون مسیح شده باشند، وجود ندارد. نه پطرس و نه یوحنا که در شام آخر حضور داشتند، چنین چیزی در رساله هایشان عنوان نکرده اند، و بسیار بعید است که حواریون زمانی نقش آدمخوار را ایفا کرده باشند!

برخی می گویند، «خود مسیح گفت که نان و شراب، تن و خون او بود، پس ما هم به چیزی که مسیح گفت ایمان داریم

مسیح ، یک بار گفت که من دَر هستم (یوحنا 9:10 را ببینید). آیا او واقعاً تبدیل به دری همراه با دستگیره و لولا شد؟ یکبار هم گفت که من تاک هستم و شما شاخه ها (یوحنا5:15 را ببینید). آیا او واقعاً تاک شد؟ آیا ما واقعاً تبدیل به شاخه شدیم؟ زمانی او گفت که من نور جهان و نان نازل شده از آسمانم (یوحنا 5:9؛ 41:6 را ببینید). آیا مسیح واقعاً نور و یا تکه ای نان است؟

مسلماً تمام این گفته ها به صورت تمثیلی بیان شده اند و استعاره هستند، یعنی مقایسه دو چیز که در اصل شباهتی ندارند ولی در عین حال نکات مشترکی دارند. مسیح تا حدی شبیه به در و تاک انگور است. سخنان مسیح در شام آخر هم به وضوح استعاره هستند. شراب مانند خون او (از جهاتی) بود. نان هم (از جهاتی) شبیه به او بود.

مَثَل های مسیح (Christ’s Parables)

مَثَل های مسیح، تشبیه هستند، که همان استعاره است با این تفاوت که تشبیه همیشه شامل کلماتِ مانند، همچون و چنان است. این تشبیهات هم با مقایسۀ شباهت میان دو چیز که شباهتی ندارند، درس های معنوی می دهند. برای تفسیر آنها نکتۀ مهمی وجود دارد که باید در نظر بگیریم؛ در غیر این صورت ممکن است دچار اشتباه شویم و در جزئیات هر مَثَل به دنبال معنا باشیم. استعاره و تشبیه همیشه به جایی می رسند که شباهت ها پایان می یابند و تفاوت ها آغاز می شوند. برای مثال، اگر من به همسرم بگویم که، «چشم های تو مانند دریاست،» منظورم این است که چشم های او آبی، ژرف، و جذاب هستند. منظورم این نیست که در آنها ماهی شنا می کند، پرنده ها روی آن می نشینند و در زمستان یخ می زنند.

بیائید سه مَثَل مسیح که همه تشبیه هستند را با هم بررسی کنیم. اولی مَثَل تور ماهی گیری است:

«باز می‌توان ملکوت خدا را اینچنین توصیف کرد. ماهیگیران تور ماهیگیری را داخل آب می‌اندازند و انواع گوناگون ماهی در تورشان جمع می شود. سپس آن را به ساحل می‌کشند و ماهیهای خوب را از بد جدا می‌کنند و خوبها را در ظرف می ریزند و بدها را دور می اندازند. در آخر دنیا نیز همینطور خواهد شد. فرشته‌ها آمده، انسانهای خوب را از بد جدا خواهند کرد؛ انسانهای بد را داخل آتش خواهند افکند که در آنجا گریه خواهد بود و فشار دندانها بر هم» (متی 47:13-50).

آیا ملکوت آسمان و تور ماهی گیری در اصل یکی هستند؟ مسلماً خیر! آنها بسیار متفاوت هستند، اما چند شباهت وجود دارد. درست همانطوری که ماهی ها هم زمانی که تور به ساحل کشیده می شود، به دو دسته، مطلوب و نا مطلوب، تقسیم می شوند، ملکوت خداوند هم همینگونه خواهد بود. روزی، افراد بدکار و درستکار که در حال حاضر با هم زندگی می کنند، از هم جدا خواهند شد. اما شباهت‌ها در اینجا پایان می یابند. ماهی شنا می کند، انسانها راه می روند. ماهی گیر ها ماهی ها را جدا می کنند. فرشته ها بدکاران و نیکوکاران را از هم جدا می کنند. مرغوب بودن ماهی بسته به طعم آن پس از پخته شدن است. مردم، اما، با فرمانبرداری و نافرمانی مورد قضاوت قرار می گیرند. ماهی های خوب در محفظه نگهداری می شوند اما ماهی های نامرغوب دور ریخته می شوند. انسانهای نیکوکار وارث ملکوت خداوند می شوند و انسانهای بد کار به دوزخ افکنده می شوند.

این مَثَل نمونه ای کامل است از اینکه چطور استعاره و تشبیه، نهایتاً مقایسه هایی ناقص هستند زیرا چیزهایی که مقایسه می شوند اصالتاً متفاوت هستند. نمی خواهیم با این تصور که تفاوت ها در واقع شباهت هستند، ماورای مقصود صحبت کننده برویم. برای مثال همۀ ما می دانیم که «ماهی خوب» پس از پخته شدن خورده می شود و عمرش پایان می یابد و «ماهی نامرغوب» روز بعد به آبها باز می گردد و شنا می کند. مسیح این نکته را ذکر نکرد! و این ممکن است بر ضد مقصود او به کار رود.

این مَثَل بر خلاف آنچه برخی می گویند، روش «بشارت با تور» را آموزش نمی دهد به این معنا که همه را اعم از خوب و بد، و صرف نظر از اینکه آنها می خواهند بیایند یا نه، به کلیسا بکشاند! همچنین آموزش نمی دهد که ساحل بهترین مکان برای شهادت دادن است. هدفش این نیست که تعلیم بدهد که ربوده شدن کلیسا در انتهای زمان عذاب خواهد بود. این مَثَل تعلیم نمی‌دهد که رستگاری ما به طور مطلق از جانب خداوند است به این دلیل که ماهی های انتخاب شده کاری در قبال علت انتخاب شدنشان نمی توانستند بکنند. بیایید معانی بیجا را وارد مَثَل های مسیح نکنیم.

آماده ماندن (Remaining Ready)

در اینجا یکی دیگر از مَثَل های مسیح را می خوانیم، مَثَل ده باکره:

«وقایع ملکوت خدا شبیه ماجرای آن ده دختر جوانی است که ندیمه های عروسی بودند. این ندیمه ها چراغهای خود را روشن کردند تا به پیشواز داماد بروند. پنج تن از این ندیمه ها که عاقل بودند، در چراغهای خود روغن کافی ریختند تا ذخیره داشته باشند؛ اما پنج تن دیگر که نادان بودند، روغن کافی نریختند. چون آمدن داماد بطول انجامید، ندیمه ها را خواب در ربود. اما در نیمه های شب، در اثر سروصدا از خواب پریدند: داماد می آید! برخیزید و به پیشوازش بروید!

ندیمه ها فوراً برخاستند و چراغهای خود را آماده کردند. پنج دختری که روغن کافی نیاورده بودند، چون چراغهایشان خاموش می شد، از پنج دختر دیگر روغن خواستند. ولی ایشان جواب دادند: اگر از روغن خود به شما بدهیم، برای خودمان کفایت نخواهد کرد. بهتر است بشتاب بروید و برای خودتان بخرید. ولی وقتی آنان رفته بودند، داماد از راه رسید و کسانی که آماده بودند، با او به جشن عروسی داخل شدند و در بسته شد. کمی بعد، آن پنج دختر دیگر رسیدند و از پشت در فریاد زدند: آقا، در را باز کنید! اما جواب شنیدند: بروید! دیگر خیلی دیر شده است! پس شما بیدار بمانید و آماده باشید چون نمی‌دانید در چه روز و ساعتی من باز می گردم» (متی 1:25-13).

مهم ترین پیام این مَثَل چیست؟ تعلیمی که این مَثَل در بر دارد در جملۀ آخر یافت می شود: برای بازگشت خداوند آماده بمان، چرا که ممکن است دیرتر از انتظار تو سربرسد. بطور خلاصه همین!

چنانچه در فصل قبل هم اشاره کردم، مسیح این مَثَل را برای نزدیک ترین حواریون خود گفت (متی 3:24؛ مرقس 3:13 را ببینید) که در آن زمان مطیعانه از او پیروی می کردند. بنابراین مسئله ای که در این مَثَل بسیار مشهود است، این حقیقت است که حتی پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس هم ممکن بود زمانی که مسیح بازمی گردد آماده نباشند. به همین دلیل بود که مسیح به آنها اخطار داد. پس این مَثَل به ما یاد می دهد آنهایی که اکنون برای بازگشت مسیح آماده هستند ممکن است زمانی که او واقعاً باز می گردد آماده نباشند. هر ده باکره در ابتدا آماده بودند، اما پنج نفر از آنها آمادگی خود را از دست دادند. اگر داماد زودتر می آمد، همۀ این ده باکره می توانستند وارد جشن عروسی شوند.

اما اینکه در این مَثَل پنج نفر دانا و پنج نفر نادان هستند چه معنایی دارد؟ آیا این مسئله ثابت می کند که زمانی که مسیح بازمی گردد، تنها نصف کسانی که ادعای ایمان دارند آماده خواهند بود؟ خیر.

منظور از روغن چیست؟ آیا روغن روح القدس را نشان می دهد؟ خیر. آیا بر ما آشکار می سازد که تنها آنهایی که در روح القدس غسل داده شده اند، به بهشت خواهند رفت؟ خیر.

آیا بازگشت داماد در نیمه شب بیانگر این است که مسیح نیز در نیمه شب باز می گردد؟ خیر.

چرا داماد از باکرگان دانا درخواست نکردند که دوستان نادان خود را پشت در تشخیص دهند؟ اگر او از دانایان خواسته بود که دوستان نادانشان را تشخیص دهند، کل مَثَل به هم می خورد، چرا که نادان ها هم نهایتاً وارد جشن می شدند.

شاید بتوان گفت، همانطوری که باکره های نادان دیگرچراغ نداشتند و خوابیدند، معتقدان نادان هم در تاریکی معنوی و روحانی گام بر می دارند و به خواب روحانی می روند و همین سبب محکومیتشان می شود. شاید شباهتی میان جشن عروسی در این مَثَل و ضیافت بره باشد، اما این حد تعبیر این مَثَل است. تعبیرات بیشتر از این، جزئیاتی را به زور وارد این داستان می‌کند که غیر ضروری هستند.

ثمره آوردن (Bearing Fruit)

شاید یکی از اشتباه ترین تفسیری که تا به حال دربارۀ مَثَل های مسیح شنیده ام، توضیح مَثَل تلخه و گندم توسط یکی واعظ است. بیائید اول این مَثَل را با هم بخوانیم:

عیسی مَثَل دیگری به این شرح برای ایشان آورد: «آنچه در ملکوت خداوند روی می دهد، مانند ماجرای آن شخصی است که در مزرعۀ خود تخم خوب کاشته بود. یک شب وقتی او خوابیده بود، دشمن او آمد و لابلای تخم گندم، علف هرز کاشت و رفت. وقتی گندم رشد کرد و خوشه داد، علف هرز هم با آن بالا آمد. کارگران او آمدند و به او خبر دادند که: آقا، این مزرعه که شما تخم خوب در آن کاشتید، پر از علف هرز شده است. جواب داد: این کار دشمن است. گفتند: می‌خواهید برویم علف های هرز را از خاک بیرون بکشیم؟ جواب داد: نه! نه! این کار را نکنید. ممکن است هنگام در آوردن آنها، گندمها نیز از ریشه در بیایند. بگذارید تا وقت درو، هر دو با هم رشد کنند، آنگاه به دروگرها خواهم گفت علف هرز را دسته کنند و بسوزانند و گندم را در انبار ذخیره نمایند» » (متی 24:13-30).

آنچه در ادامه می خوانید توضیحات آن واعظ است:

این یک حقیقت است که وقتی گندم و تلخه جوانه می زنند، مشابه هستند. هیچ کس نمی تواند تشخیص دهد که کدام گندم و کدام یک تلخه است. در کلیسا و دنیا هم همینطور است. هیچ کس نمی تواند بگوید چه کسی حقیقتاً مسیحی و چه کسی بی ایمان است. نمی توان آنها را به وسیلۀ روش زندگیشان تشخیص داد زیرا بسیاری از مسیحیان بیش از بی ایمانان از مسیح اطاعت نمی کنند. تنها خداوند می داند چه در قلبهایشان است و تنها اوست که آنها را از یکدیگر جدا می کند.

مسلماً آنچه این واعظ گفته، نکتۀ موجود در مَثَل گندم و تلخه نیست! این مَثَل در واقع به ما آموزش می دهد که معتقدان و غیر معتقدان کاملاً قابل تمایز هستند. توجه کنید که خادمان زمانی که گندم رویید و خوشه برآورد، فهمیدند که تلخه هم کاشته شده است (آیۀ 26 را نگاه کنید). تلخه میوه نمی آورد و به همین دلیل هم به آسانی قابل شناسایی است. به نظر من بسیار مهم است که مسیح، تلخه های بی ثمر را انتخاب کرد تا بدکارانی را که در نهایت جمع آوری شده و به دوزخ افکنده می شوند، نشان دهد.

نکات مهم این مَثَل بسیار واضح هستند: آنهایی که واقعاً نجات یافته اند میوه می آورند؛ نجات نیافتگان ثمره ای به بار نمی آورند. اگرچه خداوندبدکاران را زمانی که میان نجات یافتگان زندگی می کنند محاکمه نمی کند، اما روزی آنها را از نیکوکاران جداکرده به دوزخ خواهد افکند.

مسیح در واقع توضیحی برای این مَثَل خاص ارائه داد، پس لزومی ندارد که دنبال معنای دیگری ماورای آنچه خود او گفته است باشیم:

پس از آن، عیسی از نزد جماعت به خانه رفت. آنگاه شاگردانش از او تقاضا کردند که معنی حکایت گندم و علف هرز را برای ایشان بیان کند. عیسی فرمود: «بسیار خوب. من همان کسی هستم که تخم خوب در مزرعه می کارد. مزرعه این دنیاست و تخمهای خوب آنانی هستند که پیرو ملکوت خداوند می باشند، و علفهای هرز پیروان شیطانند. دشمنی که علفهای هرز را لابلای گندمها کاشت، شیطان است. فصل درو، آخر زمان است، و دروگرها، فرشته‌ها می باشند. همانطور که در این حکایت، علفهای هرز را دسته کردند و سوزاندند، در آخر زمان نیز همینطور خواهد شد. من فرشتگان خود را خواهم فرستاد تا هر چیزی را که باعث لغزش می‌شود و هر انسان بدکاری را از ملکوت خداوند جدا کنند، و آنها را در کورۀ آتش بریزند و بسوزانند، جایی که گریه و فشار دندان بر دندان است. در آن زمان، انسانهای نیک در ملکوت پدرم خدا، همچون خورشید خواهند درخشید. اگر گوش شنوا دارید، خوب گوش دهید» (متی 36:13-43).

مبالغه (Hyperbole)

دومین نوع از گفتار تمثیلی در انجیل مبالغه است. مبالغه، اغراقی تعمدی است که برای تأکید گفته می شود. زمانی که مادری به فرزندش می گوید، «هزار بار صدایت کردم تا برای شام بیایی خانه،» در واقع مبالغه می کند. مثالی از مبالغه در انجیل، گفتۀ عیسی مسیح دربارۀ بریدن دست راست است:

و اگر دست راستت باعث می‌شود گناه کنی، آنرا ببر و دور بینداز. بهتر است که یک دست داشته باشی، تا اینکه با دو دست به جهنم بروی (متی 30:5).

اگر منظور مسیح این بود که هر کدام از ما که با دست راستش گناه می کند، باید آن را ببرد، پس همۀ ما باید بدون دست راست باشیم! مسلماً مشکلی که ما با گناه داریم محدود به دستهایمان نیست. به احتمال بسیار زیاد، مسیح می خواست به ما یاد بدهد که گناه ما را به دوزخ می کشاند و برای اجتناب از گناه باید وسوسه ها و همۀ چیزهایی که باعث لغزش می شوند را باید از بین برد.

انسان انگاری (Anthropomorphism)

سومین نوع گفتار تمثیلی که در کتاب مقدس یافت می شود، انسان انگاری است. انسان انگاری ، گفتاری استعاری است که در آن ویژگی های انسان به خدا نسبت داده می شود تا به ما کمک کند که او را بفهمیم. برای مثال در کتاب پیدایش 5:11 می خوانیم:

هنگامی که خداوند به شهر و برجی که در حال بنا شدن بود نظر انداخت (پیدایش 5:11)

این آیه نمونه از انسان انگاری است زیرا بعید به نظر می رسد که خدایی که همه چیز را می داند از بهشت پایین آمده باشد تا مردمی را که در حال ساخت بودند ببیند!

بسیاری از پژوهشگران انجیل همۀ گفته های انجیل را که اعضای بدن خداوند مانند بازو، دست ها، بینی، چشم ها و مو ها را شرح می دهند، به عنوان انسان انگاری در نظر می گیرند. حرف آنها این است که، مطمئناً خداوند اعضای بدن انسانی که در برخی آیات به او نسبت داده می شود را ندارد.

من در‌واقع بنا به دلایلی مخالف هستم. اولاً به این دلیل که کتاب مقدس به وضوح می گوید که ما به شکل خداوند آفریده شده ایم:

سرانجام خدا فرمود: «انسان را شبیه خود بسازیم» (پیدایش 26:1، همراه با تأکید).

برخی می گویند ما تنها به این معنا که خودآگاهی، وظیفۀ اخلاقی، قدرت تفکر و غیره داریم، شبیه به خداوند آفریده شده ایم. اما بیائید با هم بخشی دیگر از انجیل را که شبیه به آیه 26 از فصل یک پیدایش است و چند فصل بعد ذکر شده است را بخوانیم:

وقتی آدم صد و سی ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد. او شبیه پدرش آدم بود (پیدایش 3:5، همراه با تأکید).

مسلماً منظور از این آیه این است که شیث به لحاظ فیزیکی شبیه به پدرش بود. اگر آیۀ 3 از فصل پنجم این معنا را داشته باشد مطمئناً عبارت مشابه آن در آیه 26 از فصل یک هم همان معنا را دارد. واضح است که تفسیر درست این برداشت را تائید می کند.

علاوه بر این، ما برخی توصیفات دربارۀ خداوند را توسط کسانی که او را دیدند در انجیل داریم. برای مثال، موسی و هفتاد و سه نفر از بنی اسرائیل خداوند را دیدند:

موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر از بزرگان اسرئیل از کوه بالا رفتند، و خدای اسرائیل را دیدند. به نظر می رسید که زیر پای او فرشی از یاقوت کبود به شفافی آسمان گسترده شده باشد. هر چند بزرگان اسرائیل خدا را دیدند، اما آسیبی به ایشان وارد نشد. آنها در حضور او خوردند و آشامیدند (خروج 9:24-11)

اگر از موسی می پرسیدید که آیا خدا دست و پا داشت چه پاسخی می داد؟2 دانیال نبی هم تصویری از خدای پدر و خدای پسر داشت:

آنگاه تخت هایی دیدم که برای داوری برقرار شد و «وجود ازلی» بر تخت خود نشست. لباس او همچون برف سفید و موی سرش مانند پشم، خالص بود. تخت او شعله ور بود و بر چرخهای آتشین قرار داشت. رودخانه ای از آتش در برابرش جریان داشت. هزاران نفر او را خدمت می‌کردند و میلیونها نفر در حضورش ایستاده بودند. آنگاه دفترها برای داوری گشوده شد. …آنگاه در خواب وجودی شبیه انسان دیدم که روی ابرهای آسمان به آنجا آمد. او به حضور آن «وجود ازلی» آورده شد و اقتدار و جلال و قدرت سلطنت به او داده شد تا همۀ قومها از هر زبان و نژاد او را خدمت کنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است (دانیال 9:7-10، 13-14).

اگر از دانیال می پرسیدید که آیا خداوند موهای سفید داشت و به گونه ای بود که می توانست روی تخت بنشیند، چه پاسخی می داد؟

بنابر مطالبی که عنوان شد من معتقدم که خداوند پدر شکلی باشکوه دارد که تا حدی شبیه به انسان است، اما از گوشت و خون نیست بلکه روح است (یوحنا 24:4 را ببینید).

چطور می توان تشخیص داد که کدام بخش از کتاب مقدس باید به طور تحت اللفظی و کدام بخش به صورت نمادین و مجازی تفسیر شود؟ کسی که بتواند به طور منطقی استدلال کند به آسانی می تواند تشخیص دهد. همه چیز را به طور تحت اللفظی تفسیر کنید مگر اینکه مطلب نوشته شده تنها به طریق مجازی و استعاری قابل درک باشد. انبیاء عهد عتیق و کتاب مکاشفه، برای مثال، پر از نماد هستند که بعضی از آنها توضیح داده شده اند و برخی بدون توضیح هستند. اما تشخیص نماد کار سختی نیست.

Rule #2: Read contextually. Every passage must be interpreted in light

of the surrounding passages and the entire Bible. The historical

.and cultural context should also be considered whenever possible

قانون دوم: با درک متن بخوانید. هر عبارتی باید به کمک عبارات مجاور خود و کل انجیل

تفسیر شود. مفهوم تاریخی و فرهنگی نیز هر جا که ممکن است باید در نظر گرفته شود.

خواندن کتاب مقدس بدون اینکه زمینه های انجیلی و ضروری آنها را در نظر بگیریم می تواند مهم ترین دلیل تفسیر نادرست باشد.

این امکان وجود دارد که با جدا کردن نوشته های کتاب مقدس از متن اصلی و زمینۀ آن، کاری کرد که انجیل هر پیغامی را که شما می خواهید در بر داشته باشد. مثلاً آیا می دانستید که انجیل می گوید که خدا وجود ندارد؟ در فصل 14 مزامیر نوشته است که، «خدا وجود ندارد» (مزمور 1:14). اگر بخواهیم این جمله را به درستی متوجه شویم، باید آن را همراه با جملات اطرافش بخوانیم: «کسی که فکر می کند خدا نیست، احمق است» (مزمور 1:14، همراه با تأکید). حالا این جمله معنایی کاملاً متفاوت دارد!

مثالی دیگر: یک بار از واعظی شنیدم که به مسیحیان می گفت لازم است که در «آتش تعمید داده شونداو سخنان خود را با خواندن متی 11:3 که سخنان یحیای تعمید دهنده است، آغاز کرد: «من آنانی را که از گناهانشان توبه می‌کنند با آب غسل تعمید می دهم، اما شخص دیگری خواهد آمد که مقامش خیلی برتر از من است، آنقدر که من لیاقت ندارم کفشهایش را پیش پایش بگذارم. او شما را با روح القدس و آتش الهی تعمید خواهد داد

این واعظ بر اساس همین یک آیه موعظۀ خود را درست کرد. به یاد می آورم که گفت، «اگر تنها در روح القدس تعمید شوید کافی نیست! همانطوری که یحیای تعمید دهنده گفت، مسیح شما را در آتش تعمید خواهد داددر ادامه توضیح داد که وقتی در «آتش تعمید گرفتیم،» پر از حرارت و شوق برای خدمت در راه خداوند خواهیم بود. در آخر او مردم را به جلوی منبر برای «تعمید در آتش» دعوت کرد.

متأسفانه این واعظ اشتباهی بزرگ کرده و آیه را بدون مطالب اطرافش در نظرگرفته بود.

منظور یحیای تعمید دهنده از اینکه مسیح ما را با آتش تعمید خواهد داد، چیست؟ برای یافتن پاسخ به این سؤال لازم است که دو آیه قبل و یک آیه بعد از این آیه را بخوانیم. بیایید با دو آیه قبل از آن شروع کنیم. یحیی در این آیات گفت:

با این فکر که ما یهودی و از نسل ابراهیم هستیم، خود را فریب ندهید. این افکار بیهوده است. خدا می‌تواند از همین سنگها، نسلی برای ابراهیم بوجود آورد. و حال تیشۀ داوری خدا بر ریشۀ درختان گذاشته شده است. هر درختی که ثمر نیاورد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد (متی 9:3-10، همراه با تأکید).

اول از همه متوجه می شویم که حداقل تعدادی از حضار که آن روز به سخنان یحیی گوش می دادند، یهودیانی بودند که فکر می کردند رستگاری آنها منوط به اصل و نسبشان است. پس موعظه ی او مبشرانه بود.

همچنین در می یابیم که یحیی آگاهی می داد که انسانهای نجات نایافته، به آتش افکنده خواهند شد. منظقی به نظر می رسد اگر نتیجه بگیریم که «آتشی» که یحیی در آیۀ 10 از آن سخن می گفت، همان آتشی است که در آیۀ 11 درباره اش صحبت می کند.

این حقیقت زمانی که آیۀ 12 را می خوانیم آشکارتر می شود:

او کاه را از گندم جدا کرده، آن را در آتشی خاموش نشدنی خواهد سوزاند؛ اما گندم را در انبار جمع خواهد نمود (متی 12:3، همراه با تأکید).

در هر دو آیۀ 10 و 12، آتشی که یحیی از آن صحبت می کند، آتش جهنم است. در آیۀ 12، او به حالت استعاری می گوید که مسیح مردم را به دو دسته تقسیم می کند ـ گندم که «در انبار جمع خواهد شد،» و کاه که با «آتشی که خاموشی ناپذیر است» خواهد سوخت.

به مدد آیات مجاور، متوجه می شویم که منظور یحیی در آیۀ 11 این است که مسیح انسانهای معتقد را با روح القدس و کافران را با آتش تعمید می دهد. پس هیچ کس نباید در موعظه اش بگوید که مسیحیان باید با آتش تعمید بگیرند!

برای اینکه کمی فراتر از این آیات برویم، باید باقی عهد جدید را نیز بخوانیم. آیا در کتاب اعمال رسولان می توانیم نمونه ای پیدا کنیم که به مسیحیان گفته شده باشد که «در آتش غسل داده شوند؟» خیر. نزدیک ترین مطلب به این مسئله تعریف لوقا از روز پنطیکاست است که حواریون با روح القدس تعمید یافتند و زبانهای آتش موقتاً بر سرشان پدیدار شد. اما لوقا هیچ گاه نگفت که این اتفاق «تعمید در آتش» بود. علاوه بر این، آیا در رساله ها نصیحتی و یا دستورالعملی پیدا می شود که بگوید مسیحیان باید «در آتش تعمید بگیرند؟» خیر. بنابراین، پس کاملاً درست است که نتیجه بگیریم، هیچ مسیحی ای نباید در آتش تعمید داده شود.

انجیل کاذب ناشی شده از کلام خدا (A False Gospel Derived From Scripture)

بسیاری از مواقع خود انجیل نیز توسط واعظان و معلمان اشتباه جلوه داده می شود چرا که آنها با عدم بررسی کل متن و زمینه‌ها و مفاهیم کتاب مقدس برخی مطالب را نادرست تفسیر می کنند. تعالیم غلط دربارۀ رحمت خداوند دقیقاً به همین دلیل فراوان است.

برای مثال، صحبت های پولس در افسسیان8:2، دربارۀ اینکه رستگاری حاصل فیض خداوند است نه اعمال ما، مورد سوء استفاده قرار گرفته و پیغامی نادرست از آن ساخته شده است به این دلیل که کل متن در نظر گرفته نشده است. پولس نوشت:

بنابراین، در اثر بخشش رایگان و مهربانی خدا و توسط ایمانتان به مسیح است که نجات یافته اید؛ و این کار شما نیست، بلکه هدیۀ خداست. نجات، نتیجۀ اعمال خوب ما نیست، از اینرو هیچکس نمی‌تواند به خود ببالد (افسسیان 8:2-9).

بسیاری، بر آن قسمت از صحبت های پولس که می گوید رستگاری حاصل فیض است و عطای خداوند است و از اعمال نیست، تمرکز می کنند. بر این اساس و برخلاف گواهی صدها بخش در کتاب مقدس، نتیجه می گیرند که میان رستگاری و تقدس هیچ ارتباطی وجود ندارد. برخی حتی پا فراتر گذاشته می گویند برای رسیدن به رستگاری نیازی به توبه نیست. این نمونه ای برجسته است از اینکه چطور به دلیل نادیده گرفتن مفهوم کلی، مطالب کتاب مقدس به اشتباه تعبیر می شود.

بیایید در ابتدا آنچه متن تحت مطالعه، حقیقتاً می گوید را کاملاً بررسی کنیم. پولس نمی گوید که ما به وسیلۀ فیض و رحمت نجات می یابیم، بلکه می گوید ما به وسیلۀ رحمت و به واسطۀ ایمان نجات می یابیم. ایمان هم مانند رحمت بخشی از معادلۀ رستگاری است. بر طبق کتاب مقدس ایمان بدون عمل بیهوده و مرده است و موجب نجات هیچ کس نمی شود(یعقوب 14:2-26 را ببینید). بنابراین پولس نمی گوید که تقدس ارتباطی با رستگاری ندارد بلکه می گوید تلاش‌ها و اعمال ما نیست که ما را نجات می دهد؛ پایه و اساس رستگاری ما رحمت خداوند است. بدون رحمت او هرگز نجات نمی یابیم، اما در واقع واکنش ما به رحمت خداوند ایمان ماست و اینگونه است که رستگاری در زندگیمان رخ می دهد. نتیجۀ رستگاری همواره اطاعت است که ثمرۀ ایمانی اصیل است. با در نظر گرفتن مطالب مجاور آن هم نه فراتر از آیۀ بعد از آن، این مسئله ثابت می شود. پولس می گوید:

این خداست که ما را از نو آفریده و این زندگی جدید را از فیض وجود عیسی مسیح به ما داده است؛ و از زمانهای دور دست، نقشۀ خدا این بوده که ما این زندگی جدید را صرف خدمت به دیگران نماییم (افسسیان 10:2).

علت اینکه ما دوباره توسط روح القدس متولد شده ایم و حال آفریدگانی جدید در مسیح هستیم، این بود که بتوانیم در اعمال نیکی که از اطاعت سرچشمه می‌گیرند، گام برداریم. پس معادلۀ پولس برای رستگاری اینگونه به نظر می رسد:

فیض + ایمان = رستگاری + اطاعت

این معادله یعنی فیض به علاوۀ ایمان برابر است با (یا منتج می شود به) رستگاری به علاوۀ اطاعت. زمانی که فیض خداوند به ایمان منجر شود، نتیجه همیشه رستگاری و اعمال نیک خواهد بود.

اما آنهایی که سخنان پولس را از متن کلام جدا می کنند به این فرمول می رسند:

فیض +ایمان – اطاعت =رستگاری

این معادله یعنی به فیض علاوۀ ایمان منهای اطاعت برابر است با (یا منتج می شود به) رستگاری. تا جایی که به انجیل مربوط است این کفر است.

اگر کمی بیشتر از مطالبی که پولس گفته است را بخوانیم، خیلی زود متوجه می شویم که شرایط در افسس هم مانند همۀ جاهای دیگری بود که او موعظه کرده بود. یعنی یهودیان اینگونه تعلیم می دادند که غیر مسیحیانی که به مسیحیت می گروند اگر می خواهند رستگار شوند، باید ختنه شوند و برخی از جنبه های تشریفاتی یهودیان را عمل کنند. در جریان همین مسئلۀ ختنه و تشریفات مذهبی بود که پولس گفت «اعمال» ما، ما را نجات نمی دهد (افسسیان 11:2-22 را ببینید).

اگر کمی بیشتر بخوانیم و کل نامۀ پولس به افسسیان را درک کنیم، به وضوح می بینیم که پولس باور داشت که تقدس برای رسیدن به رستگاری عاملی لازم و ضروری است:

هشیار باشید که گناهانی نظیر طمع، بی عفتی و شهوت رانی در میان شما وجود نداشته باشد. چنان پاک زندگی کنید که هرگز کسی نتواند چنین تهمت هایی به شما بزند. گفتار کثیف، سخنان زشت و شوخی های خلاف ادب، شایستۀ شما نیست. بجای اینها، با یکدیگر دربارۀ نیکویی های خدا گفتگو کنید و شکرگزار باشید. این حقیقت چون روز روشن است که ملکوت خدا و مسیح، جای اشخاص بی عفت، ناپاک و طمعکار نیست؛ بلی، کسی که به مال و ناموس دیگران طمع دارد، بت‌پرست است، زیرا مال این دنیا را بیشتر از خدا دوست دارد و می پرستد. ممکن است بعضی‌ها بکوشند برای اینگونه گناهان بهانه‌هایی بتراشند. اما شما گول این اشخاص را نخورید، زیرا کسانی که مرتکب چنین گناهانی می شوند، زیر خشم و غضب خدا هستند (افسسیان 3:5-6، همراه با تأکید).

اگر پولس اعتقاد داشت که رحمت خداوند در نهایت کسی را که زناکار و عیاش و مال دوست است و توبه هم نمی کند نجات می دهد، هیچ گاه چنین سخنانی را نمی نوشت. منظور پولس از سخنانش که در افسسیان 8:2-9 ثبت شده تنها با خواندن کل نامه ای که به افسسیان نوشته است قابل درک است.

فاجعۀ غلاطیان (The Galatian Fiasco)

صحبت های پولس در نامه اش به غلاطیان هم به همین صورت خارج از متن اصلی تفسیر شده است واین منجر به تحریف انجیل شده است، دقیقاً چیزی که پولس می خواست در نامه اش به غلاطیان تصحیح کند.

موضوع کلی رسالۀ پولس به غلاطیان «رستگاری توسط ایمان و نه توسط اعمال تورات» است. اما آیا منظور پولس این است که تقدس برای ورود به ملکوت خداوند لازم نیست؟ مسلماً منظور او این نبوده است.

قبل از هر چیزی متوجه می شویم که پولس باز هم با یهودیانی نبرد می کرد که به غلاطیه آمده بودند و به افرادی که به تازگی ایمان آورده بودند تعلیم می دادند که نجات نخواهند یافت مگر اینکه ختنه شوند و قوانین تورات را رعایت کنند. پولس مسئلۀ ختنه را بارها در رساله اش عنوان می کند، و به نظر می رسد که این مسئله است که افراد افراطی یهودی بسیار بر آن تأکید داشته اند (غلاطیان 3:2، 7-9، 12؛ 2:5-3، 6، 11؛ 12:6-13، 15 را ببینید). پولس نگران این نبود که معتقدان غلاطیه نسبت به فرامین مسیح بسیار مطیع هستند؛ او نگران این بود که آنها برای رستگاری بنای کار را در ایمان به مسیح نمی گذاشتند بلکه تصور می کردند که برای رستگاری مسئلۀ واجب، ختنه و تلاش های عاجزانه شان برای انجام شریعت موسی است.

زمانی که کل رسالۀ پولس به غلاطیان را بررسی می کنیم، متوجه می شویم که او در فصل 5 می نویسد:

اما هرگاه روح خدا شما را هدایت کند، دیگر لازم نخواهد بود برای انجام دستورهای خدا، به خود فشار بیاورید. هنگامی که از امیال و خواسته‌های نادرست خود پیروی می کنید، این گناهان وارد زندگی شما می شوند: زنا و انحرفات جنسی و بی عفتی؛ بت پرستی و جادوگری و احضار ارواح؛ دشمنی و دو بهم زنی؛ کینه توزی و خشم؛ خود خواهی و نفع طلبی، شکایت و انتقاد و بهانه جویی؛ در اشتباه دانستن دیگران و بر حق شمردن خود و اعضای گروه خود؛ حسادت و آدم کشی؛ مستی و عیاشی و چیزهایی از این قبیل. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، باز هم تکرار می‌کنم هر که این چنین زندگی کند، هرگز در ملکوت خدا جایی نخواهد داشت (غلاطیان 18:5-21، همراه با تأکید).

اگر پولس می خواست به غلاطیان بگوید که آنها می توانند بدون پاکدامنی به بهشت نائل شوند، هیچ گاه چنین کلماتی را نمی نوشت. منظور او این نبود که افراد ناپاک می توانند به بهشت بروند، بلکه او می خواست بگوید که آنهایی که تلاش می کنند رستگاری خود را از طریق ختنه و شریعت به دست آورند، با این کار فیض خداوند و فداکاری مسیح را انکار می‌کنند و هیچ گاه نجات نمی یابند. ختنه سبب رستگاری نمی شود. ایمان به مسیح است که به رستگاری منجر می شود که معتقدان را به اشخاص پاک و جدید، تبدیل می کند:

حال، مهم نیست که ختنه شده‌ایم یا نه. تنها چیزی که مهم است، این است که آیا واقعاً دگرگون شده‌ایم و انسان جدیدی گردیده ایم؟ (غلاطیان 15:6)

همۀ اینها باز هم نشان می دهند که زمانی که آیات کتاب مقدس را تفسیر می کنیم، در نظر گرفتن متن کلام چقدر مهم است. با نادیده گرفتن مفهوم کلام است که کلام خداوند تحریف می شود. تنها دربارۀ قلب خادمان می توان متحیر بود که به طور آشکار و عمداً کلام را چنین تحریف می کنند.

برای مثال، یک بار شنیدم که واعظی می گفت، زمانی که دربارۀ انجیل موعظه می کنیم، نباید ازخشم خداوند حرفی بزنیم، زیرا بر طبق انجیل، «نیکی خدا تو را به توبه وا می دارد» (رومیان 4:2). بنابراین، بر طبق سخنان این واعظ، راه درست بشارت تنها صحبت از عشق و نیکی خداوند است و همین مردم را به توبه وا می دارد.

اما زمانی که مطالب مجاور آیه ای را که این واعظ از فصل دوم رومیان نقل می کند، می خوانیم، متوجه می شویم که این آیه توسط آیاتی دربارۀ خشم مقدس خداوند و داوری خداوند احاطه شده است! آیات مجاور نشان می دهند که امکان ندارد منظور پولس همانی باشد که این واعظ گفته است:

اما می‌دانیم که خدا هر کسی را که مرتکب چنین اعمالی شود، عادلانه و به سختی مجازات خواهد کرد. ای آدمی، تصور می‌کنی که خدا دیگران را برای این گناهان مجازات خواهد کرد، اما از گناهان تو چشم‌پوشی خواهد نمود؟ اگر خدا تا بحال نسبت به تو صبر و تحمل نشان داده است، آیا این را نتیجۀ ضعف او می دانی؟ آیا متوجه نیستی که خدا در تمام این مدت که تو را مجازات نکرده، در‌واقع به تو فرصت داده تا از گناهانت دست بکشی؟ بلی، مهربانی خدا برای این بوده است که تو توبه کنی. اگر دل خودت را سخت کنی و توبه نکنی برای خود مجازات وحشتناکی فراهم می آوری، زیرا بزودی روز خشم و غضب خدا فرا می‌رسد روزی که در آن خدا تمام مردم جهان را عادلانه محکوم خواهد کرد، و به هر کس مطابق کارهایش پاداش یا کیفر خواهد داد. او به آنانی که با صبر و تحمل اراده‌اش را بجا می‌آورند و خواستار جلال و بزرگی و زندگی جاویدند، زندگی جاوید عطا خواهد کرد. اما آنانی را که با حقیقت وجود خدا ضدیت می‌کنند و به راه‌های گناه آلود خود می روند، بشدت مجازات خواهد کرد. بلی، ایشان مورد خشم و غضب خدا واقع خواهند شد. رنج و عذاب گریبانگیر همۀ کسانی خواهد گردید که گناه می ورزند، از یهودی گرفته تا غیر یهودی (رومیان 2:2-9، همراه با تأکید).

منظور پولس از نیکی خداوند، مهربانی او در به تأخیر انداختن خشمش است! باعث تعجب است که چطور یک خادم در پرتو آیه های انجیل که پر است از نمونه هایی در بارۀ واعظانی که عموماً گناهکاران را با اخطار به سوی توبه دعوت می کردند،چنین عبارت پوچ و ناپسندی می سازد.

ثبات کلام مقدس (Scripture’s Consistency)

از آنجایی که انجیل توسط یک نفر وحی شده، پیامی مستحکم و با ثبات دارد. به همین دلیل است که برای تفسیر معنای کلام خداوند در هر بخشی از انجیل می توانیم به متن کلام اعتماد کنیم و از آن استفاده کنیم. خداوند در هیچ آیه ای چیزی که با آیه ای دیگر در تضاد باشد، نمی گوید و اگر به نظر برسد که چنین چیزی در دو آیه رخ داده است باید آنقدر مطالعه کنیم تا تفسیر ما از دو آیه یکسان شود. برای مثال، در موارد زیادی در موعظۀ سر کوه مسیح، در نظر اول به نظر می رسد که انگار او درحال مخالفت یا حتی اصلاح قوانین اخلاقی عهد قدیم است. مثلاً:

گفته شده که اگر کسی چشم دیگری را کور کند، باید چشم او را کور کرد و اگر دندان کسی را بشکند، باید دندانش را شکست. اما من می‌گویم که اگر کسی به تو زور گوید، با او مقاومت نکن؛ حتی اگر به گونۀ راست تو سیلی زند، گونۀ دیگرت را نیز پیش ببر تا به آن نیز سیلی بزند (متی 38:5-39).

مسیح در اینجا مستقیماً از شریعت نقل قول می کند و بعد عبارتی می گوید که به نظر می رسد مخالف این قانون در شریعت است. چطور می توانیم آنچه مسیح گفت را تفسیر کنیم؟ آیا خداوند نظر خود را دربارۀ مسئله ای از اخلاقیات تغییر داده است؟ آیا انتقام گرفتن بر اساس عهد قدیم درست، اما بر اساس عهد جدید نادرست است؟ در اینجا نیز متن اصلی و مطالب مجاور ما را یاری خواهند کرد.

مسیح در اصل با حواریون خود صحبت می کرد (متی 1:5-2 را ببینید)، کسانی که قبل از این تنها ارطباتشان با کلام خداوند، از طریق کاتبان و فریسی های ریاکار بود که در کنیسه ها تعلیم می دادند. در کنیسه ها به عنوان قانون خداوند شنیده بودند که، «چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان،» فرمانی که توسط فریسی ها و کاتبان بدون در نظر گرفتن مقصود کلام، پیچ و تاب داده شده بود. منظور خداوند این نبود که مردمش همیشه در برابر اشتباهات جزئی در پی انتقام شخصی باشند. او در واقع در شریعت موسی گفته انتقام و جزا از آن خداوند است (تثنیه 35:32 را ببینید)، و مردمش باید کارهای نیک در قبال دشمنانشان انجام دهند (خروج 4:23-5 را ببینید). اما فریسی ها وکاتبان این فرامین را نادیده گرفته بودند و تفسیر خود را برای قانون «چشم برای چشم» اختراع کرده بودند؛ تفسیر و برداشتی که به آنها حق انتقام شخصی را می داد.3 آنها متن اصلی کلام را نادیده گرفته بودند.

فرمان خداوند دربارۀ «چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان» در میان فرامینی که برای اجرای عدالت در دادگاه های بنی اسراییل تعیین کرده است، یافت می‌شود (خروج 22:21-24 و تثنیه 15:19-21 را ببینید). تعیین نظام دادگاهی خود نشان می دهد که خداوند انتقام شخصی را قبول ندارد. داوران منصفی که مدارک و شواهد را بررسی می کنند برای اجرای عدالت قابلیت بیشتری دارند، تا افرادی که غرورشان جریحه دار است و از روی غرض عمل می کنند. خداوند انتظار دارد که دادگاه ها و قضات بی طرفانه مجازات را مناسب با جرم تعیین کنند. بنابراین، « چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان

بدین شکل، ما قادریم که چیزهایی را که در ابتدا متناقض با هم به نظر می رسند هماهنگ کنیم. هدف مسیح این بود که حضاری که تمام عمرشان تحت تعالیم غلط بوده اند، متوجه خواست واقعی خداوند دربارۀ انتقام شخصی بشوند، مسئله ای که قبلاً در شریعت موسی وجود داشت اما توسط فریسی ها تحریف شده بود. مسیح با آنچه در شریعت موسی بود مخالفت نمی کرد بلکه در واقع معنای اصلی و ابتدایی آن را برای مردم توضیح می داد.

بدین وسیله می توانیم متوجه شویم که مسیح از ما ، در رابطه با اختلافاتی که ما را به دادگاه می کشاند، چه انتظاری دارد. خواست خداوند این نبود که بنی اسرائیلی ها از هرگونه ضرری که از جانب دوستانشان به آنها وارد می شود چشم پوشی کنند، در غیر این صورت نظام دادگاهی را ایجاد نمی کرد. در مورد مسیحیان نیز، خواست خداوند این نیست که از هرگونه ضرری از جانب سایر ایمانداران (یا بی ایمانان) به آنها وارد می شود چشم پوشی کنند. بر اساس عهد جدید مسیحیانی که با هم اختلاف دارند از کمک دیگر مسیحیان استفاده می کنند (اول قرنتیان 1:6-6 را ببینید). و اگر شخص مسیحی به دلیل اختلافاتی که جرم بزرگی هستند، بی ایمانی را به محکمه بکشاند، کار اشتباهی انجام نداده است. جرم های بزرگی از قبیل از بین بردن چشم و دندان و جرمهای کوچک، چنانچه مسیح گفته است، مانند سیلی که بر گونه نواخته می شود و یا در مورد اعتراض کم ارزشی (مثلاً صاحب شدن پیراهن) از آنها شکایت بشود، یا اینکه یک فرسخ بروند. خداوند می خواهد که مردمش از او سرمشق بگیرند و رحمتی خارق العاه در برابر گنهکاران بی فکر و مردمان بد، نشان دهند.

مسیحیان خوش نیتی نیز وجود داشته اند که فکر می کرده اند که از مسیح اطاعت می کنند زمانی که کسانی که از آنها دزدی می کردند را تحویل قانون نمی دادند با این تصور که «گونۀ دیگر خود را به روی آنها می گرداندند» و در واقع دزد را قادر می ساختند که دوباره دزدی کند چرا که به او یاد می دادند که خلافی که مرتکب شده است هیچ عقوبتی ندارد. چنین مسیحیانی در حق افراد دیگری که اموالشان مورد سرقت همان دزد قرار بگیرد، بدی می کنند! خداوند می خواهد دزد مزۀ عدالت و توبه را بچشد. ولی وقتیکه کسی علیه شما جرم کوچکی مانند سیلی زدن مرتکب می شود، او را به دادگاه نکشانید بلکه نسبت به او عشق و بخشندگی نشان بدهید.

تفسیر عهد قدیم توسط عهد جدید (Interpreting the Old in Light of the New)

نه تنها باید عهد قدیم را توسط عهد جدید بلکه عهد قدیم را نیز باید توسط عهد جدید تفسیر کنیم. برای مثال، برخی از مؤمنان، قوانین موسی دربارۀ رژیم غذایی را خوانده اند و به این نتیجه رسیده اند که رژیم غذایی مسیحیان باید بر طبق همین قوانین باشد. اگر آنها فقط دو بخش از عهد جدید را بخوانند، متوجه خواهند شد که رژیم غذایی موسی برای آنهایی که تحت تأثیر عهد جدید هستند قابل اجرا نیست:

عیسی به ایشان فرمود: «شما نیز این مسایل را درک نمی کنید؟ مگر نمی‌دانید که آنچه می خورید، به روحتان لطمه ای نمی‌زند و آن را نجس نمی سازد؟ زیرا خوراک با قلب و روح شما کاری ندارد، بلکه از معدۀ شما عبور می کند» (با این گفته، عیسی نشان داد که هر نوع خوراک، پاک و حلال است) (مرقس 18:7-19).

اما روح القدس صریحاً می‌فرماید که در زمانهای آخر، بعضی در کلیسا از پیروی مسیح رویگردان شده، بدنبال معلمینی خواهند رفت که از شیطان الهام می گیرند. این معلم نماها با بی پروایی دروغ خواهند گفت و آنقدر آنها را تکرار خواهند کرد که دیگر وجدانشان آنها را معذب نخواهد ساخت. بعنوان مثال خواهند گفت که ازدواج کردن و گوشت خوردن کار اشتباهی است؛ در حالیکه می‌دانیم خدا این چیزها را عنایت فرموده تا ایماندارانی که پیرو حقیقتند، با شکرگزاری از آنها بهره مند شوند. هر چه که خدا آفریده، خوب است و باید با شادی از آنها استفاده کنیم. البته باید برای آنها از خدا شکرگزاری نمود، و طلب برکت کرد، زیرا خوراک با دعا و کلام خدا پاک می‌شود (اول تیموتائوس 1:4-5).

بر اساس عهد جدید ما تابع شریعت موسی نیستیم بلکه تابع شریعت مسیحیم (اول قرنتیان 20:9-21). اگرچه مسیح جنبه‌های اخلاقی شریعت موسی را تائید کرد (و در نتیجه آنها را به شریعت مسیح وارد کرد)، اما خود او یا رسولانش به مردم آموزش ندادند که باید بر طبق رژیم غذایی شریعت موسی عمل کنند.

واضح است که مسیحیان اولیه که یهودیانی بودند که به مسیحیت گرویده بودند،در ابتدا رژیم غذایی بر اساس عهد قدیم را به دلیل عقاید فرهنگیشان دنبال می کردند (اعمال رسولان 9:10-14 را ببینید). و زمانی که اُمتهای دیگر به مسیح ایمان آوردند، مسیحیانی که از یهودیت به مسیحیت گرویده بودند از آنها می خواستند که رژیم غذایی شریعت موسی را دنبال کنند و فرقی با همسایگان یهودی خود – که ممکن است آزرده شوند نداشته باشند ( اعمال رسولان 1:15-21 را ببینید). بنابراین پیروی از رژیم غذایی شریعت موسی تا زمانی که به عنوان شرطی برای نجات مطرح نشود هیچ اشکالی ندارد.

همچنین برخی از مسیحیان اولیه به این عقیده بودند که خوردن گوشتی که برای بت ها ذبح شده نادرست است.پولس به معتقدانی که در این مورد طور دیگری فکر می کردند (مانند خودش) آموزش می داد که پذیرای برادران خود که در «ایمان ضعیف هستند» باشند (رومیان 1:14 را ببینید) و کاری نکنند که سبب آزار آنها شود. اگر کسی در برابر خداوند از خوردن غذاهایی که خوردنشان بر طبق عقایدش (حتی اگر این عقاید بی اساس باشند) نادرست است، اجتناب کند، باید به دلیل صداقت و صمیمیتش ستوده شود نه اینکه به دلیل درک نادرستش محکوم شود. به همین صورت کسانی که بر طبق عقایدشان از خوردن غذاهایی اجتناب می کنند، نباید آنهایی که اجتناب نمی کنند را محکوم کنند. هر دو دسته باید بامحبت با یکدیگر کنار بیایند چرا که مسلماً حکم خداوند همین است (رومیان 1:14-23 را ببینید).

به هر حال از این روی که مکاشفات انجیل تدریجی است، باید عهد قدیم را توسط عهد جدید تفسیر کنیم. هیچ کدام از مکاشفاتی که خداوند داده است با هم در تناقض نیستد بلکه یکدیگر را کامل می کنند.

مفهوم متن فرهنگی و تاریخی (Cultural and Historical Context)

همچنین می توانیم هر زمانی که امکانش وجود دارد مفهوم و زمینۀ تاریخی آن بخش هایی از کتاب مقدس را که در حال مطالعه شان هستیم، بررسی کنیم. دانستن مطالبی دربارۀ ویژگی های خاص فرهنگ، جغرافیا و تاریخ واقعه ای که در انجیل است اغلب به ما کمک می کند تا بصیرت لازم را به دست آوریم. بدون داشتن این بصیرت ممکن است اشتباه کنیم. مسلماً برای چنین کاری در کنار انجیل به کتاب های دیگری نیاز خواهیم داشت. مطالعۀ درست انجیل ما را در این زمینه کمک خواهد کرد.

در ادامه مثال هایی را می بینیم که نشان می دهند چطور اطلاعات تاریخی و فرهنگی می توانند ما را کمک کنند که هنگام مطالعۀ انجیل دچار اشتباه و سردرگمی نشویم:

  1. برخی مواقع در کتاب مقدس می خوانیم که مردم به روی بام می رفتند (اعمال رسولان 9:10 را ببینید) یا بام را می شکافتند (مرقس 4:2 را ببینید). با خواندن این بخش ها متوجه می شویم که در آن روزگار بام ها در اسرائیل، مسطح بوده اند و خانه ها پلکانی داشته اند که به پشت بام متنهی می شده است. اگر این را ندانیم ممکن است تصور کنیم که برخی از شخصیت های انجیل در قلۀ شیروانی قدم بر می دارند یا دودکش را محکم چسبیده اند!
  2. در مرقس 12:11-14 می خوانیم که مسیح درخت انجیری را که میوه نداشت نفرین کرد، با وجود اینکه «فصل انجیر نبوداگر بدانیم که درخت انجیر حتی زمانی که فصلش نباشد هم میوه می دهد، متوجه می‌شویم که مسیح توقع بیجایی نداشت.
  3. در لوقا37:7-48 می خوانیم که زنی به خانۀ شخصی فریسی وارد شد و مسیح نیز در آن خانه بر سر سفره بود. بر اساس متون کتاب مقدس این زن پشت سر مسیح نشست و با اشکهایش شروع کرد به شستن پاهای او و با گیسوانش آنها را خشک کرد آنها را بوسید و با عطر تدهین کرد. ممکن است تعجب کنیم که چطور چنین چیزی انجام شد زمانی که مسیح بر سر سفره در حال تناول غذا بود. آیا زن به زیر میز خزید؟ چطور از میان پاهای دیگر مهمانان گذشت؟

پاسخ در سخن لوقا ست که می گوید مسیح «پشت میز دراز کشیده بود» (لوقا 37:7). در آن زمان روش رایج خوردن این بود که شخص سر میزی کوتاه به روی پهلو بر روی زمین دراز می کشید و یک دست خود را تکیه گاه قرار می داد و با دست دیگر غذا می خورد. مسیح به این صورت توسط آن زن ستوده شد.

همچنین از این بخش از کتاب مقدس درمی یابیم که چطور یوحنا در شام آخر توانست به مسیح تکیه دهد و به سوی سینۀ او خم شود و از او سؤالی بپرسد. یوحنا پشت به مسیح دراز کشیده بود و وقتی می خواست سؤالی بپرسد به سوی سینۀ مسیح برگشت (یوحنا 23:13-25 را ببینید). نقاشی معروف داوینچی از شام آخر که نشان می دهد مسیح وشش شاگرد در هر طرف او دور میز هستند، نشان دهندۀ جهالت او نسبت به مطالب انجیل است. لازم بود که اندکی دانش تاریخی نسبت به این موضوع پیدا می کرد!

سؤالی رایج دربارۀ لباس (A Common Question About Clothes)

یکی از سؤالاتی که اغلب شبان ها در سرار دنیا از من می پرسند این است که: «آیا درست است که زنان مسیحی شلوار بپوشند در حالی که بر اساس انجیل زنان نباید لباس مردانه بپوشند؟»

این سؤال خوبی است که می توانیم با استفاده از برخی قوانین درست تفسیر و از طریق زمینه و شرایط فرهنگی آن را پاسخ دهیم.

در ابتدا باید ممنوعیت پوشیدن لباس مردانه برای زنان (و برعکس) را بر اساس انجیل بررسی کنیم:

زن نباید لباس مردانه بپوشد و مرد نباید لباس زنانه به تن کند. این کار در نظر خداوند، خدایتان نفرت انگیز است (تثنیه5:22).

باید با این سؤال آغاز کنیم، «هدف خداوند از چنین فرمانی چه بود؟» آیا هدفش این بود که زنان را از پوشیدن شلوار منع کند؟

خیر، منظور خداوند این نمی تواند باشد زیرا زمانی که خداوند این را گفت هیچ مردی در اسرائیل شلوار نمی پوشید. شلوار لباس خاص مردان یا کس دیگری نبود. در واقع در زمان نزول انجیل لباسی که مردان می پوشیدند امروز برای ما بیشتر زنانه به نظر می رسد! این مطالب اندکی از اطلاعات تاریخی و فرهنگی است که کمک می کند تا منظور خداوند را به درستی دریابیم.

پس مقصود خداوند چه بود؟

خواندیم که هرکسی لباس جنس مخالف را بپوشد مورد نفرت خداوند است. این مسئله به نظر جدی می آید. اگر مردی روسری زنی را بگیرد و به مدت سه ثانیه آن را روی سر خود بگذارد، مورد نفرت خداوند قرار خواهد گرفت؟ چنین چیزی به نظر مشکوک می آید.

به احتمال زیاد منظور خداوند کسانی بوده که عمداً طوری لباس می پوشند تا مانند جنس مخالف به نظر بیایند. چرا کسی باید چنین کاری کند؟ تنها به این دلیل که کسی را که همان جنسیت را دارد بفریبد که این نوعی انحراف جنسی و اخلاقی است. فکر می کنم حالا می توانیم بفهمیم که چطور چنین چیزی مورد نفرت خداوند است.

پس کسی نمی تواند از تثنیه 5:22 اینگونه استنتاج کند که زنان نباید شلوار بپوشند، مگر اینکه به دلیل انحراف اخلاقی چنین کاری بکند. زمانی که شلوار می پوشد و همچنان زن به نظر می آید دچار گناه نمی شود.

البته بر اساس کتاب مقدس زنان باید جامۀ برازنده داشته باشند (اول تیموتائوس 9:2 را ببینید)، پس شلوارهای چسبان و بدن نما مناسب نیستند (همینطور پیراهن و دامن های تنگ و چسبان) چرا که ممکن است مردان را به شهوت بکشانند. بیشتر لباس هایی که زنان در جوامع غربی می پوشند کاملاً نامناسب هستند و درست مانند لباسهایی است که فاحشه ها در کشورهای در حال توسعه می پوشند. هیچ زن مسیحی نباید لباسی بپوشد که در نظر عموم «شهوت انگیز» به چشم بیاید.

چند تفکر دیگر (A Few Other Thoughts)

جالب است بدانیم که در چین هیچ شبانی دربارۀ شلوار پوشیدن زنان از من سؤالی نپرسید. شاید به این دلیل که بیشتر زنان چینی از زمانهای دور شلوار می پوشیدند. این سؤال بیشتر در کشورهایی از من پرسیده شد که بیشتر زن ها شلوار نمی پوشند و این مسائل فرهنگی و شخصی را نشان می دهد.

همچنین جالب است که در میانمار نیز جایی که مردان به طور سنتی دامن می پوشند و آن را لانگی می نامند هیچ خادم مؤنثی سؤالی شبیه به این از من نپرسید.آنچه باعث می شود لباس مردان و زنان از جایی به جای دیگر متفاوت باشد، فرهنگ است. پس باید دقت کنیم که برداشت های فرهنگی خود را وارد انجیل نکنیم.

در نهایت، تعجب می کنم از مردانی که بر اساس تثنیه 22:5 زنان را از پوشیدن شلوار منع می کنند اما لاویان 27:19 را دربارۀ خودشان به کار نمی برند، این آیه می گوید:

مثل بت پرست ها موهای ناحیۀ شقیقۀ خود را نتراشید و گوشه های ریش خود را نچینید (لاویان 27:19).

چطور مردان می توانند بر خلاف آیه بیست و هفت از فصل نوزده لاویان ریش خود را که خدادادی است و کاملاً آنها را از زنان متمایز می کند، بتراشند ولی زنان را به اینکه شلوار می پوشند متهم کنند که سعی می‌کنند مانند مردان به نظر بیایند؟ چنین کاری اندکی ریاکارانه به نظر می آید!

اتفاقاً کمی اطلاعات تاریخی کمک می کند تا منظور خداوند از لاویان 27:19 را بفهمیم. تراشیدن موهای ناحیه شقیقه بخشی از تشریفات مذهبی بت پرستان بوده است. خداوند نمی خواست که مردمش علاقمند به بت های کافران به نظر بیایند.

چه کسی سخن می گوید؟ (?Who is Speaking)

همیشه باید دقت داشته باشیم که در بخش های مختلف انجیل چه کسی صحبت کننده است، چرا که بدین وسیله نیز می توانیم در تفسیر بهتر عمل کنیم. گرچه هرچه در انجیل است، الهام شده است، اما هر چیزی که در انجیل است کلام الهام شده از جانب خداوند نیست. می خواهید بدانید منظور من چیست؟

در بسیاری از متون کتاب مقدس صحبت های الهام نشدۀ مردم ثبت شده است. پس نباید فکر کنیم که هر سخن مردم که در انجیل است، از الهام خداوند است.

برای مثال، برخی به اشتباه صحبت های ایوب و دوستانش را طوری نقل می کنند که انگار کلام خداوند است. به دو دلیل این مسئله اشتباه است. اول، ایوب و دوستانش در سی و چهار فصل بحث واستدلال می کنند و در آخر به توافق نمی رسند. واضح است که همۀ چیزهایی که آنها می گویند کلام خداوند نیست زیراخداوند با خودش مخالفت نمی کند.

دوم، اواخر کتاب ایوب، خداوند خود سخن می گوید و ایوب و دوستانش را به دلیل عنوان کردن سخنان نادرست ملامت می کند (ایوب 38-42 را ببینید).

ما هم باید زمانی که عهد جدید را می خوانیم احتیاط کنیم. در موارد بسیاری پولس به وضوح بیان می دارد که بخش هایی از نوشته هایش تنها نظرات خودش است (اول قرنتیان 12:7، 25-26، 40 را ببینید).

مخاطب کیست؟ (?Who is Being Addressed)

ما نه تنها باید بدانیم که چه کسی صحبت می کند بلکه توجه به این مسئله که مخاطب کیست هم لازم و ضروری است. چه اگر این توجه را مبذول نداریم، ممکن است چیزی را که کاربردی برایمان ندارد مهم تصور کنیم و از کنار چیزی که مهم و کاربردی است به آسانی عبور کنیم.

برای مثال برخی تصور می کنند وعده ای که در کتاب مزامیراست، برای آنها کاربرد دارد:

او (خدا) آرزوی دلت را به تو خواهد داد (مزامیر 4:37).

اما آیا این وعده برای هر کسی که آن را می خواند و یا می شنود کاربرد دارد؟ خیر، اگر آیات مجاور را بخوانیم متوجه خواهیم شد که این وعده و عهد تنها برای افرادی که شرایط قبلی را به جای آورند کاربرد دارد:

بر خداوند توکل نما و نیکویی کن تا در زمین خود در کمال امنیت زندگی کنی. با خدا خوش باش و اوآرزوی دلت را به تو خواهد داد (مزامیر 3:37-4).

می بینیم که شناختن مخاطب بسیار مهم است. در ادامه مثال دیگری را با هم می خوانیم:

آنگاه پطرس گفت: «من و سایر شاگردان از هر چه داشتیم گذشتیم. ما همه چیز خود را از دست دادیم تا بتوانیم شما را پیروی کنیمعیسی جواب داد: «خاطر جمع باشید، اگر کسی چیزی را بخاطر من و انجیل از دست بدهد، مثل خانه، برادر، خواهر، پدر، مادر، فرزند و اموال خود، خدا به او صد برابر بیشتر خانه، برادر، خواهر، مادر و فرزند و زمین خواهد داد، همراه با رنج و زحمت. تمام اینها در این دنیا از آن او خواهد بود و در عالم آینده نیز زندگی جاوید نصیب او خواهد شد» (مرقس 28:10-30).

در برخی محافل زمانی که برای حمایت مالی، پولی به کسی که از مبشر انجیل است، داده می شود، ادعایی تحت عنوان «پاداش صدچندان» مطرح می شود. اما آیا این وعده و قول به این افراد صدق می کند؟ خیر، این وعده خطاب به کسانی است که واقعاً خانواده، کشزارها، یا خانه هاشان ا ترک می کنند تا انجیل را اعلام کنند. پطرس نیز همین کار را انجام داد و از مسیح پرسید پاداش او و حواریون دیگر چه خواهد بود.

جالب است بدانیم که کسانی که دربارۀ پاداش صدچندان موعظه می کنند، اساساً بر خانه ها و کشتزارها تاکید می کنند و از فرزندان و رنجی که وعده داده شده است سخن به میان نمی آورند! مسیح هیچ گاه نوید این را نداد که کسانی که خانه هایشان را ترک می کنند در عوض صد خانه به دست خواهند آورد. او وعده داد کسانی که خانه و کاشانۀ خود را ترک می کنند، اعضای خانوادۀ معنویشان پذیرایشان خواهند بود. پیروان حقیقی به ملک و مالکیت فکر نمی کنند زیرا آنها خود چیزی ندارند بلکه تنها ناظر آنچه از آن خداوند است، هستند.

مثال آخر (A Final Example)

زمانی که مردم سخنان مسیح را که به «صحبت کوه زیتون» معروف و در متی 24-25 است می خوانند، به اشتباه تصور می کنند که مسیح خطاب به افراد نجات نایافته سخن می گوید و بنابراین به اشتباه نتیجه می گیرند که این سخنان برای آنها کاربردی ندارد. آنها مثلهای خدمتکار بی وفا و ده باکره را طوری می خوانند که انگار آنها خطاب به بی ایمانان است. اما چنانچه پیشتر نیز گفتم، هر دو مَثَل خطاب به حواریون نزدیک مسیح عنوان شده است (متی3:24؛ مرقس 3:13 را ببینید). بنابراین اگر مسیح پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس را آگاهی می دهد که ممکن است هنگام بازگشت او آماده نباشند، در مورد ما نیز چنین چیزی امکان دارد. سخنان مسیح زیر کوه زیتون برای همۀ مؤمنان کاربرد دارد، حتی آنهایی که توجه نمی کنند مخاطبان مسیح چه کسانی هستند و فکر می کنند عبارات گفته شده در مورد آنها نیست.

.Rule #3 Read Honestly. Don’t force your theology into a text

If you read something that contradicts what you believe, don’t

.try to change the Bible, change what you believe

قانون شمارۀ 3: صادقانه بخوانید. برداشت خود از الهیات را وارد متن نکنید.

اگر چیزی می خوانید که با اعتقادات شما متفاوت است، انجیل را تغییر

ندهید بلکه اعتقادات خود را تغییر دهید.

همۀ ما کتاب مقدس را با اندکی پیش داوری می خوانیم و به همین دلیل هم اغلب برایمان بسیار سخت است که صادقانه آن بخوانیم. به جای اینکه اجازه دهیم انجیل الهیات ما را شکل دهد، باورهای خود را وارد کتاب مقدس می کنیم. حتی برخی مواقع در تلاشیم بخش هایی از کتاب مقدس را که عقیدۀ ما را تأیید می کند شکار کنیم و آن قسمت هایی که مخالف باورهای ما هستند را نادیده می گیریم.

در اینجا مثالی از اِعمال باورهای دینی شخص به انجیل را که به تازگی با آن برخورد داشتم ذکر می کنم. معلمی ابتدا متی 28:11-29 که نقل قول معروفی از مسیح است را خواند:

ای تمام کسانی که زیر یوغ سنگین، زحمت می کشید، نزد من آیید و من به شما آرامش خواهم داد. یوغ مرا به دوش بکشید و بگذارید من شما را تعلیم دهم، چون من مهربان و فروتن هستم، و به جانهای شما راحتی خواهم بخشید (متی 28:11-29).

این معلم در ادامه توضیح داد که مسیح دو نوع سبکباری را پیشنهاد می کرد. اولی در 28:11 ( به طور فرضی) سبکباری رستگاری است و دیگری در 29:11 سبکباری شاگرد بودن است. اولی با آمدن به سوی مسیح و دومی با تسلیم در مقابل او و بر گردن نهادن یوغ او حاصل می شود.

اما آیا واقعاً منظور مسیح این است؟ خیر، این دقیقاً اِعمال معنایی به متن است که نه گفته شده است و نه اشره ای به آن شده است. مسیح نگفت که دو سبکباری را به ما تقدیم می کند. او سبکباری را به رنجبران و گرانباران پیشنهاد می دهد و تنها راه حصول این سبکباری بر گردن نهادن یوغ اوست که همان تسلیم در برابر اوست. منظور مسیح دقیقاً همین است.

چرا این معلم چنین نتیجه ای گرفته بود؟ زیرا او باور داشت که دو نوع مسیحی وجود دارند که در طریق بهشت هستند معتقدان و شاگردان. و معنای آشکار این متن با باور او سازگار نبود. بنابراین او این متن را صادقانه تفسیر نکرد.

البته در این کتاب ما بخش های دیگر کتاب مقدس را نیز دربارۀ این مسئله با هم بررسی کردیم و می دانیم که تفسیر این معلم با باقی سخنان مسیح سازگاری ندارد. در هیچ بخشی از عهد جدید متنی مبنی بر وجود دو نوع مسیحی که به سوی بهشت میروند، یعنی معتقدان و شاگردان، وجود ندارد. همۀ معتقدان واقعی شاگرد مسیح هستند. آنهایی که شاگرد نیستند معتقد هم نیستند. شاگردی ثمرۀ ایمان اصیل است.

بیایید تلاش کنیم که انجیل را صادقانه و از صمیم قلب بخوانیم. اگر چنین کنیم نتیجه، جانسپاری و اطاعت بیشتر ما از مسیح خواهد بود.

1 مشخص است که، پولس به اطمینان ابدی بلاشرط اعتقادی ندارد، زیرا اگر چنین اعتقادی داشت، هیچ گاه به تیموتائوس که شخصی نجات یافته بود نمی گفت که باید کاری انجام دهد تا از رستگاری خود اطمینان یابد.

2 موسی همچنین یکبار هم پشت خداوند را زمانی که «عبور می کرد» دید. خداوند دست خود را طوری نگه داشت که موسی چهرۀ او را نبیند؛ خروج 18:33-23 را ببینید.

3 همچنین این نکته باید ذکر شود که مسیح قبلاً در موعظه اش به حضار گفته بود که تنها در صورتی که عدالتشان از کاتبان و فریسیان پیشی بگیرد به ملکوت آسمان راه نخواهند یافت (متی 20:5 را ببینید). او سپس نکات خاصی را که در آن فریسیان و کاتبان قصور می ورزیدند مشخص کرد.

 

34