که مردم بار اول دربارۀ کلیسای خانگی می شنوند، اغلب به اشتباه تصور می کنند که تنها فرق کلیسای خانگی و کلیسای رسمی اندازه و توانائیهای نسبی آنها در انجام «خدمت مذهبی» است. مردم گاهی اینگونه استنباط می کنند که کلیساهای خانگی به لحاظ کیفیت اجرای خدمت مذهبی در سطح پایین تری نسبت به کلیساهائی هستند که ساختمان دارتد. اما اگر «خدمت مذهبی» به معنای ایجاد پیروان و کمک به آنها برای اینکه مانند مسیح شوند و تجهیز آنها برای انجام خدمت است، پس کلیساهای رسمی نه تنها هیچ مزیتی ندارند بلکه حتی ممکن است، آنگونه که در فصل قبل اشاره کردم، دارای اشکال نیز باشند. مطمئناً کلیساهای خانگی نمی توانند این میزان از فعالیت های چند وجهی کلیساهای رسمی را ارائه دهند، اما می توانند در ارائۀ خدمت مذهبی درست، بسیار برتر عمل کنند.
برخی از مردم واقعی بودن کلیساهای خانگی را قبول ندارند، به این دلیل که آنها فاقد ساختمان کلیسائی حقیقی هستند. اگر این گروه در طول سیصد سال اولیه زندگی کرده بودند، مسلماً هیچ کدام از کلیساهای جهانی آن زمان را به عنوان کلیساهای واقعی قبول نمی کردند. حقیقت این است که مسیح اعلام کرد، «چون هرجا که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان آنها هستم» (متی20:18 ). مسیح چیزی دربارۀ اینکه مؤمنین کجا باید جمع شوند نگفت. واو قول داد که حتی اگر تنها دو نفر معتقد وجود دارند که به نام او جمع می شوند، در میانشان حضور دارد. آنچه که پیروان مسیح در رستوران ها انجام می دهند، زمانی که غذا صرف می کنند، حقایق را با یکدیگر در میان می گذارند، به یکدیگر تعلیم می دهند و به همدیگر نصیحت میدهند، در واقع بسیار نزدیک تر است به مدل جمع شدن در کلیسا که در عهد جدید آمده است تا آنچه در ساختمان کلیساها در صبح روزهای یکشنبه رخ می دهد.
در فصل قبل، برخی از مزایائی که کلیساهای خانگی نسبت به کلیساهای رسمی دارند را برشمردم. تمایل دارم این فصل را با برشمردن دلایل دیگر اینکه چرا مدل کلیسای خانگی گزینه ای بسیار درست بر مبنای انجیل است که می تواند در انجام هدف ایجاد پیروان تقریباً مؤثر باشد، آغاز کنم. در ابتدا، باید عنوان کنم که هدف من کوبیدن کلیساهای رسمی و شبان های آنها نیست. چه بسیارند شبان های خداشناس و بی ریائی که در کلیساهای رسمی هر آنچه در توان دارند انجام می دهند تا خداوندمان عیسی مسیح را خشنود کنند. من هر ساله به هزاران شبان رسمی کمک می کنم و بسیار آنها را دوست دارم و تقدیر می کنم. آنها از انسانهای خوب جهان هستند. چرا که می دانم چقدر کارشان مشکل است و می خواهم راهی ارائه دهم که آنها را کمک کند تا کمتر از حوادث رنج ببرند و مؤثرتر عمل کنند و شادتر باشند. مدل کلیسای خانگی یکی از گزینه هائی است که بر اساس انجیل است و احتمالاً کمک بزرگی در راه ایجاد پیروان و گسترش پادشاهی خداوند است. مطمئن هستم که اگر جمعیت کثیرشبان های رسمی در کلیسای خانگی خدمت مذهبی انجام دهند خوشحال تر و مؤثرتر و کارآمدتر از این باشند.
من هم بیش از بیست سال شبانی رسمی بودم و با توجه به دانشی که داشتم تمام تلاش خود را کردم. اما بعد از اینکه چندین ماه وقت خود را صرف دیدار از کلیساها دربرنامه های صبح روزهای یکشنبه کردم، متوجه شدم که حضور در کلیسا به عنوان «فردی غیر روحانی» چگونه است. این مسأله چشمان مرا گشود و فهمیدم که چرا برخی مردم هیچ اشتیاقی برای حضور در کلیساها ندارند. مانند همه و نه به عنوان شبان، مؤدبانه می نشستم تا تشریفات به پایان برسد. وقتی به پایان می رسید، حداقل می توانستم با دیگران به عنوان یک شرکت کننده و نه به عنوان تماشاگری بی حوصله، تعامل داشته باشم. این تجربه یکی از چندین عوامل تحلیل کننده ای بود که مرا واداشت تا دربارۀ راهی بهتر فکر کنم، و به این شکل تحقیق خود را دربارۀ مدل کلیسای خانگی آغاز کردم. متعجب بودم که میلیونها کلیسای خانگی در سرتاسر جهان وجود دارند، و به این نتیجه رسیدم که کلیساهای خانگی مزایائی نسبت به کلیساهای رسمی دارند.
خیلی از شبان هائی که این کتاب را می خوانند، نه کلیساهای خانگی بلکه کلیساهای رسمی را سرپرستی میکنند. می دانم پذیرفتن آنچه نوشته ام ممکن است اصولاً برایشان دشوار باشد چرا که این مسأله در ابتدا به نظر افراطی می آید. اما درخواست من این است که به خودشان کمی زمان بدهند و دربارۀ آنچه می گویم فکر کنند. انتظار ندارم که یک شبه همه چیز را بپذیرند. هرچه نوشته ام برای شبانانی است که با عشق به آنها و کلیساهایشان دارای انگیزه شدم تا بنویسم.
تنها نوع کلیسا در انجیل (The Only Kind of Church in Bible)
اول و پیش از هر چیزی، کلیساهای رسمی که در ساختمان های خاص هستند، در عهد جدید شناخته شده نیستند، در حالی که کلیساهای خانگی در سالهای اولیه به وضوح معیار بودند:
وقتی متوجه ماجرا شد، به خانۀ مریم مادر یوحنا معروف به مرقس رفت. در آنجا عدۀ زیادی برای دعا گرد آمده بودند (اعمال رسولان 12:12، با تأکید بیشتر).
… با وجود این، چه در میان مردم [ مسلماً نه در کلیساها] وچه در خانه ها، همیشه حقیقت را به شما گفته و هیچ وقت کوتاهی نکرده ام… (اعمال رسولان 20:20 با تأکید بیشتر)
به پرسکالا و شوهرش اکیلا سلام برسانید… همچنین سلام های گرم مرا به مؤمنینی که برای عبادت در خانۀ ایشان گرد می آیند، برسانید ( رومیان 3:16-5 با تأکید بیشتر؛ همچنین می توانید رومیان 14:16-15 را که در آنها دو کلیسای خانگی دیگر در روم ذکر شده است را ببینید).
کلیساهای ایالت آسیا سلام های گرم می فرستند. اکیلا و همسرش پرسکلا و همچنین سایر کسانی که برای عبادت در خانۀ ایشان جمع می شوند به شما سلامی صمیمانه می رسانند (اول قرنتیان 19:16 با تأکید بیشتر).
به برادران ما در لائودیکیه و به نیمفاس و مؤمنینی که در خانۀ او برای عبادت جمع می شوند، سلام برسانید (کولسیان 15:4 با تأکید بیشتر).
و به خواهر ما اپفیه و به ارخیپوس که مانند من سرباز عیسی مسیح است و به مؤمنینی که در خانه ات برای عبادت جمع می شوند... (فلیمون 2:1 با تأکید بیشتر).
گفته می شود که تنها دلیل اینکه کلیساهای اولیه ساختمانی نداشتند این بود که کلیسا هنوز در دوران نوباوگی خود به سر می برد. اما این نوباوگی حدود چند دهه از زمان ثبت تاریخچۀ عهد جدید (و بیش از دو قرن پس از آن) طول کشید. پس اگر ساختمان کلیسا دلیلی بر کامل بودن آن است، کلیسای رسولانی که درباره شان در کتاب اعمال رسولان می خوانیم هرگز کامل و بالغ نشدند.
من فکر می کنم دلیل اینکه هیچ کدام از رسولان کلیسائی نساختند این است که چنین چیزی، حداقل، خارج از خواست خداوند در نظر گرفته می شده است، از آنجائی که مسیح هیچ گاه چنین مثال یا آموزشی برای ما به جا نگذاشت. او بدون داشتن بنا و ساختمانی به خصوص، شاگرد ایجاد کرد و به شاگردانش گفت که شاگرد و پیرو بسازند. آنها نیازی به داشتن بنا در خود احساس نمی کردند. زمانی که مسیح به حواریون خود گفت به همه جای جهان بروید و برای من شاگردانی ایجاد کنید، آنها با خود فکر نکردند که، «مسیح از ما می خواهد ساختمان بسازیم و هفته ای یک بار در آن مردم را موعظه کنیم.»
علاوه بر این، ساختن بنا حتی ممکن است مستقیماً سرپیچی ازاین فرمان مسیح باشد که گنجهایتان را بر روی زمین انبار نکنید، چرا که با ساخت بنا پول صرف چیزی غیر ضروری می شود و منابع خداوندی که می تواند صرف خدمت مذهبی مورد استفاده قرار گیرد غارت می شود.
نظارت بر طبق انجیل (Biblical Stewardship)
این بخش ما را به سوی مزایائی که کلیساهای خانگی در مقابل کلیساهای رسمی دارند هدایت می کند: مدل کلیسای خانگی، نظارت خداوند از منابع اعضای آن که مطمئناً جنبه ای بی نهایت مهم از شاگردی است را ترفیع می دهد.1 هیچ پولی برای ساخت، مالکیت، اجاره، تعمیر، توسعه، بازسازی، گرم کردن و خنک کردن ساختمان کلیسا به هدر نمی رود. در نتیجه، آنچه برای ساختمان کلیساها ممکن است به هدر رود، می تواند صرف اطعام فقرا و خرید لباس برایشان، گسترش پیام انجیل و ایجاد شاگرد، درست همانگونه که در کتاب اعمال رسولان می بینیم، شود. تصور کنید چقدر کاری که در پادشاهی خداوند می کنیم زیبا خواهد بود اگر میلیاردها دلاری را که صرف ساخت بنای کلیساها می کنیم، برای گسترش پیام انجیل و خدمت به فقرا هزینه کنیم! زیبائی آن تقریباً غیرقابل تصور است.
علاوه بر این، کلیساهای خانگی اعضای بیش از بیست نفر نیستند، به راحتی میتوانند توسط ناظران/ شبان ها/ اسقف «خیمه ساز» (که پولی دریافت نمی کنند) نظارت بشوند، و این امکانی واقعی است، چرا که تعدادی مؤمن بالغ درکلیساهای خانگی وجود دارند. در واقع چنین کلیساهائی برای فعالیت نیاز به پول ندارند.
البته، بر طبق انجیل ناظران/ شبان ها/ اسقف ها نسبت به فعالیتشان باید پولی دریافت کنند، چنانکه کسانی که تمام وقتشان را صرف انجام خدمت مذهبی می کنند، هزینه های زندگی خود را از این طریق تأمین می کنند (اول تیموتائوس 17:5-18، را ببینید). ده نفر حقوق بگیر در کلیسای خانگی می توانند یک شبان را در سطح متعارفی از زندگیشان با عشریه مورد حمایت مالی قرار دهند. پنج عشر دهنده می توانند شبانی را در موقعیتی قرار دهند که نیمی از کار هفتگی خود را صرف خدمت مذهبی خود کند.
با دنبال کردن مدل کلیسای خانگی، پولی که ممکن است در ساخت بنا مورد استفاده قرار گیرد، صرف حمایت شبان ها می شود، و بنا براین، شبان های کلیساهای رسمی نباید فکر کنندکه گسترش کلیساهای خانگی امنیت شغلی آنها را تهدید می کند. چرا که هدف از گسترش آنها ، می تواند این باشد که خیلی از مردان و زنان دیگر، بتوانند خواست خدا را برای خدمت به او به صورت حرفه ای، که در قلبهایشان است، تشخیص دهند. 2 این هم به نوبۀ خود، کمکی خواهد بود در انجام هدف که ایجاد شاگرد برای مسیح است. علاوه بر این، کلیسای خانگی که شامل ده نفر حقوق بگیر است به طور بالقوه می تواند نیمی از درآمد خود را صرف خدمت در میان فقرا کند.3
اگرکلیسائی رسمی تبدیل به شبکه ای از کلیساهای خانگی شود، کسانی که شغل خود را که منبع درآمدشان است از دست خواهند داد، از این قرار خواهند بود: کارکنان اجرائی و برنامه گذاران و شاید برخی از کارکنان که خدمت مذهبی خاصی انجام می دهند (برای مثال، شبان بچه ها و جوانان در کلیساهای بزرگ) و تمایلی برای معاوضۀ خدمت مذهبی که بر اساس انجیل است با خدمت مذهبی که انجام می دهند ندارند. کلیساهای خانگی نیازی به خادمان مذهبی مخصوص بچه ها ندارند زیرا این مسئولیت بر طبق انجیل بر گردن پدر و مادرها است، و مردم در کلیساهای خانگی عموماً تلاش می کنند که به جای پیروی از هنجارهای فرهنگی مسیحیت، از انجیل پیروی کنند. جوانان مسیحی که والدین مسیحی ندارند می توانند به کلیساهای خانگی بپیوندند و شاگردی کنند چنان که به کلیسائی رسمی پیوسته اند. آیا برایتان جالب نیست که چرا در عهد جدید هیچ «شبان جوانان» یا «شبان مخصوص بچه ها» نیست؟ چنین خدمت های مذهبی در هزار و نهصد سال اولیۀ مسیحیت وجود نداشتند. چرا امروز و به خصوص در کشورهای ثروتمند غربی به ناگهان ضروری شده اند؟4
در آخر، به ویژه در میان ملت های فقیرتر، برای شبان ها اجاره کردن یا داشتن ساختمانی برای کلیسا بدون کمک هزینه از طرف کشورهای غربی غیر ممکن است. نتایج غیر دلخواه چنین وابستگی، چند جانبه است. اگرچه، حقیقت این است که به مدت سیصد سال این مشکل در مسیحیت وجود نداشت. اگر شما در کشوری در حال توسعه که عبادت کنندگان آن استطاعت مالی داشتن ساختمانی برای کلیسایتان را ندارند، شبان هستید، نیازی نیست که تملق فردی آمریکائی را بگوئید، به امید اینکه چیزی به دست آورید. خداوند قبلاً مشکل شما را حل کرده است. شما واقعاٌ نیازی به ساختمان کلیسا برای ایجاد شاگرد برای مسیح ندارید. مدل انجیل را دنبال کنید.
پایانی بر خانواده های قطعه شده (The End of Fragmented Families)
یکی دیگر از مزایای کلیساهای خانگی این است: آنها در آموزش دادن شاگردی به بچه ها و کسانی که بین سیزده تا نوزده ساله هستند، بسیار برتر عمل می کنند. یکی از اشتباهات بزرگی که امروز کلیساهای رسمی مرتکب میشوند (به خصوص کلیساهای بزرگ در آمریکا) این است که برای جوانان و بچه ها برنامه های شگفت آوری ترتیب می دهند. در حالی که جمعیت کثیری از بچه هائی که سالهای خوشی خود را در برنامه های مذهبی مخصوص بچه ها و جوانان می گذرانند، دیگر هرگز به کلیساها باز نمی گردند. (برای به آمار داشتن می توانید از هر شبان جوانی بپرسید– مسلماً او آنها را خوب می شناسد.)
علاوه بر این، کلیساهائی که شبان های مخصوص جوانان و شبان های مخصوص بچه ها دارند، به طور مداوم، این اشتباه را به والدین القاء می کنند که آنها یا صلاحیت تربیت روحی و معنوی فرزندانشان را ندارند و یا در واقع در قبال آن مسئولیتی ندارند. بازهم، «ما مراقب تربیت روحانی فرزندانتان خواهیم بود. زیرا ما برای این کارحرفه ای و تعلیم دیده هستیم.»
این نظام اشتباه چرخه ای از توافق در حال افزایش را ایجاد می کند. با والدینی آغاز می شود که در پی کلیساهائی هستند که بچه هایشان در آن لذت ببرند. اگر فرزند نوجوانشان در راه بازگشت به خانه به آنها گفت که در کلیسا ساعات خوشی را سپری کرده است، والدین به هیجان می آیند، زیرا آنها فکر می کنند که لذتی که فرزندشان برده است به این دلیل است که او به مسائل معنوی علاقمند است. آنها اغلب به شدت اشتباه می کنند.
شبانان ارشد موفق می خواهند که کلیسایشان پیشرفت کند و بدین منوال شبان های بچه ها و جوانان اغلب در جلسات کارکنان حضور نمی یابند، زیرا برای ایجاد برنامه هائی «مناسب» که بچه ها از آن لذت ببرند تحت فشار هستند. («مناسب» همیشه در درجۀ دوم نسبت به «لذت» قرار دارد و «مناسب» به طور لزوم به معنای این نیست که «بچه ها را می بایست به سوی «توبه، ایمان، و اطاعت از دستورات مسیح هدایت کرد.») اگر بچه ها از برنامه ها خوششان بیاید، والدین خام و بی تجربه باز هم به آنجا مراجعه میکنند (همراه با پولشان) و کلیسا پیشرفت خواهد کرد.
موفقیت گروهها، به ویژه گروههای جوان به تناسب تعداد نفراتی که حضور می یابند سنجیده می شود. شبان های جوانان خود را در حالی می یابد که هر کاری می کند تا جمعیت را به دور خود جمع کند و این اغلب به معنای لطمه زدن به معنویت حقیقی است. وای به روزگار شبان بیچاره! چرا که گزارش شکایاتی را که والدین به شبان ارشد دربارۀ برنامه های ملال آور او می کنند و سخنانی که او را محکوم می کنند، را می شنود.
اما شبان های جوانان می توانستند موهبتی بزرگ در مسیحیت باشند اگر رهبران کلیساهای خانگی بودند. آنها طبیعتاً، مهارت های ارتباطی خوبی دارند و دارای شوق جوانی و انرژی هستند. بسیاری از آنها شبان های جوانان هستند تنها به این دلیل که این اولین گام لازم برایشان است تا مهارت های والای انسانی را که برای شبان ارشد بودن ضروری است، به تدریج به دست آورند. بیشتر آنها قادر به شبانی در کلیسای خانگی هستند. آنچه آنها در گروههای جوانشان انجام می داده اند می تواند به مدل انجیلی کلیسا نزدیک تر باشد تا آنچه در محراب اصلی کلیسا انجام می شده است! همین را در مورد شبان بچه ها نیز می توان گفت، شبان هائی که ممکن است در توانائی برای کاردر کلیساهای خانگی، جائی که همه از جمله بچه ها در محیطی کوچک می نشینند و در بحث شرکت می کنند و حتی باهم غذائی می خورند و لذت می برند، بسیار موفق تر از شبان های ارشد باشند.
بچه ها و نوجوان ها طبیعتاً در کلیساهای خانگی بهتر آموزش می بینند، چرا که جمعیت مسیحی حقیقی را تجربه می کنند و فرصت دارند تا در بحث شرکت داشته باشند، سؤال بپرسند، و با افرادی که در سنین مختلف هستند و همه از اعضای خانوادۀ مسیحیت، ارتباط داشته باشند. در کلیساهای رسمی آنها دائماً با نمایشی بزرگ و یادگیری «تفننی» روبرو می شوند، به ندرت جمعیتی حقیقی را تجربه می کنند، اغلب از ریا و نفاقی فراگیر آگاه می شوند و درست مانند مدرسه تنها یاد می گیرند که با هم طرازهایشان ارتباط برقرار کنند.
اما در اجتماعی از همۀ سنین، کودکانی که گریه می کنند و بچه های کوچکی که ناآرام می شوند چه؟
از آنها میتوان همیشه لذت برد، و گامهائی عملی می تواند برداشته شود تا زمانی که با مشکلی مواجه می شوند آنها را آرام کرد. مثلاً می توان آنها را به اتاقی دیگر برد تا سرگرم شوند، یا کاغذ و مداد رنگی به آنها داد تا روی زمین نقاشی کنند. در جمعیت کلیسای خانگی، کودکان و بچه ها مشکلی نیستند که مجبور شویم آنها را به محل نگهداری کودکان که توسط یک غریبه اداره می شود ببریم. آنها مورد محبت هر کسی در خانوادۀ بزرگشان قرار می گیرند. کودکی که در محیط کلیسای رسمی گریه می کند، اغلب مزاحمتی برای رسمیتِ تشریفات است و مایۀ دستپاچگی والدینی که نگاههای خیرۀ حاکی از نارضایتی غریبه ها را احساس می کنند. اما، کودکی که در کلیسای خانگی گریه می کند، خانواده اش او را در میان خود می گیرد، و هیچ کس ناراحت نمی شود که هدیۀ کوچکی از جانب خداوند در میانشان است، کودکی که همه در آغوششان می گیرند.
والدینی که بچه هایشان قابل کنترل نیستند، به آرامی می توانند توسط والدین دیگر آنچه لازم است بدانند و یاد
بگیرند. باز هم، مؤمنین رابطه ای اصیل و همراه با محبت دارند. دربارۀ همدیگر شایعه پراکنی نمی کنند، در حالی که در کلیساهای رسمی اغلب چنین موردی وجود دارد. آنها یکدیگر را می شناسند و نسبت به همدیگر مهر می ورزند.
شبانهای شادمان (Happy Pastors)
به عنوان کسی که به مدت دو دهه شبان کلیساها بوده، با دهها هزار شبان در سرتاسر جهان صحبت کرده، و دوستان بسیاری در میان شبان ها دارد، فکر می کنم که بتوانم ادعا کنم که چیزهائی دربارۀ ملزومات شبانی در کلیساهای مدرن می دانم. مثل هر شبانی در کلیسائی مدرن من هم «جنبۀ تاریک» خدمت مذهبی را تجربه کرده ام. حتی برخی مواقع می تواند خیلی تاریک باشد. در واقع، «سبعانه» کلمه ای مناسب برای توصیف این جنبه می تواند باشد.
انتظاراتی که بیشتر شبان ها به طور طبیعی با آن مواجه می شوند، فشارهائی باورنکردنی بر آنها ایجاد می کند که برخی مواقع حتی رابطه شان را با خانوادۀ خود دچار تباهی و فنا می کند. شبان ها به دلایل بسیاری، دلسرد می شوند. آنها باید در یک زمان، سیاست مدار، قاضی، کارفرما، روانشناس، مدیر فعالیت ها، مقاطعه کار ساختمان، مشاور ازدواج، سخنگوی مردم، مدیر، کاشف افکار دیگران و مجری باشند. آنها گاهی خود را در رقابتی خشم آلود با دیگر شبان ها بر سر کسب جایگاهی بهتر در مسیحیت می یابند. آنها زمان کمی برای تربیت معنوی خود دارند. بسیاری احساس می کنند که در حرفۀ خود گیر افتاده اند و حقوق بسیار کمی دریافت می کنند. کسانی که برای عبادت در کلیسا حضور می یابند هم کارفرما و هم مشتری آنها هستند. گاهی این مشتریان و کارفرمایان زندگی را بسیار سخت می کنند.
در مقابل، شبان کلیسای خانگی زندگی راحت تری دارد. اولاً، اگر زندگی او نمونه ای باشد از یک حواری راستین و اطاعتی قاطعانه از فرامین مسیح را تعلیم دهد، بزهای کمی به حضور در گروه او علاقمند خواهند بود. در واقع، شاید جلسات خانگی برای دور نگه داشتن خیلی از بز ها راه خوبی باشد. پس، چنین شبانی قاعدتاً بیشتر بر گوسفندان شبانی خواهد کرد.
دوماً، او می تواند گوسفندان خود را به شیوۀ خاص خود رهبری کند و مورد مهر خود قرار دهد، زیرا او تنها دوازده تا بیست فرد بزرگسال دارد که بر آنها نظارت کند. او می تواند از نزدیکی واقعی با آنها لذت ببرد، درست مثل اینکه پدر خانواده است. او می تواند زمانی را که نیاز دارند به آنها اختصاص بدهد. به خاطر می آورم زمانی که شبان کلیسائی رسمی بودم اغلب احساس تنهائی می کردم. در میان حضار کلیسا به هیچ کس نتوانستم نزدیک شوم، تا دیگران از من رنجیده نشوند به این دلیل که آنها را در میان دوستان نزدیک خود قرار ندادم و شاید نسبت به دوستان من احساس حسادت بکنند. من بسیار مشتاق بودم که به دیگر معتقدان نزدیک شوم، اما ارزش بالقوۀ کسب دوستان واقعی را به خطر نمی انداختم.
در خانوادۀ منسجم کلیسای خانگی، اعضا طبیعتاً شبان را مسئول نگاه می دارند، به طوری که انگار او دوست صمیمی آنهاست نه بازیگری بر روی صحنه.
شبان کلیسای خانگی، می تواند زمان خود را صرف پرورش رهبران کلیساهای خانگی آینده کند و طوری که وقتی زمان تکثیر فرا می رسد آنها آماده باشند. او مجبور نیست به تماشای رهبران امید بخش آینده بنشیند تا استعدادهایشان را از کلیسا به مدرسۀ آموزش انجیل در جایی دیگر ببرند.
او می تواند به راحتی زمان داشته باشد که خدمات مذهبی دیگری را خارج از گروه عبادت کنندگانش انجام دهد. شاید بتواند در زندانها، یاخانه های مراقبت شخصی خدمت مذهبی انجام دهد و یا به بشارت تک به تک برای پناهندگان و تاجران مشغول شود. بسته به تجربه اش، ممکن است بتواند بخشی از زمان خود را برای ایجاد کلیساهای خانگی دیگر، یا ارشاد شبان های جوان تر کلیساهای خانگی که تحت خدمت مذهبی او رشد یافته اند، به کار برد.
هیچ فشاری بر روی او برای اینکه مجری برنامه های صبح یکشنبه باشد، نیست. او هرگز نیازی ندارد تا شب شنبه، موعظه ای سه نکته ای را آماده کند و مدام در این فکر باشد که چطور می تواند این همه انسان که به لحاظ رشد معنوی در سطوح متفاوتی قرار دارند را راضی کند.5 او می تواند از تماشای روح القدس که همه حضورش را در گردهمائی ها حس می کنند لذت ببرد و آنها را تشویق کند تا موهبت هایشان را به کار ببرند،. او می تواند در جلسات حضور نیابد و با این وجود همه چیز حتی بدون حضور او به خوبی پیش برود.
او هیچ ساختمانی ندارد که سبب اغفال او شود و هیچ کارمندی ندارد که اداره کند.
او هیچ دلیلی برای رقابت با شبان های محلی دیگر ندارد.
هیچ «هیئت کلیسائی» وجود ندارد که زندگی او را به تیره بختی بکشاند و از طریق آن، جنگ و جدل های سیاسی عادی شوند.
به طور خلاصه، او می تواند آنچه از جانب خدا بر او مقرر شده، باشد. نه آنچه توسط فرهنگ مسیحیت بر او تحمیل شده است. او بازیگر نقش اول، یا رئیس یک کارخانه، و یا مرکز مدار نیست. او شاگرد ساز، و آماده کنندۀ قدوسین است.
گوسفندان شادمان ( Happy Sheep)
کلیساهای خانگی بر طبق انجیل چیزی است که معتقدین واقعاً می خواهند و از آن لذت می برند.
همۀ مؤمنین راستین دوست دارند که رابطه ای حقیقی با دیگر مؤمنان داشته باشند، زیرا عشق خداوند در قلب آنها جاری شده است. چنین روابطی پایه و اساس کلیساهای خانگی است. انجیل از این رابطه به عنوان مشارکت یاد می کند، به این معنا که شخص با دیگر برادران و خواهران زندگی اش را قسمت می کند. کلیساهای خانگی محیطی ایجاد می کنند که مؤمنین کاری را انجام می دهند که از آنها انتظار میرود، و در بسیاری از بخش های «یکدیگر» از عهد جدید یافت می شود. در محیط کلیسای خانگی، مؤمنین می توانند یکدیگر رانصیحت کنند، تشویق کنند، به یکدیگر آموزش اخلاق دهند، آسایش بدهند، تدریس کنند و خدمت کنند. می توانند همدیگر را تشویق به عشق و انجام کارهای نیک کنند، به گناهان خود اعتراف کنند، بار یکدیگر را بر دوش بگیرند، و با سرود های مذهبی، مزامیر و تصنیف های معنوی یکدیگر را پند بدهند. آنها می توانند اشک بریزند با آنانی که می گریند و شادی کنند با آنها که شادمانند. چنین مسائلی صبح روزهای یکشنبه در کلیساهای رسمی، جایی که مؤمنین می نشینند و فقط تماشا می کنند، اغلب رخ نمی دهند. چنانکه یکی از اعضای کلیساهای خانگی به من گفت، «وقتی در میان ما کسی مریض است، وعده غذایی به خانۀ یک غریبه نمی برم زیرا من عضو خدمت مذهبی که برای فقرا آذوقه تهیه میکند شده ام. طبیعتاً وعدۀ غذا را برای کسی که می شناسم و دوست دارم می برم.»
مؤمنان واقعی، از رابطه با یکدیگر لذت می برند. اینکه سالهای متمادی به گونه ای انفعالی بنشینند و به موعظه های نامربوط و طولانی گوش بدهند، بی احترامی به هوش و معنویت آنها است. آنها ترجیح می دهند تا برای در میان گذاشتن و بیان دیدگاههائی که در رابطه با خدا و کلامش به دست می آورند، فرصتی داشته باشند، و کلیساهای خانگی چنین فرصتی را به آنها می دهد. دنبال کردن مدلِ انجیل به جایِ مدلی برخاسته از فرهنگ، هر کس میتواند «سرودی، تعلیمی، مکاشفه ای، سخنی در زبان، ترجمه ای داشته باشد» (اول قرنتیان 26:14). در کلیساهای خانگی، هیچ کس در جمع گم نمی شود و توسط گروهی در کلیسا محروم نمی شود.
مؤمنین واقعی دوست دارند که توسط خدا در خدمت باشند. در کلیسای خانگی، فرصت برای همه هست تا باعث برکت دیگران بشود، و مسئولیت ها میان همه تقسیم می شود، بنابراین هیچ کس خستگئی را که میان اعضای کلیساهای رسمی بسیار رایج است، تجربه نمی کند. حداقل، همه می توانند غذائی بیاورند تا با هم صرف کنند، آنچه که در کتاب مقدس به عنوان «ضیافت» یاد شده است (یهودا 12:1). برای بسیاری از کلیساهای خانگی، این وعده غذا مثالی از شام آخر مسیح را، که بخشی از شام فصح واقعی بود، دنبال می کند. شام آخر، آنگونه که پسربچه ای در کلیسای قبلی که من شبانش بودم گفت، «خوراکی مختصر و مقدس از جانب خداوند» نیست. این ایده که در میان غریبه ها و در طول چند ثانیه ای از تشریفات مذهبی، تکۀ کوچکی نان مقدس بخوریم و آب میوه ای بنوشیم، کاملاً برای انجیل و کلیساهای خانگی انجیلی بیگانه است. مفهوم همدلی در مراسم مذهبی زمانی که شاگردانی که یکدیگر را دوست دارند، غذائی را با یکدیگر صرف می کنند، پررنگ تر می شود.
در کلیسای خانگی، پرستش نمایش نیست بلکه ساده، صمیمانه و مشترک است. مؤمنین واقعی، دوست دارند که خدا را به حقیقت و در روح بپرستند.
بُردباری و توازن در عقیده (Doctrinal Balance and Toleration)
در محیط کوچک و صمیمی اجتماعات کلیسای کوچک، همه تعلیمات توسط کسی که می تواند بخواند بررسی می شود. برادران و خواهرانی که همدیگر را می شناسند و به یکدیگر عشق می ورزند تمایل دارند که نقطه نظراتی متفاوت از نظر خودشان را محترمانه بررسی کنند، و حتی اگر گروه به توافق نرسد، شاید خط مشی متفاوتی برگزیند اما همچنان یکدیگر را دوست دارند. هر تعلیمی که توسط عضوی در گروه از جمله مشایخ/ شبانان/ ناظران انجام می شود، تابع آزمون با محبت توسط هر کس دیگری است، زیرا این معلم اعظم (خداوند) در همۀ اعضا زندگی میکند (اول یوحنا 27:2 را ببینید). سبک سنگین کردن ها و رسیدگی های درونی مدلی بر طبق انجیل مانع این می شود که از خط عقیدتی خود خارج شود.
شیوۀ کلیساهای رسمی، معمولاً خلاف این است.، به این صورت که تعالیمشان از آغاز مشخص شده است و کسی آن را مورد اعتراض قرار نمی دهد. در نتیجه، عقاید بد، به طور نامحدود ادامه می یابد، و عقیدۀ آنها محکی برای قبول می شود. به همین دلیل، تنها در یک موعظه نکته ای می تواند منجر به خروج آنی مخالفان شود، مانند آنانیکه از کشتی فرار می کنند، تا موقتاً «معتقدینی همفکر» با خودشان پیدا کنند. آنها می دانند که حتی صحبت با شبان دربارۀ عدم توافق عقایدشان، بی معنا است. حتی اگر او راغب باشد که نظر خود را تغییر دهد، مسلماً قضیه را در کلیسا از خیلی ها از جمله کسانی که در لقب از او بالاتر هستند پنهان می کند. تفاوت های عقیدتی، درون کلیساهای رسمی شبان هائی را به وجود می آورد که از ماهرترین سیاست مداران دنیا هستند، سخنرانانی که با کلیاتی مبهم سخن می رانند و از هرچه که منجر به جدال می شود، اجتناب می کنند، به طوری که همه را به سوی این تفکر که در جبهۀ او قرار دارد سوق می دهند.
روندی نوین (A Modern Trend)
به طور جالب توجهی، کلیساهای رسمی بیش از پیش سازمان های گروهی کوچک درون مدل های نهادینۀ خود ایجاد می کنند، چرا که ارزش شاگردی آنها را متوجه شده اند. برخی کلیساها حتی پا را فراتر گذاشته، مبنای ساختار مرکزی خود را بر گروههای کوچک قرار می دهند و آنها را مهمترین جنبه از خدمت مذهبی خود می دانند. «جلسات جشن» بزرگتر در درجۀ دوم اهمیت در گروههای کوچک قرار دارند (حداقل به صورت نظری).
اینها گامهائی در مسیر درست هستند، و خداوند چنین گام هائی را مبارک می دارد، چنانچه موهبت های او بر ما فراخور اندازه ای است که خواست او را اجابت کنیم. درواقع ساختار «کلیساهای سلولی» بیش از کلیساهای رسمی معیار شاگردسازی را آسان می کنند. آنها چیزی میان مدل کلیساهای رسمی و مدل کلیساهای خانگی هستند و عناصر این دو را ادغام می کنند.
چگونه کلیساهای رسمی امروزی که گروههای کوچک دارند، با کلیساهای خانگی قدیمی و امروزی مطابقت پیدا می کنند؟ مسلماً تفاوت هائی وجود دارد.
برای مثال، متأسفانه گروههای کوچک درون کلیساهای رسمی، برخی مواقع برای ترویج مسایلی غلط در کلیساهای رسمی به کار می روند، به خصوص زمانی که انگیزۀ واقعی برای تشکیل گروههای کوچک برای خدمت مذهبی به این منظور است که شبان ارشد، در کلیسا اقتدار پیدا کند. در نتیجه او، مردم را برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، و گروههای کوچک به خوبی مناسب این نقشه هستند. وقتی این اتفاق می افتد، رهبران گروههای کوچک بنابه آزمون وفاداری نسبت به کلیسای اصلی انتخاب می شوند، و این رهبران نباید خیلی بااستعداد و فرمند باشند، مبادا که ایدۀ غلط در مغز آنها را پر شود که خود میتوانند موفق باشند. این روش مانع تأثیر گروههای کوچک می شود، و درست مانند هر کلیسای رسمی دیگری رهبران واقعاً فراخوانده شده و مشتاق را به مدارس و سمینارهای انجیل می راند، موهبت های واقعی را از کلیساها می دزد و آنها را به جائی می برد که تنها سخنرانی ساده باشند نه کسانی که عملاً شاگرد مسیح شده اند.
گروههای کوچک در کلیساهای رسمی اغلب کمی بیش از گروههای مشارکتی هستند. شاگردسازی در واقع رخ نمی دهد. از آنجائی که مردم روحاً از صبح های یکشنبه خسته شده اند، گروههای کوچک برخی مواقع بر چیزی غیر از کلام خدا تمرکز می کنند، چرا که نمی خواهند تکراری از صبح های یکشنبه باشند.
گروههای کوچک در کلیساهای رسمی اغلب توسط یکی از کارکنان کلیسا سازماندهی می شوند، به جای اینکه با روح القدس تولد یابند. آنها تبدیل به یکی دیگر از برنامه های بیشمار کلیسا می شوند. مردم بر اساس سن، موقعیت اجتماعی، پیشینه، علایق، وضعیت تأهل و یا محل جغرافیائی دور هم جمع می شوند. بزها اغلب با گوسفندان آمیخته می شوند. تمام این سازماندهی جسمانی به معتقدین یاد نمی دهد که همدیگر را دور از تفاوت ها دوست بدارند. به یاد بیاورید که کلیساهای اولیه ترکیبی از یهودیان و اُمتها بود. آنها مرتباً غذائی را با هم تقسیم می کردند، و این مسأله بر اساس سُنت یهودی ممنوع بود. تصور کنید که جلسات آنها چه تجربه ای از یادگیری بوده است! چه فرصت هائی برای اینکه با عشق گام بردارند! چه شهادتی بر قدرت پیام انجیل! پس چرا ما باید همه را به گروههای متجانس تقسیم کنیم تا از موفقیت گروههای کوچک مطمئن شویم؟
کلیساهای رسمی که گروههای کوچک دارند هنوز هم برنامه های صبح های یکشنبه را دارند، و در این برنامه ها تماشاچی ها برنامه هائی که اجرا می شود را تماشا می کنند. گروههای کوچک هیچ گاه زمان انجام جلسات «واقعی» کلیسای اصلی اجازۀ ملاقات ندارند و این به همه نشان می دهد که در واقع جلسات رسمی مهم ترین هستند. به دلیل این پیغام، اگر نگوئیم اکثریت، خیلی از کسانی که در برنامه های صبح های یکشنبه حضور می یابند به گروههای کوچک نمی پیوندند حتی اگر به این کار تشویق شوند و این را مسأله ای اختیاری می دانند. آنها از اینکه در مهمترین جلسۀ هفتگی حضور می یابند راضی هستند. بنابراین مفهوم گروههای کوچک ممکن است با اهمیت جلوه کند اما مسلماً نمی تواند به اندازۀ برنامه های رسمی یکشنبه ها اهمیت داشته باشد. بهترین فرصت برای رفاقت، شاگردی و رشد معنوی واقعی به شدت کم اهمیت جلوه داده می شود. پیغام غلط به همه ارسال می شود. تشریفات مذهبی رسمی هنوز هم بهترین است.
تفاوت های بیشتر (More Differences)
کلیساهای رسمی همراه با گروههای کوچک هنوز هم مانند شرکتی هِرَمی عمل می کنند که در آنها هر کسی جایگاه خود را در میان مدارج مختلف می داند. مردمی که در رأس قرار دارند ممکن است خود را «رهبران خدمتگزار» بنامند اما در واقع بیشتر شبیه به رئیس اعظم شرکت هستند که تصمیمات اجرائی اتخاذ می کنند. هر چقدر کلیسا بزرگتر باشد، شبان بیشتر از اعضای گلۀ خود فاصله دارد. اگر او شبانی راستین است و بتوانید او را در لحظه ای گیر بیندازید و او به حقیقت اعتراف کند، معمولاً به شما خواهد گفت که زمانی که شبانی گله ای کوچک را می کرد بسیار شادتر بود.
به همین نحو، کلیساهای رسمی همراه با گروههای کوچک هنوز هم، تقسیماتی که میان خدمتگزاران کلیسا و عوام انجام می شود، را ترویج می دهند. رهبران گروههای کوچک در سطحی پائین تر از حرفه ای هائی که حقوق دریافت می کنند هستند. تهیۀ دروس انجیل اغلب بر عهدۀ روحانیون است زیرا رهبران گروههای کوچک با اختیار زیاد مورد اعتماد نیستند. گروههای کوچک اجازه ندارند که شام آخر یا تعمید را انجام دهند. این وظایف مقدس برای نخبگانی که القاب و عناوینی دارند نگاه داشته می شود. آنهائی که در مسسیحیت به خدمت مذهبی حرفه ای فراخوانده می شوند می بایست به مدرسه انجیل یا مدرسۀ علوم دینی بروند تا برای خدمت «واقعی» شایسته شوند و به گروه نخبگان بپیوندند.
گروههای کوچک در کلیساهای رسمی، اغلب نمونۀ کوچکی از جلسۀ بزرگ هستند، که بیش از شصت یا نود دقیقه طول نمیکشند. جائی که یک شخص با استعداد رهبری زمان پرستش را به عهده دارد و شخص با استعداد دیگری تعالیم تائید شده را شرح می دهد. فرصتی برای روح القدس وجود ندارد که از سایرین استفاده کند، مواهبی را میانشان تقسیم کند و خدمات مذهبی را ایجاد کند.
مردم اغلب نسبت به گروههای کوچک کلیساها احساس تعهد ندارند و گاه و بیگاه و به صورت پراکنده در آنها حضور می یابند، و گروهها گاهی موقتی هستند، و به این شکل عمق چنین گروههائی کمتر از کلیساهای خانگی است.
گروههای کوچک کلیساهای رسمی معمولاً در طول هفته ملاقات دارند تا آخر هفته جلساتشان با برنامۀ کلیسائی دیگر تداخل نداشته باشد. در نتیجه، گروهی کوچک و میان هفته ای قاعدتاً از لحاظ زمانی محدویت دارد و برای کسانی که حضور می یابند بیش از دو ساعت طول نمی کشد. برای کسانی که بچه هایشان به مدرسه می روند یا مسیر دوری را باید طی کنند حضور در این اجتماعات غیر ممکن است.
حتی زمانی که کلیساهای رسمی خدمت مذهبی متشکل از گروههای کوچک را ترویج می کنند باز هم ساختمانی وجود دارد که سبب اتلاف پول می شود. در واقع، اگر برنامۀ گروههای کوچک مردم را به سوی کلیساها می کشاند، باز هم پول زیادی صرف برنامه های ساخت و ساز می شود. گروههای کوچک سازمان یافته در کلیساهای رسمی اغلب حداقل به یک کارمند حقوق بگیر اضافی نیاز دارند. این یعنی خرج کردن پول بیشتر برای برنامه ای دیگر در کلیسا.
شاید بدتر از همه، شبان های کلیساهای رسمی با گروههای کوچک، در شاگرد سازی خصوصی خود بی نهایت محدود هستند. آنها گرفتار مسئولیت های زیاد خود هستند و به ندرت زمانی برای شاگردی تک به تک پیدا می کنند. بیشترین کاری که می توانند بکنند تعلیم شاگردی به رهبران این گروههای کوچک است که آن هم اغلب محدود به جلساتی است که یک بار در ماه انجام می شود.
همه اینها برای گفتن این نکته است که به نظر من کلیساهای خانگی در شاگردسازی و شاگرد افزائی برای مسیح، بیشتر از کلیساهای رسمی، بر طبق انجیل هستند و مؤثرتر عمل می کنند. اگرچه خود متوجه هستم که نظر من سُنت صدها سالۀ کلیساها را به سرعت تغییر نمی دهد. بنابراین، از شبان های کلیساهای رسمی می خواهم که کاری در جهت حرکت کلیساهایشان به سوی مدل انجیلی شاگردسازی انجام دهند.6 آنها شخصاً می توانند خدمت مذهبی شاگرد ساختن رهبران آینده یا ایجاد گروههای کوچک را بررسی کنند. آنها می توانند «یکشنبه های کلیساهای اولیه» را برگزار کنند، کلیساها را ببندند و همه با هم در خانه ها غذائی تناول کنند و تلاش کنند تا ملاقات هائی درست مانند مسیحیان سه قرن اول شکل دهند.
شبان هائی که در کلیسایشان گروههای کوچک دارند می توانند برخی از این گروههای کوچک را رها سازند تا کلیساهای خانگی تشکیل دهند و ببینند که چه رخ می دهد. اگر گروههای کوچک سالم هستند و توسط شبانها/ مشایخ/ اسقف های فراخوانده از جانب خدا هدایت می شوند، باید به تنهائی هم فعالیت کنند. آنها بیش از کلیساهای غیر وابستۀ نوپا به کلیسای مادر نیاز ندارند. چرا آنها را رها نکنیم؟7 پول اعضاء، که به کلیسای مادر می رود، می تواند شبان کلیسای خانگی را حمایت مالی کند.
آیا توضیحات من دربارۀ کلیساهای خانگی به این معناست که چیز خوبی وجود ندارد که دربارۀ کلیساهای رسمی بگوئیم؟ مسلماً این طور نیست. کلیساهای رسمی تا زمانی که شاگردانی دارند که مسیح را اطاعت میکنند و در آنجا تعلیم می بینند، باید مورد تقدیر قرار بگیرند. اگرچه اعمال و ساختار آنها گاهی بیش از آنکه کمک باشند، مانعی هستند در برابر هدفی که مسیح پیش رویمان گذارده است و اغلب شبان کُش هستند.
درگردهمائیهای کلیسای خانگی چه رخ می دهد؟
(?What Happens at a House Church Gathering)
لزومی ندارد که همۀ کلیساهای خانگی به یک روش عمل کنند و تفاوت های زیادی می تواند وجود داشته باشد. هر کلیسای خانگی باید ویژگیهای کوچک فرهنگی و اجتماعی خود را منعکس کند– این یکی از دلایل موفقیت زیاد کلیساهای خانگی در بشارت مسیحیت است، به خصوص در کشورهائی که فرهنگ مسیحیت در آنها وجود ندارد. اعضای کلیساهای خانگی همسایگانشان را به کلیسا که برایشان کاملاً بیگانه است و در آن تشریفات مذهبی که آن هم کاملاً برایشان بیگانه است، انجام می شود، دعوت نمی کنند چرا که این دو موانع بزرگی در مسیر تغییر کیش هستند. بلکه آنها همسایگانشان را به صرف غذا در کنار دوستانشان دعوت می کنند.
وعده غذائی معمولی غالباً جزئی اساسی در کلیساهای خانگی است. در خیلی از کلیساهای خانگی این وعده غذا شامل شام خداوند و یا خود آن است. هر کلیسای خانگی می تواند در بارۀ چگونگی نشان دادن اهمیت معنوی آن تصمیم بگیرد. همان طور که قبلاً گفته شد، شام اصلی خداوند در واقع وعده غذائی برای عید فصح بود که خود مفهوم معنوی به همراه داشت. برگزاری شام خداوند به عنوان وعده ای غذا یا بخشی از آن نمونۀ آشکاری از عادتی است که معتقدین اولیه زمانی که گرد هم می آمدند انجام می دادند. ما از مسیحیان اولیه می خوانیم:
در فراگیری تعالیم رسولان خویشتن را کوشا می نمودند و پایبند مشارکت برادرانه و تقسیم نان و دعا بودند….هر روز، یک دل و کوشا به معبد می رفتند و در خانه های خویش نان قست می کردند و طعام خود را باهمدیگر به شادی و صفای دل می خوردند (اعمال رسولان 42:2 و 46، با تأکید بیشتر).
مسیحیان اولیه به معنای واقعی کلمه قرص نان را میان یکدیگر تقسیم می کردند، چیزی که در فرهنگشان بود و عملاً در همه وعده غذاهائی که با هم می خوردند اتفاق می افتاد. آیا تقسیم نان در حین تناول غذا مفهوم معنوی خاصی برای مسیحیان اولیه داشت؟ انجیل به طور حتمی این را نمی گوید. هرچند، ویلیام بارکلی (William Barclay) در کتاب خود، شام خداوند مینویسد، «شکی نیست که شام خداوند به عنوان وعده غذائی در میان اعضای خانواده یا میان دوستان در خانه ای خصوصی آغاز شد… مسئلۀ تکۀ کوچکی نان و جرعه ای شراب اصلاً ارتباطی با شام خداوند و اصل آن ندارد… شام خداوند در اصل وعده غذائی خانوادگی در خا نه و میان چند دوست بود.» جالب است که هر عالمِ امروزی انجیل با بارکلی موافق است، اما کلیسا هنوز هم به جای پیروی از کلام خدا در این مسئله سُنت خود را انجام می دهد!
مسیح به حواریون خود فرمان داد که به شاگردانشان اطاعت تمام فرامین او را آموزش دهند، بنابراین زمانی که مسیح به آنها فرمان داد که به یاد او نان و شراب را با هم بخورند، آنها نیز باید همین را به شاگردان خود آموزش دهند. آیا این فرمان در غذائی معمولی قابل انجام است؟ مطمئناً زمانی که سخنان پولس را خطاب به قرنتیان می خوانیم این گونه به نظر می رسد:
پس چون گرد هم می آیید [ و منظور او ملاقات در ساختمان های کلیسا نیست، زیرا در آن زمان ساختمان کلیسائی وجود نداشت] شام خداوند را نمی خورید، چه آنگاه که بر سر سفره می نشینید، هر کس نخست شام خویش را می خورد؛ یکی گرسنه می ماند در حالی که دیگری مست است (اول قرنتیان 20:11-21، با تأکید بیشتر).
اگر پولس دربارۀ شام خداوند آنگونه که در کلیساهای امروزی برگزار می شود صحبت می کرد، این سخنان چه معنائی داشتند؟ آیا تا به حال درباره مشکل اشخاص در کلیساهای امروزی زمانی که ابتدا شام خود را می خورند و یکی گرسنه می ماند درحالی که دیگری مست است چیزی شنیده اید؟ چنین سخنانی تنها زمانی معنا می یابند که شام خداوند به همراه وعده غذائی واقعی انجام شود. پولس ادامه می دهد:
پس آیا خانه بهر خوردن و نوشیدن ندارید؟ یا کلیسای خدا را خوار می دارید [به یاد داشته باشید، پولس دربارۀ ساختمان کلیسا نمی نوشت، بلکه منظور او گردهم آمدن مردم، کلیسای واقعی خداوند، بود] و می خواهید کسانی را که هیچ ندارند شرمسار سازید؟ شما را چه گویم؟ ستایشتان کنم؟ در این باب ستایشتان نمی کنم (اول قرنتیان 22:11 ).
اگر آنچه در حال انجام بود در زمان صرف غذائی واقعی نبود، چطور مردمی که چیزی نداشتند احساس شرم می کردند؟ پولس به این حقیقت اشاره می کند که برخی از مؤمنان قرنتیان که زودتر از بقیه رسیده بودند، بدون اینکه منتظر دیگران بمانند غذای خود را خورده بودند. زمانی که آنهائی که فقیر بودند و غذائی نداشتند که با خود بیاورند تا هنگام شام میان همه تقسیم شود رسیدند، نه تنها گرسنه ماندند بلکه شرمسار نیز شدند، چرا که کاملاً واضح بود که چیزی با خود نیاورده اند.
بلافاصله بعد از این، پولس بیشتر دربارۀ شام خداوند نوشت، آئین دینی که «از خداوند یافت» (اول قرنتیان 23:11) و آنچه در اولین شام خداوند رخ داده بود را بر شمرد (اول قرنتیان 24:11-25 را ببینید). سپس به قرنتیان دربارۀ خوردن ناشایستۀ شام خداوند هشدار داد با بیان اینکه اگر کسی خود را نیازماید، در واقع محکومیت خود را به شکل ضعف، بیماری و مرگ زود هنگام می خورد و می آشامد (اول قرنتیان 26:11-32 را ببینید).
بعد اینگونه نتیجه گیری کرد:
پس بدین سان ای برادران، آنگاه که بهر شام گرد می آئید، منتظر یکدیگر بمانید. اگر کسی گرسنه است، در خانۀ خود بخورد تا بهر محکومیت خویش گرد هم نیائید( اول قرنتیان 33:11-34).
از روی قراین، گناهی که در زمان خوردن شام خداوند انجام شده بود، بی ملاحظگی نسبت به دیگران بود. پولس دوباره هشدار داد که کسانی که در جائی که قرار است غذائی معمولی را همه با هم بخورند، ابتدا غذای خود را می خورند در معرض محاکمه شدن (یا تأدیب شدن) توسط خداوند قرار دارند. راه حل ساده بود. اگر کسی به قدری گرسنه بود که نمی توانست منتظر دیگران بماند، باید قبل از اینکه به گرد هم بیاید چیزی در خانه می خورد. و آنهائی که زودتر می رسیدند باید برای وعده غذائی که در واقع یا شام خداوند بود یا جزئی از آن، منتظر کسانی که دیرتر می آمدند می ماندند.
زمانی که به کل متن می نگریم، مشخص می شود که منظور پولس این بود که شام خداوند که خورده می شد، باید طوری بود که برای خداوند خوشایند است، بدین گونه که عشق و توجه به یکدیگر در آن بازتاب می شد.
در هر حال کاملاً واضح است که کلیسای اولیه شام خداوند را به عنوان بخشی از وعدۀ غذائی معمولی در خانه ها بدون اینکه توسط روحانیون اداره شوند برگزار می شد.
نان و شراب (Bread and Wine)
ماهیت عناصری که در شام خداوند بودند مهم ترین مسئله نیست. اگر قرار است تلاش کنیم که شام خداوند را بطور اصلی تقلید کنیم، باید محتویات نان و نوع انگوری که از آن شراب ساخته شده بود را به طور دقیق بدانیم. (برخی از پدران کلیسا در طول چند قرن اول دستور اکید دادند که شراب باید با آب رقیق شود، در غیر این صورت عشا ربانی به درستی انجام نمی شود.)
نان و شراب از مهمترین عناصر رایج غذاهای یهودیان باستان بود. مسیح برای دو چیزی که بسیار رایج بودند، غذاهائی که در واقع همه به طور روزانه استفاده می کردند، اهمیت زیادی قائل شد. اگر او در فرهنگی دیگر در زمانی دیگر از تاریخ بود، ممکن بود اولین شام خداوند متشکل از پنیر و شیر بز، یا کیک برنج و آب آناناس باشد. پس هر آشامیدنی و غذائی می توانست در وعده ای معمولی که حواریون با هم تناول می کردند، نمایان گر جسم و خون مسیح باشد. مسئلۀ مهم اهمیت معنوی است. نباید منظور قانون را مورد غفلت قرار دهیم در حالی که سخت از آن قانون پیروی میکنیم.
لزومی ندارد که غذاهای معمولی را بسیار رسمی تلقی کنیم. مسیحیان اولیه، چنانچه قبلاً خواندیم، «در خانه های خویش نان قست می کردند و طعام خود را با همدیگر به شادی و صفای دل می خوردند» (اعمال رسولان 46:2، با تأکید بیشتر). ولی در بخشی از غذا که از فداکاری مسیح یاد میکنیم و عناصر مصرف می شوند باید جدی باشیم. همیشه قبل از خوردن شام خداوند در خور و مناسب است که خود آزمائی کنیم، چنانچه از سخنان موقر پولس که به معتقدین قرنتیان در رسالۀ اول به قرنتیان17:11-34 هشدار داد مشخص است. هرگونه سرپیچی از فرمان مسیح دربارۀ عشق ورزیدن نسبت به یکدیگر منجر به تنبیه شخص توسط خداوند می شود. هر نزاع و تفرقه ای باید قبل از غذا حل شود. همۀ مؤمنان باید خودآزمایی کنند و به گناهان خود اعتراف کند، که بنابر سخنان پولس این همان «داوری خویشتن» است.
روحی که از طریق جسم آشکار می شود
(The Spirit Manifested Through the Body)
قبل و بعد از هر جلسه ای که در آن عبادت، تعلیم و موهبت های الهی مطرح می شد، وعده غذائی معمولی می تواند وجود داشته باشد. هر کلیسای خانگی روال کار خود را تعیین می کند، و حتی این روال ممکن است از ملاقاتی تا ملاقاتی دیگر در همان کلیسای خانگی متفاوت باشد.
در کتاب مقدس کاملاً مشهود است که جلسات کلیساهای اولیه تقریباً متفاوت از خدمات کلیساهای رسمی امروزی بودند. به خصوص، رسالۀ اول قرنتیان 11-14 نسبت به آنچه مسیحیان اولیه در جلساتشان انجام می دادند به ما بصیرت کافی می دهد، و هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم روال کار کلیساهای اولیه را امروز نمی توان و نباید پی گرفت. همچنین واضح است که آنچه در جلسات کلیساهای اولیه رخ می داد، و پولس راجع به آن توضیح می دهد، تنها در گروههای کوچک قابل اجرا است. منطقی است که آنچه پولس توضیح می دهد درگردهمائی های بزرگ قابل انجام نبوده است.
من اولین کسی خواهم بود که اقرار می کند آنچه پولس در چهار فصل رسالۀ اول به قرنتیان توضیح می دهد را نمی فهمد. اگرچه، واضح به نظر می رسد که برجسته ترین ویژگی گردهمائی های توضیح داده شده در فصل های 11-14 از رسالۀ اول قرنتیان، حضور روح القدس میان آنها و آشکار شدن وی از طریق اعضای پیکر مسیح است. او برای سازندگی کل پیکر به هر شخص موهبتی عطا کرد.
پولس حداقل نُه عطا را نام می برد: نبوت، انواع زبان ها، عطای ترجمۀ آنها، کلام علم، کلام حکمت، قوۀ تمیز روحها، عطاهای شفا، ایمان، و قدرت انجام معجزات. او نمی گوید که تمام این عطاها در هر گرد همائی نمودار می شوند، بلکه مطمئناً به امکان استفاده از آنها اشاره می کند و برخی از تجلیات روح القدس را در رسالۀ اول به قرنتیان 26:14 به طور خلاصه بیان می کند:
چه نتیجه می گیریم ای برادران؟ آنگاه که گرد هم می آیید. هر کس می تواند سرودی، تعلیمی، مکاشفه ای، سخنی در زبان، ترجمه ای داشته باشد. تمام اینها بدان سان صورت پذیرد که موجب سازندگی شود.
بیائید این پنج تجلی معمول را برسی کنیم، و در فصل دیگری نُه عطای روح القدس را که در رسالۀ اول قرنتیان8:12-10 ذکر شده است کاملاً بررسی کنیم.
اولین مورد سرود است. سرودهائی که از جانب روح القدس عطا می شوند توسط پولس در دو نامۀ دیگر او به کلیساها، با تأکید او بر جایگاه آنها در گردهمائی های مسیحیان، ذکر شده است.
از شراب مست نشوید؛ این کار جز به کامجوئی نمی انجامد، بلکه از روح آکنده شوید. در میان خود مزامیر و سرودها و غزل های الهام شده بخوانید. آواز سر دهید و خداوند را از صمیم دل بستایید(افسسیان 18:5-19 ).
کلام مسیح به وفور نزد شما ساکن باشد، با تذکرهائی که به هم می دهید، یکدیگر را در کمال حکمت تعلیم دهید. بهر خدا از صمیم دل و با قدرشناسی، مزامیر و سرودها و غزل های الهام شده سر دهید(کولسیان 16:3).
تفاوت میان مزامیر، سرودها و غزل های الهام شده مشخص نیست، اما نکتۀ اساسی این است که همۀ آنها بر اساس کلام مسیح و الهام شده از جانب روح القدس هستند و باید توسط مؤمنان سروده شوند تا یکدیگر را تعلیم و پند دهند. مطمئناً بسیاری از سرودها و نغمه هائی که مؤمنان درطول تاریخ کلیساها سر داده اند در یکی از این گروه ها قرار می گیرند. متأسفانه، تعداد زیادی از سرودها و نغمه ها امروزی فاقد مفاهیم انجیلی هستند و این نشان می دهد که الهام شده از جانب روح القدس نیستند، و از آنجائی که بسیار سطحی هستند، ارزشی برای تعلیم و پند معتقدان ندارند. با این حال، معتقدانی که در کلیساهای خانگی جمع می شوند باید انتظار این را داشته باشند که روح القدس نه تنها به هر شخصی برای استفاده از سرودهای شناخته شدۀ مسیحی، چه جدید و چه قدیمی، الهام می کند، بلکه سرودهای خاصی را به برخی از اعضاء عطا می کند که می تواند برای سازندگی مورد استفاده قرار گیرد. حقیقتاً چقدر عالی است که کلیساها سرود مخصوص خود را، که الهام شده از جانب روح القدس است، داشته باشند!
تعلیم (Teaching)
دومین مورد در فهرست پولس تعلیم است. این هم نشان می دهد که هر کس میتواند در گردهمائی ها تعلیمی که الهام شده از جانب روح القدس است را مطرح کند. البته هر تعلیمی باید بررسی می شد تا مشخص شود که آیا بر طبق تعالیم رسولان است یا نه (همانطوری که همه پایبند آن بودند: اعمال رسولان 42:2 را ببینید.) و ما امروز هم باید همین کار را بکنیم. اما توجه داشته باشید که نه در اینجا و نه در عهد جدید هیچ نشانه ای وجود ندارد مبنی بر اینکه یک نفرِ به خصوص هر هفته در جلسات کلیساهای محلی موعظه می کرد و گردهمائی را اداره می کرد.
در معبد اورشلیم که رسولان در آن تعلیم می دادند گردهمائی های بزرگتری وجود داشت. می دانیم که به مشایخ هم مسئولیت هائی برای تعلیم در کلیساها داده می شد، و اینکه برخی از مردم برای خدمت تعلیم فراخوانده می شوند. پولس هم در عام و هم خانه به خانه بسیار تعلیم میداد (اعمال رسولان20:20 را ببینید). ولی در گردهمائی های کوچک مؤمنان، روح القدس ممکن است اشخاص دیگری را برای تعلیم، به غیر از رسولان، مشایخ یا معلمان به کار گیرد.
زمانی که بحث پیرامون تعلیم است، به نظر می رسد که ما نسبت به کلیساهای اولیه این مزیت را داریم که همه نسخه هائی از انجیل برای خود داریم و به جلساتمان می آوریم. از سویی دیگر، دسترسی آسان ما به انجیل سبب شده است که آئین را برتر از دوست داشتن خداوند با تمام وجود و دوست داشتن همسایه را به اندازۀ خودمان، قرار دهیم و در نتیجه فاقد حیاتی باشیم که کلام خداوند با خود میآورد. ما به حد مرگ پُر از آئین هستیم. بسیاری از گروهای کوچک که انجیل را مطالعه می کنند، مانند صبحهای یکشنبه کلاً نامربوط و کسل کننده هستند. یک قاعدۀ خوب که در رابطه با تعالیم کلیساهای خانگی می توانیم در پیش بگیریم این است: شاید بچه های بزرگتر خستگی خود را مخفی نکنند، اما احتمالاً بزرگترها این کار را می کنند. بچه ها حقیقت سنجهای خوبی هستند.
مکاشفه (Revelation)
مورد سوم فهرست پولس «مکاشفه» است. مکاشفه به معنای هر چیزی است که توسط خداوند بر برخی از اعضای این پیکر فاش می شود. برای مثال، پولس جریان دیدار یک بی ایمان از گردهمائی مسیحیان را ذکر می کند و اینکه چطور ممکن است توسط عطاهای نبوت «اسرار دل او …آشکار گردد.» نتیجه این است که او مورد «نکوهش» و «داوری» قرار خواهد گرفت و «با روی بر خاک می افتد و خدا را می پرستد و اعلام می کند که خدا به راستی در میان شماست» (اول قرنتیان 24:14-25).
در اینجا باز هم حضور روح القدس جنبه ای لازم از گردهمائی های کلیسا است، و چنین اتفاقات ماوراء طبیعی به دلیل حضور او رخ می داد. مسیحیان اولیه واقعاً اعتقاد داشتند که مسیح وعده داد که: «چون دو یا سه تن به نام من گرد آیند، آنجا میان آنها باشم» (متی 20:18). در صورت حضورخود مسیح در میان آنها، معجزه میتوانست رخ دهد. آنها به معنای واقعی «بر حسب روح خدا پرستش کردند» (فلیپیان 3:3).
در هر حال، نبوت، که بیشتر راجع به آن صحبت خواهم کرد، شامل مکاشفه در قلب مردم است. اما مکاشفه می تواند در مورد چیزهای دیگر و به وسیله های دیگر مانند خواب ها و رؤیاها به انسانها داده شود (اعمال رسولان 17:2 را ببینید).
زبانها و عطای ترجمۀ آنها (Tongues and Interpretation)
در فهرست پولس دو عطا وجود دارند که با هم کار می کنند: زبانها و عطای ترجمۀ آنها. در قُرنتس سخن گفتن به زبانها بسیار زیاد و حتی به حد افراط وجود داشت. یعنی مردم در جلسات کلیسا به زبانهای روح سخن می گفتند و ترجمه ای انجام نمی شد، بنابراین کسی نمی دانست چه گفته میشد. ممکن است با خود فکر کنیم که گناه قرنتیان چه بود، چراکه به نظر می آید مقصر روح القدس بود که به مردم زبانها را عطا کرده بود بدون اینکه موهبت ترجمه را به آنها عطا کند. پاسخی بسیار قانع کننده برای این پرسش وجود دارد که در فصل های بعد به آن خواهم پرداخت. به هر حال، پولس صحبت به زبانها را ممنوع نکرد (کاری که بسیاری از کلیساهای رسمی انجام می دهند). بلکه، ممنوع کردن سخن گفتن به زبان های مختلف را ممنوع کرد، و اعلام کرد که این فرمان خداوند است (اول قرنتیان 37:14-39)!8 سخن گفتن به زبان ها اگر به درستی استفاده می شد، موهبتی بود که که می توانست این پیکر را تهذیب کند و حضور ماوراء طبیعی خداوند را در میان آنها تصدیق کند. این خداوند بود که از طریق مردم سخن می گفت، و حقیقت و خواست خود را به یاد آنها می آورد.
پولس در فصل چهارده، برای برتری نبوت بر سخنان ترجمه نشده موردی قوی را می آورد. او شدیداً قرنتیان را به میل به نبوت تشویق کرد و این نشان می دهد که عطاهای روح القدس بیشتر نزد کسانی آشکار می شود که آنها را می طلبند. به همین صورت، پولس مؤمنان تسالونیکی را اینگونه نصیحت کرد، «روح را خاموش مسازید؛ عطاهای نبوت را ناچیز مگیرید» (اول تسالونیکیان 5:19). این نشان می دهد که مؤمنان ممکن است با برخورد نادرستی که نسبت به عطای نبوت دارند، روح القدس را «فرونشانند» یا «آتش آن را خاموش سازند.» بی شک به همین دلیل است که عطای نبوت اینقدر کم میان مؤمنان امروز آشکار می شود.
چطور آغاز کنیم (How to Start)
کلیساهای خانگی توسط روح القدس و از طریق خدمت مذهبی مؤسسی یا شیخ/ شبان/ اسقفی که به او توسط خداوند الهام الهی کلیسای خانگی عطا شده است، ایجاد میشوند. فراموش نکنید که شیخ/ شبان/ اسقف از منظر کیساهای رسمی ممکن است منسوب به شخص روحانی بالغ ولی غیر حرفه ای باشد. هیچ مؤسس کلیسای خانگی نیاز به تحصیلات رسمی خدمت مذهبی ندارد.
زمانی که الهام برای ایجاد کلیسای خانگی توسط روح القدس به شخص بنیان گذار داده شد، لازم است که او از خداوند طالب دیگر کسانی که ممکن است به او بپیوندند باشد. با تثبیت هدایت او، خداوند او را در مسیر کسانی قرار خواهد داد که رویائی مانند رویای او دارند. یا ممکن است نزد بی ایمانان پذیرا هدایت شود تا آنها را به سوی مسیح هدایت کند و در کلیسای خانگی آنها را مرید مسیح کند.
کسانی که کلیسائی خانگی را بنیان می نهند باید بدانند که زمان لازم است تا اعضاء در آن با یکدیگر احساس راحتی کنند و یاد بگیرند که با روح القدس ارتباط بیابند و لبریز از او شوند. آزمون و خطا هم در مسیر وجود خواهد داشت. مفهوم شرکت همۀ اعضاء، رهبری خادمانه بر اساس انجیل، مجهز کردن مشایخ، هدایت و عطاهای روح القدس، وعده غذای معمولی، فضائی صمیمی اما معنوی برای کسانی که تنها با خدمات کلیساهای رسمی آشنا هستند، بیگانه است. بنابراین داشتن لطف و صبر در روزهای ابتدائی کلیسای خانگی عاقلانه است. ساختار کلیسای خانگی ممکن است در ابتدا شبیه به مطالعۀ خانگی انجیل باشد، که در آن شخصی عبادت را هدایت می کند، دیگری تعالیمی را که از قبل آماده کرده است با دیگران در میان می گذارد، و بعد جلسه با مجالی برای دعای همگانی، هم صحبتی و تناول غذا به پایان می رسد. گرچه، زمانی که ساختار کلیسای خانگی بر طبق انجیل توسط گروه مطالعه می شود، شیخ/شبان/ اسقف باید اعضاء را به تلاش برای رسیدن به بهتریت از نظر خداوند تشویق کند. بعد، با شادمانی ادامه دهید!
جلسات کلیسای خانگی می تواند هر هفته در خانۀ یکی از اعضاء برگزار شود، یا همیشه در خانۀ یک نفر باشد. زمانی که هوا خوب است، برخی از کلیساهای خانگی گهگاه، به فضای زیبای بیرون خانه منتقل می شوند. هیچ اجباری نیست که جلسات صبح های یکشنبه برگزار شود، بلکه می توان هر زمانی که برای همۀ اعضاء خوب است جلسات را برگزار کرد. در آخر، بهترین حالت این است که با تعداد اعضای کم و حداکثر تا دوازده نفر شروع کنیم.
چطور از یک مؤسسه تبدیل به کلیسای خانگی شویم
(How to Transition from Institution to House Church)
به احتمال زیاد، بسیاری از شبان هائی که که این کتاب را می خوانند، در کلیساهای رسمی مشغول به کارند، و شاید تو، خوانندۀ عزیز هم یکی از آنها باشی. اگر سخنان من به دل شما نشسه است و نسبت به کلیسائی که توضیح دادم احساس اشتیاق دارید، پس حتما در ذهن خود به دنبال راهی برای ایجاد تحول هستید. تشویق میکنم که عجولانه پیش نروید. با آموزش حقایق انجیل و انجام هر آنچه در چهارچوب ساختار وجودی خود دارید آغاز کنید، تا بتوانید شاگردانی تعلیم دهید که از فرامین مسیح اطاعت کنند. شاگردان حقیقی زمانی که ساختار کلیسا بر مبنای انجیل را می فهمند بیشتر تمایل دارند که تعویض جا بدهند. بزها و مردم مذهبی بیشتر تمایل دارند که مانع چنین تبدیل و تحولی شوند.
ثانیاً، آنچه کتاب مقدس در این باره می گوید مطالعه کنید و به جماعت حاضر در کلیسا دربارۀ کلیسای خانگی و برکات اصلی آن تعلیم دهید. سرانجام می توانید برنامه های وسط هفته یا یکشنبه ها را لغوکنید و در خانه ها جلسات هفتگی برگزار کنید که توسط مؤمنان بالغ اداره شوند . همه را تشویق به حضور یافتن کنید. به طور فزاینده، این جلسات را طرح ریزی کنید تا بتوانید تا حد امکان مدل انجیلی کلیسای خانگی را به اجرا درآورید. سپس، به مردم فرصت دهید که لذت بردن از برکات گروه کوچکشان را آغاز کنند.
وقتی که همه از جلسات خانگی لذت می برند، میتوانید اعلام کنید که یکشنبه ای در ماه آینده «یکشنبۀ کلیسای اولیه» خواهد بود. این یکشنبه، ساختمان کلیسا بسته خواهد شد و درست مانند کلیسای اولیه همه در خانه ها ملاقات خواهند داشت و از خوردن غذا در کنار یکدیگر، شام خداوند، هم صحبتی، دعا، عبادت، تعالیم مشترک و موهبت های الهی لذت خواهند برد. این نوعی موفقیت است، چنین جلساتی را می توانید یک یکشنبه درهر ماه برگزار کنید و به مرور آن را به دو و سه یکشنبه در ماه افزایش دهید. نهایتاً می توانید کاری کنید که هر کدام از گروهها، کلیسای خانگی مستقلی باشد، آزادانه رشد کند و شاید این گروهها هرچند ماه یکبار با هم جلسات بزرگتری را برگزار کنند.
تمام این جریان تبدیل و تحول که شرح دادم، شاید یک تا دوسالی طول بکشد.
یا اگر می خواهید محتاطانه تر عمل کنید، می توانید جلسات خانگی را با حضور علاقمندترین اعضاء شروع کنید و خودتان آن را هدایت کنید. (فراموش نکنید که لزومی ندارد کلیساهای خانگی حتماً در روزهای یکشنبه ملاقات داشته باشند.) می توان این کار را به عنوان یک آزمایش انجام داد و مطمئناً تجربه ای آموزنده برای همه خواهد بود.
اگر موفقیت آمیز بود، ناظری را تعیین کنید و گروه را آزاد بگذارید تا تبدیل به کلیسای مستقلی شود که تنها یک بار در ماه در برنامه های رسمی روز یکشنبه حضور می یابند. به این صورت کلیسای جدید هنوز هم بخشی از کلیسای مادر خواهد بود، و اعضای کلیساهای رسمی نگاهی منفی به آنها نخواهند داشت. همچنین می تواند بر افراد دیگر در کلیسا تأثیر بگذارد تا دربارۀ ملحق شدن به کلیسای خانگی بنیان نهاده شده توسط کلیسای رسمی فکر کنند.
اگر گروه اول رشد کند، آن را به دو قست تقسیم کنید به طوری که هر دو گروه رهبر و عطایای کافی در میان اعضایشان داشته باشند. دو گروه می توانند هر دو یا سه ماه یک بار جلسات بزرگتری در فرصت هائی که هر دو موافق هستند برگزار کنند.
صرف نظر از راهی که در پیش دارید، نگاهی مداوم به هدف خود داشته باشید، حتی زمان نا امیدی، که کم نخواهد بود. کلیساهای خانگی متشکل از مردم هستند و مردم معمولاً سبب مشکل می شوند. تسلیم نشوید!
بسیار بعید است که همۀ افراد کلیسای رسمی دست به چنین تبدیلی بزنند، پس باید تصمیم بگیرید که شخصاً از چه نقطه ای آغاز می کنید تا خود را کاملاً وقف کلیسای خانگی یا گروهی از کلیساهای خانگی بکنید و کلیسای رسمی را رها کنید. آن روز، برایتان روزی بسیار مهم خواهد بود.
کلیسای ایدهآل ( The Ideal Church)
آیا در نظر خداوند، واقعاً شبان کلیسای خانگی مؤفق تر از شبان کلیسائی است که ساختمانی عظیم دارد و هزاران نفر در روزهای یکشبه در آن حضور می یابند؟ بله، اگر او با پیروی از مدل مسیح تعداد شاگردان مطیع و افراد شاگرد ساز را زیاد کند، به طوری که بر خلاف جلسات بزهای روحانی باشد که هفته ای یکبار برای دیدن کنسرت و گوش دادن به سخنرانی جالبی که پر از آیات خارج از متن است، گرد هم می آیند.
شبانی که تصمیم می گیرد مدل کلیسای خانگی را اجرا کند، هرگزجمعیت عبادت کنندگان زیادی نخواهد داشت. اما به مرور ثمره ای دیرپا خواهد داشت، چرا که شاگردان او شاگرد خواهند ساخت. بسیاری از شبان هائی که جمعیت عبادت کنندۀ «کوچک» در حدود چهل یا پنجاه نفر دارند و تلاش می کنند که که این تعداد را افزایش دهند باید طرز فکر خود را اعتدال دهند. کلیساهای آنها شاید در حال حاضر خیلی بزرگ باشد. شاید بهتر است دیگر برای رسیدن به ساختمانی بزرگتر دعا نکنند و به جای آن دربارۀ اینکه چه کسی باید رهبری دو کلیسای خانگی جدید را بکند، دعا کنند. (لطفاً زمانی که این مسئله رخ داد به فرقۀ خود نامی جدید و به خود لقب «اسقف» ندهید!)
باید دربارۀ کلیسا این طرز فکر که بزرگتر بهتر است را ریشه کن کنیم. اگر قرار است که بر اساس انجیل داوری کنیم، گروهای متشکل از صدها تماشاچی، و نه شاگرد، که در ساختمانی خاص ملاقات می کنند، تقریباً عجیب و بیگانه هستند. اگر هر یک از رسولان ابتدائی کلیساهای رسمی امروز را می دیدند، سخت تعجب می کردند!
ایراد نهائی (A Final Objection)
اغلب گفته می شود که در جهان غرب مسیحیت بخشی از فرهنگ مردم شده است و آنها به این دلیل طرح دیدار در جلسات خانگی را نمی پذیرند. واین به عنوان دلیلی برای پایبندی به مدل کلیساهای رسمی بیان می شود.
اولاً، ثابت شده است که اینگونه نیست، چرا که جنبش کلیسای خانگی حرکت سریعی در غرب دارد.
ثانیاً، در حال حاضرمردم برای مهمانی، خوردن غذا، هم صحبتی، مطالعۀ انجیل و گروههای خانگی به خوشی در خانه ها دیدار می کنند. پذیرفتن ایدۀ کلیسای خانگی تنها به کمی تغییر فکری نیاز دارد.
ثالثاً، درست است که مردم مذهبی، «بزهای روحانی،» هرگز نظریۀ کلیسای خانگی را نخواهند پذیرفت. آنها هرگز کاری نمی کنند که در نگاه همسایگانشان عجیب به نظر بیایند. اما شاگردان حقیقی مسیح، زمانی که پایه و اساس انجیلی مدل کلیسای خانگی را درک می کنند، مطمئناً آن را قبول می کنند. آنها سریع تشخیص می دهند که چقدر ساختمان های کلیسا برای شاگردی مسیح غیرضروری هستند. اگر می خواهید کلیسائی بزرگ با «چوب یا علف یا کاه» بنا کنید (اول قرنتیان 12:3 را ببینید)، شما به ساختمان نیاز خواهید داشت، اما نهایتاً تمامش در آتش خواهد سوخت. اما اگر می خواهید تعداد شاگردان و شاگردسازان را زیاد کنید، کلیسای عیسی مسیح را با «طلا، نقره یا جواهر» بسازید و بعد دیگر نیازی به حرام کردن پول و انرژی برای ساختمان ها ندارید.
جالب است که عظیم ترین جنبش بومی و بشارتی در جهان امروز، «بازگشت به اورشلیم» که جنبش کلیساهای خانگی چین است، روشی خاص برای بشارت به کشورهای پنجرۀ 40/10 اتخاذ کرده است.آنها می گویند، «ما هیچ تمایلی برای ساختن حتی یک ساختمان کلیسا در هیچ کجا نداریم! این کار سبب می شود که پیغام انجیل سریعتر گسترش یابد، کشف آن برای مقامات مخالف کلیسا مشکل تر است و ما را قادر می سازد که همۀ دارائیمان را مستقیماً به سوی انتشار پیام انجیل صرف کنیم.»9 مثالی عاقلانه و مطابق انجیل که می توانیم دنبال کنیم.
1 مطلب «عیسی و پول» را تحت عناوین انجیلی در صفحۀ اصلی سایت www.shepherdserve.org ببینید.
2 گرچه ممکن است افراط گرایانه به نظر برسد، تنها دلیل ساخت بنا برای کلیساها کمبود رهبرانی است که کلیساهای خانگی کوچک را نظارت کنند، که خود نتیجۀ شاگردی ضعیف رهبران در کلیساهایِ رسمی است. آیا ممکن است که شبان هایِ کلیساهایِ بزرگ رسمی، واقعاٌ در محروم کردن شبان های فراخوانده شده از جانب خدا در میان عبادت کنندگان خدمت مذهبی راستین آنها،گناهکار باشند؟ بله.
3 این نسبت یک به ده یا بیست، نباید به عنوان تندروی شبانی در پرتو مدل انجیلی مسیح برای ایجاد دوازده حواری در نظر گرفته شود و موسی برای هر ده نفر قضاتی تعیین کرد (خروج 25:18 را ببینید). بیشتر شبان های رسمی افراد بیشتری را نظارت می کنند بیش از آنکه به طور مؤثر و به تنهایی شاگرد سازی کنند.
4 شاید این سئوال برایمان پیش بیاید که چرا «شبان ارشد» یا «کمک شبان» در کتاب مقدس ذکر نشده است. باز هم، این القاب که در کلیساهای امروزی به دلیل ساختارشان، بسیار ضروری به نظر می رسند، در کلیساهای اولیه به دلیل ساختارشان غیرضروری بودند. کلیساهای خانگی بیست نفره شبان های ارشد، هم طراز و دستیار نیاز ندارند.
5 بسیاری از شبان ها نمی توانند سخنرانان خوبی باشند، حتی اگر فراخوانده از جانب خدا وخدمتگزاران علاقمند مسیح باشند. در واقع، آیا خیلی تندروانه است که بگوییم بسیاری از موعظه هایی که شبان ها ایراد می کنند، کسل کننده خسته کننده هستند؟ آنچه که منتقد کلیسا به عنوان «خیرۀ هزار متری» از آن یاد می کند میان نیمکت نشینان کلیسا بسیار معمول و عادی است. اما همین شبان هایی که سخنرانانی کسل کننده هستند، اغلب خوش صحبت هستند و زمانی که با یکدیگر صحبت می کنند مردم به ندرت حوصله شان سر می رود. به همین دلیل است که تدریس تعاملی در کلیساهای خانگی تقریباٌ همیشه جالب است. در اینگونه مواقع زمان به سرعت می گذرد، درست بر خلاف کلیساها که هنگام موعظه در آنها مردم مدام به شکلی پنهانی ساعت مچی خود را نگاه می کنند. شبان های کلیساهای خانگی نگران این نیستند که شاید کسل کننده باشند.
6 یکی از تعریفات دلخواه من از کلمۀ حماقت این است: انجام مکرر یک کار و امید برای رسیدن به نتیجه ای متفاوت. شبان ها می توانند سالها مردم را دربارۀ مسئولیت همه در شاگردسازی، تعلیم بدهند، اما اگر آنها کاری برای تغییر شکل آموزش و ساختار انجام ندهند، مردم باز هم به کلیساها خواهند آمد تا بنشینند، گوش فرادهند و بعد به خانه باز گردند. ای شبان! اگر باز هم به انجام کاری که در گذشته مردم را تغییر نداده است، ادامه بدهی، در آینده هم روش تو مردم را تغییر نخواهد داد. روش کار خود را تغییر بده!
7 مسلماً دلیل ابتدائی برای اینکه بسیاری از شبان ها مخالف انجام چنین طرحی هستند این است که آنها در واقع در حال ساخت ملکوت خود هستند نه ملکوت خداوند.
8 البته من مستحضر هستم که عده ای هستند که همۀ تجلیات ماوراءطبیعی روح القدس را به قرن اول که زمان متوقف شدن این تجلیات بود،موکول می کنند. بنابراین، دلیلی نداریم که به دنبال این باشیم که کلیسای اولیه چه تجربه کرد، و سخن گفتن به زبانها دیگر مسئلۀ معتبری نیست. من احساس همدردی زیادی با چنین مردمی که مانند صدوقی های امروزی هستند، ندارم. به عنوان کسی که در چند فرصت مختلف خداوند را به زبان ژاپنی عبادت کردهام، بنابه ژاپنی زبانانیکه سخنان من را شنیدهاند در حالی که هرگز این زبان را نیاموخته ام، می دانم که اعطای این موهبت ها توسط روح القدس متوقف نشده است. همچنین متحیرم که چرا این صدوقی ها مدعی هستند که روح القدس هنوز هم گناهکاران را فرا می خواند، محکوم می کند، و تهذیب می کند، اما حضور او را برای این معجزات انکار می کنند. ین نوع از «الهیات» حاصل بی ایمانی و عدم فرمانبرداری بشر است، از جانب کتاب مقدس حمایت نمی شود، و در واقع بر خلاف هدف مسیح عمل می کند. بر اساس آنچه پولس در اول قرنتیان 37:14 نوشت، این شکل از الهیات کاملاً نافرمانی نسبت به مسیح است.
9 Paul Hattaway، بازگشت به اورشلیم، ص58.